Forwarded from Attach Master
متن از صفحه اینستاگرام هاله رستمی، از بازداشت شدگان قیام دی ماه 96:
@tvazadi
تصویر مردی که در این پست می بینید تصویر شخصیه که دستور #بازداشت منو داد
مورخ نهم مرداد سال نود و هفت در خیابان آزادی #گوهردشت #کرج که بین مردم به ( خیابان اصلی) معروفه، وقایعی اتفاق افتاد.
ساعت بیشتر از نوزده بود و جریان #تجمعات تازه در حال شکل گیری و من طبق روال همیشه #تظاهرات و بدست گرفته بودم، شعار می دادم و مردمو تشویق به همکاری می کردم اما متاسفانه اون طور که انتظار داشتم حمایتی نمی دیدم برام عجیب بود، فکرم این بود
" اگه تصمیم به سکوت داشتن چرا از خونه بیرون اومده و تجمع کرده بودن، بنظر میومد همه فقط تماشاگر و منتظر یه منجی آسمانی هستند."
طبق معمول ادامه دادم، اما جز تشویق های درگوشیه مردانی که به سمتم میومدن و آروم می گفتن:
"آفرین به تو #زن شجاع، درود، رحمت بر شیری که خوردی و ..." و گوشی های که سمته خودم در حال تصویربرداری بود چیز دیگه ای نمی دیدم.
تمام اینها باعث ناراحتیم می شد چون شنیدن این حرفهای درگوشی از مردهای سرزمینم اون هم در شرایطی که نیاز به فریاد شان بود، نه زمزمه های درگوشی، بسیار زیاد متاسفم می کرد.
خیابون ترافیک شده بود و ماشین ها حرکت نمی کردن مأمورها خیابون و بسته بودن تا ماشین دیگه ایی نتونه وارد خیابون اصلی بشه، رفتم وسط خیابون، دقیقا جلوی درب پاساژ چچلاس بین ماشین ها و شروع به تشویق راننده و سرنشینان کردم.
" سوئیچ تونو دربیارید و بیاین پایین، به ما ملحق بشید و ..."
یه راننده بهم گفت:
"شما زنها می تونید هر کاری کنید، بهتون کاری ندارن ولی پوست ما مردها رو می کنن"
گفتم:
'آره شاید بتونن پوست یکیمونو بکنن وقتی تنها هستیم، اما نه وقتی که هزاران نفر باشیم'
اونجا بود که این مردی که تصویرشو می بینید شروع به حمله کردن به من کرد، بد و بیراه می گفت، اولش نمی دونستم از اوناست، فکر کردم شاید فقط یه #عرزشیه، حسابی باهاش درگیر شده بودم، میگفت:
"میدم ببرنت یه جوری که اثری ازت پیدا نشه و ..."
خیلی طول نکشید که چند نفر از همکاراش به من حمله کردن، بخصوص یک نفرشون که هیکلی تر از بقیه بود و ظاهرا کنترلش حتی برای خود حاجی شون هم سخت بود نعره می کشید که:
" #حاجی این زنیکه ... چه غلطی می کنه؟ چی بهت میگفت حاجی؟ ببین با چه سر وضعی هم بیرون اومده و ...."
حاجی که دقیقا همین مرد کت شلوار طوسی با عینک و موی خیلی کم بود دست این فدائی شو کشید و بردش اون طرف خیابون تا آرومش کنه ولی می دیدم که چندین نفر دور این فرد جمع شدن و اون هم به من نگاه می کنه و حرف می زنه، کاملا متوجه شدم که دستور #بازداشت م صادر شد و ...
#هاله_رستمی #زنان_برانداز #انقلاب_زنانه
@tvazadi
تصویر مردی که در این پست می بینید تصویر شخصیه که دستور #بازداشت منو داد
مورخ نهم مرداد سال نود و هفت در خیابان آزادی #گوهردشت #کرج که بین مردم به ( خیابان اصلی) معروفه، وقایعی اتفاق افتاد.
ساعت بیشتر از نوزده بود و جریان #تجمعات تازه در حال شکل گیری و من طبق روال همیشه #تظاهرات و بدست گرفته بودم، شعار می دادم و مردمو تشویق به همکاری می کردم اما متاسفانه اون طور که انتظار داشتم حمایتی نمی دیدم برام عجیب بود، فکرم این بود
" اگه تصمیم به سکوت داشتن چرا از خونه بیرون اومده و تجمع کرده بودن، بنظر میومد همه فقط تماشاگر و منتظر یه منجی آسمانی هستند."
طبق معمول ادامه دادم، اما جز تشویق های درگوشیه مردانی که به سمتم میومدن و آروم می گفتن:
"آفرین به تو #زن شجاع، درود، رحمت بر شیری که خوردی و ..." و گوشی های که سمته خودم در حال تصویربرداری بود چیز دیگه ای نمی دیدم.
تمام اینها باعث ناراحتیم می شد چون شنیدن این حرفهای درگوشی از مردهای سرزمینم اون هم در شرایطی که نیاز به فریاد شان بود، نه زمزمه های درگوشی، بسیار زیاد متاسفم می کرد.
خیابون ترافیک شده بود و ماشین ها حرکت نمی کردن مأمورها خیابون و بسته بودن تا ماشین دیگه ایی نتونه وارد خیابون اصلی بشه، رفتم وسط خیابون، دقیقا جلوی درب پاساژ چچلاس بین ماشین ها و شروع به تشویق راننده و سرنشینان کردم.
" سوئیچ تونو دربیارید و بیاین پایین، به ما ملحق بشید و ..."
یه راننده بهم گفت:
"شما زنها می تونید هر کاری کنید، بهتون کاری ندارن ولی پوست ما مردها رو می کنن"
گفتم:
'آره شاید بتونن پوست یکیمونو بکنن وقتی تنها هستیم، اما نه وقتی که هزاران نفر باشیم'
اونجا بود که این مردی که تصویرشو می بینید شروع به حمله کردن به من کرد، بد و بیراه می گفت، اولش نمی دونستم از اوناست، فکر کردم شاید فقط یه #عرزشیه، حسابی باهاش درگیر شده بودم، میگفت:
"میدم ببرنت یه جوری که اثری ازت پیدا نشه و ..."
خیلی طول نکشید که چند نفر از همکاراش به من حمله کردن، بخصوص یک نفرشون که هیکلی تر از بقیه بود و ظاهرا کنترلش حتی برای خود حاجی شون هم سخت بود نعره می کشید که:
" #حاجی این زنیکه ... چه غلطی می کنه؟ چی بهت میگفت حاجی؟ ببین با چه سر وضعی هم بیرون اومده و ...."
حاجی که دقیقا همین مرد کت شلوار طوسی با عینک و موی خیلی کم بود دست این فدائی شو کشید و بردش اون طرف خیابون تا آرومش کنه ولی می دیدم که چندین نفر دور این فرد جمع شدن و اون هم به من نگاه می کنه و حرف می زنه، کاملا متوجه شدم که دستور #بازداشت م صادر شد و ...
#هاله_رستمی #زنان_برانداز #انقلاب_زنانه
Telegram
📎