ادب‌سار
14.8K subscribers
4.95K photos
123 videos
21 files
860 links
آرمان ادب‌سار
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی

instagram.com/AdabSar

گردانندگان:
بابک
مجید دُری @MajidDorri
پریسا امام‌وردیلو @New_View

فروشگاه ادبسار: @AdabSar1
Download Telegram
@AdabSar

خوانند گرچه خلقِ جهان اصفهانی‌ام
زین آب و خاک زاده‌ام اما جهانی‌ام

من با بشر برادرم و زاده‌ی جهان
زنهار اصفهانی تنها نخوانی‌ام

با نوعِ خویش در همه جا زیر آسمان
روشن چو آفتاب بُوَد مهربانی‌ام

شد زندگانی‌ام به غم نوع خویش صرف
این دولت است ماحصلِ زندگانی‌ام

خواهم ز حق خود همه باشند کامیاب
حق داند این بود به جهان کامرانی‌ام

دانم که هرچه بهر تو خواهم، همان مَراست
ای دوست استفاده کن از این نکته‌دانی‌ام

ای بدگمان به عکس تو پیوسته حال من
نیک است، زانکه برحذر از بدگمانی‌ام

با خصم هم «صغیر» به صلحم به‌جان دوست
تنها نه دوستدار محبان جانی‌ام

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

ما کار به  تسبیح  و به  زنار  نداریم
جز عشق دگر مذهب و کردار نداریم

از دیر و کنشت و حرم و صومعه فارغ
ما قبله به‌جز ابروی دلدار نداریم

آن آدم  بی‌عشق بود صورت دیوار
ما  کار به هر صورت دیوار نداریم

با یار به خلوتگه دل چون که نشستیم
باکی دگر از طعنه‌ی اغیار نداریم

چون خرقه و دستار بود مایه‌ی سالوس
صد شکر که ما خرقه و دستار نداریم

از ضعف خود آزردن موری نتوانیم
صد شکر که ما قوه‌ی آزار نداریم

بازار مکافات بود گـــرم ولیکن
ما بیـنش آن گرمی بازار نداریم

خاموش «صغیر» این همه اسرار الهی‌ست
ما آگـهی از پرده‌ی اسرار نداریم

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

بس به دل هست خیال رخ نیکوی تو-اَم
همه‌جا جلوه کند پیش نظر روی تو-اًم

شادم از اینکه به تیغ تو شدم کشته ولی
هست شرمندگی از رنجش بازوی تو-اَم

به‌خدا یافته‌ام معنی آزادی را
تا گرفتار کمند سر گیسوی تو-اَم

رشته‌ی عشق تو در گردن من زنجیری‌ست
که به هرجا که روم باز کشد سوی تو-اَم

من که صیدم نتوانست کند شیر فلک
کرد خوش صید به تیر نگه آهوی تو-اَم

پا ز کویت نکشم ور به جنان خوانندم
که بود به ز جنان خاک سر کوی تو-اَم

نه ز ایمان نه ز کفرم دگر آگاه «صغیر»
روز و شب بس به غم روی تو و موی تو-اَم

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

شرح حال من و زلف تو که در گلشن گفت
كه چو حال من و چون زلف تو سنبل آشفت؟

دوش کردی چو به آهم تو تبسم گفتم
مژده ای دل كه به باد سحری غنچه شكفت

باختم جان به تو ای ابروی جانان و هنوز
می‌ندانم كه تو را طاق بخوانم یا جفت؟

بهر من گفت کسی قصه‌ی فرهاد و مرا
نرود تا ابد از یاد ز بس شیرین گفت

چیست خاک در میخانه که هر اهل نظر
بر وی از اشک روان آب زد و از مژه رفت؟

سخن پیر خرابات به جان می‌ارزد
لیک حرف من و زاهد همه می‌باشد مفت

چشم بیمارِ بتان دید «صغیر» و از غم
گشت بیمار بدان حال كه در بستر خفت

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

هر چند دانمت مهر، ای نازنین نباشد
اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد

هرکس نکرد قبله محراب ابرویت را
شک نیست که‌اینچنین کس اهل یقین نباشد

چشمت که خواند آهو؟ آهو نه شیر گیرد!
زلفت که گفت نافه؟ نافه که چین ندارد!

