تفنگ در دهان خدا
پشنگ بر ناخن خلق مردد
در کوچه طاعون زوزه می کشد
و باد از تیفوس حامله است
درختان مات مرثیه خوان خواهران خویشند
خاک خراب خون و
بد عربده بر مرگ و تیرگی گسترده
مصیبت معصیت
پشنگ بر ناخن خلق مردد
در کوچه طاعون زوزه می کشد
و باد از تیفوس حامله است
درختان مات مرثیه خوان خواهران خویشند
خاک خراب خون و
بد عربده بر مرگ و تیرگی گسترده
مصیبت معصیت
رژیم فاسد اسلامی ایران سه تن از جوانان حاضر در اعتراضات آبان ماه را به اعدام محکوم کرده است. جان این جوانان در خطر است و نباید اجازه دهیم تا در میان انبوهی خبرها گم شوند.
#امیرحسین_مرادی
#سعید_تمجیدی
#محمد_رجبی
#امیرحسین_مرادی
#سعید_تمجیدی
#محمد_رجبی
در #بیترکس این گزاره مدام تکرار میشود:
در زندگی جمعی آدمی هیچ چیزی مهمتر و تعیینکنندهتر از پول و قدرت نیست.
هر مفهوم آسمانی و زمینی در نهایت باید در ساحت اقتصاد و قدرت خود را تعریف کند.
نتیجه؟
آنکه بیرحمانه توطئه و حذف میکند و با قدرت مسلط هماهنگتر است باقی میماند.
در زندگی جمعی آدمی هیچ چیزی مهمتر و تعیینکنندهتر از پول و قدرت نیست.
هر مفهوم آسمانی و زمینی در نهایت باید در ساحت اقتصاد و قدرت خود را تعریف کند.
نتیجه؟
آنکه بیرحمانه توطئه و حذف میکند و با قدرت مسلط هماهنگتر است باقی میماند.
جهان واقعی یعنی کارخانه پورشه.
در صلح به فرمان هیتلر «فولکس واگن» میسازد و در زمان جنگ انواع تانکها را.
تکنولوژی سمت و سویاش تنها با قدرت و اقتصاد است.
نظام هیتلری شکست خورد و رفت اما پورشه ماند.
#بیترکس
#تلخ
#واقعیت
#سیاست_شعر_نیست
در صلح به فرمان هیتلر «فولکس واگن» میسازد و در زمان جنگ انواع تانکها را.
تکنولوژی سمت و سویاش تنها با قدرت و اقتصاد است.
نظام هیتلری شکست خورد و رفت اما پورشه ماند.
#بیترکس
#تلخ
#واقعیت
#سیاست_شعر_نیست
گذشت آن دوره شوخی و تمسخر باورهای عامیانه و خرافههای مذهبی. امروز همهی این تصاویر باید موارد مطالعاتی باشند. در آزمایشگاه نباید از موجود آزمایشگاهی متنفر بود.
باید سالها خود را قرنطینه کرد. ویروس ابتذال همهگیر و تقریبا غیرقابل درمان است. ارتباط با جامعه بیمار تنها با وسائل ایمنی، کمی امن میشود.
مشکل فقط #لیس_زدن_ضریح است.
اگر رئیس و بالادست و کارفرما و دولتها و سازمانها و رسانهها و احزاب سیاسی را لیس بزنید ایراد خاصی ندارد.
#بیترکس
اگر رئیس و بالادست و کارفرما و دولتها و سازمانها و رسانهها و احزاب سیاسی را لیس بزنید ایراد خاصی ندارد.
#بیترکس
حداقل کل تاریخ هنر را اگر جستجو کنیم تنها لیسندگان قویتر و بهتر مثل آدم زندگی کردند و در خوشی و فربگی مردند. هرکه مقاومت کرد حذف شد و یا در بدبختی تلف شد.
کسی از هنرمندان معاصر اگر خلاف این را گفت و سرپا و تپل هم بود بدانید جایی را میلیسد و ما خبر نداریم. داخل و خارج هم ندارد.
کسی از هنرمندان معاصر اگر خلاف این را گفت و سرپا و تپل هم بود بدانید جایی را میلیسد و ما خبر نداریم. داخل و خارج هم ندارد.
گفت: عجب همه لیسندهاند، پس خودت چی؟
گفتم نه همه نیستند. اما عدهای اونقدر خودشان برای لیسیدن زخم دارند که زمانی برای لیسیدن چکمه ارباب نیست.
پ.ن: اساسا یک لیسنده تصور نلیسیدن برایش ناممکن است چون تمام عمر در برابر «قدرت برتر» کرنش کرده و خم شده است.
گفتم نه همه نیستند. اما عدهای اونقدر خودشان برای لیسیدن زخم دارند که زمانی برای لیسیدن چکمه ارباب نیست.
پ.ن: اساسا یک لیسنده تصور نلیسیدن برایش ناممکن است چون تمام عمر در برابر «قدرت برتر» کرنش کرده و خم شده است.
اساسا لیسیدن(هماهنگی با قدرت برتر) یک تواناییست. آنکه باجدادن و لیسبازی را بلد نیست از بازی حذف شده و یا تبدیل به «شر» میشود. لیسیدن یعنی تلاش برای بقاء به هر شکل ممکن! بعضیها بدنی نمیتوانند و یا زمانشان نیست. در این جدال دایناسورها حذف میشوند اما موشها باقی میمانند.
اگر الگوی زندگیات از کودکی ناتوانان در لیسیدن و یا درندگان و آدمهای «نااهل» یعنی آنها که اهلی نمیشوند، باشد باید آماده مرگ باشی. این مرگ یعنی خروج از چرخهی قدرت مگر اینکه خودت چرخهی جدیدی را تعریف کنی. و مگر هدف ما چیزی جز تربیت یک مشت درندهی نااهل است؟
آنها که با فلسفه لالایی میخوانند و هنر برایشان بازی فردیت با مرگ است و سیاست لحظهی رهاشدن از فردیت. آنها که فروتن نیستند و غرورشان آنها را از بندگی در خفت به بردگی با سرکشی رسانده است.
این بازی شعار نمیشناسد چرا که پول شوخی ندارد باید روحت را پیشاپیش بفروشی.
این بازی شعار نمیشناسد چرا که پول شوخی ندارد باید روحت را پیشاپیش بفروشی.
مومنان سرکش روحشان را به نشانه و مفاهیم ذهنی و انتزاعی فروختهاند و ناگزیرند از برابر قدرت واقعی جهان بگریزند و یا مقاومت کنند. اما اگر ناگزیرا مثلا با حکومتی مثل چین روبرو شوند خود را میسوزانند. پس مسئله سوختن در برابر قدرت نیست ، مسئله «کدام قدرت» است.
پ.ن در خطوط پیشین«انتزاعی» و «ذهنی» را به عمد جدا از هم و متفاوت گرفتم. ذهن امکانی مادی و فیزیولوژیک است اما انتزاع موردی قابل دریافت اما غیرقابل شناخت و کنترل است. یعنی میتوان در انتزاع دخالت کرد اما نمیتوان آن را تعیین کرد. اما میتوان هم مسیر و هم امکانهای ذهن را
