لبریز دلشوره و اضطراب و شوقی که بار دیگر، همان صدای صمیمی می خواندت که: بخوان…! می خواهی بخوانی؛ تمام جانت را بر زبانت جاری می کنی تا هم کلام با صدا، تکرار کنی. لب وا می کنی تا برای اولین بار، بخوانی؛ و می خوانی با تمام وجود، به نام پروردگار آفریننده؛ می خوانی به نام… می خوانی…نه تنها غار حرا، که کوه نور هم دور سرت می چرخد. طنین صدایت در کوه می پیچد. کوه، شروع به لرزیدن می کند. زمین به احترام تو برمی خیزد. هوای غار، سنگین شده است؛ نفس کشیدن برای تو سخت شده است؛ سخت تر از تمام تابستان هایی که هوای شرجی حجاز را نفس کشیده ای. حتی غار هم دیگر طاقت برپا ایستادن ندارد. دیوارهای غار، دهان می گشایند و با تمام وجود ـ اگرچه پر از اضطراب ـ با تو می خوانند…. پیراهنت، خیس از عرق هیجان می شود. هیچ واژه ای بر زبانت به آسانی نمی چرخد. مقرب ترین فرشته، سلام خداوند را برای تو آورده است
ای محمد ای ارام و قرار من
پیامبری ات بر راه نور گرامی
📬 #خانم_مرضیه_وکیلی
🌸 #دلنوشته_ای_به_پیامبر_عشق
╣۩💝✾•👇🏽•✾💝۩╠
💎 @sohrofirozan
ای محمد ای ارام و قرار من
پیامبری ات بر راه نور گرامی
📬 #خانم_مرضیه_وکیلی
🌸 #دلنوشته_ای_به_پیامبر_عشق
╣۩💝✾•👇🏽•✾💝۩╠
💎 @sohrofirozan