ریزد همی کلامت شهدی به کام جان‌ها
حقا که این حلاوت در انگبین نباشد

با لعل روح‌بخشت کوثـر طمع ندارم
با عارض تو کارم با حور و عین نباشد

بادا حرام بر من دیدار روی خوبان
از حُسن اگر مرادم حُسن‌آفرین نباشد

با ما مشو مصاحب گر اهل عقل و دینی
در کوی عشق صحبت از عقل و دین نباشد

گر جای باده ساقی ریزد به ساغرم خون
نوشم به جان که دانم قسمت جز این نباشد

از چیست می‌کند جا اندر خزینه‌ی دل
گر گفته‌ات صغیــرا، دُرّ ثمیـن نباشد؟

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

دل مسوزان که ز هر دل به خدا راهی هست
هرکه را هیچ به کف نیست به دل آهی است

منع مجنون نتوان کرد ز بی‌سامانی
کش به صحرای جنون خیمه و خرگاهی هست

حذر از دشمنی نفس نه بدخواهی غیر
بدتر از نفس کجا دشمن و بدخواهی هست؟

مرغ دل چُون به سلامت رود از وادی عشق؟
که به هر گوشه کماندار و کمین‌گاهی هست

ای که ره می‌زندت جلوه‌ی یوسف‌ذَقَنان
دیده بگشای که در هر قدمت چاهی هست

باید از خاک رهش دیده‌ی جان روشن کرد
هرکه را دیده‌ی روشن‌دل آگاهی هست

از دل خویش بجو حال دل دوست «صغیر»
کز دل دوست نهانی به دلت راهی هست

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
💫

بس که کاهیده ز بار غم و اندوه تنم

خود چو در آینه بینم نشناسم که منم!

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

کارت ای یار به من غیر ستمکاری نیست
مگرت با من آزرده سر یاری نیست

نی خطا گفتم از این جور و جفا دست مدار
که جفای تو به جز عین وفاداری نیست

چه غم ار خوار جهانی شدم اندر طلبت
بهر همچون تو گلی خارشدن خواری نیست

بسته‌ی دام تو از هر دو جهان آزاد است
اوفتادن به کمند تو گرفتاری نیست

هرچه خواهی ز عجایب ز فلک بتوان ديد
نیست نقشی که در این پرده‌ی زنگاری نیست

هر گنه می‌کنی آزار دل خلق مكن
که بتر هیچ گناهی ز دل‌آزاری نیست

به یکی تیر مژه صید دوصد دل کردی
تا نگویند خدنگ مژه‌ات کاری نیست

ای خوشا مستی و مدهوشی و آسوده‌دلی
که به جز غصه و غم حاصل هشیاری نیست

دوش می‌گفت کسی زردی رخسار «صغیر»
چاره‌اش هیچ به‌جز باده‌ی گلزاری نیست

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

هرکه با او آشنا شد خود ز خود بیگانه کرد
یافت هركس گنج در خود خویش را ویرانه کرد

جلوه‌ی لیلای لیلی کرد مجنون را اسیر
خلق پندارند حسن لیلی‌اش دیوانه کرد

نازم آن کامل‌نظر ساقی که اندر بزم عام
هرکسی را مِی به استعداد در پیمانه کرد

دلبر ما در بهای وصل خواهد نیستی
اللَّه اللَّه ما گدایان را نظر شاهانه کرد

ریخت از هر تار مویش صدهزاران دل به خاک
بهر آرایش چو زلف خم به خم را شانه کرد

سالها مِی‌خوارگان خوردند و مِی بُد برقرار
باده‌نوشی آمد و یک‌جا تهی خُم‌خانه کرد

گر بقای وصل آن شمع امل خواهی «صغیر»
بایدت علم فنا تحصیل از پروانه کرد

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

عشقت سپرد از دل دیوانه به دیوانه
این گنج کند منزل ویرانه به ویرانه

در مجلس ما دل‌ها بخشند به هم صهبا
مِی دور زند اینجا پیمانه به پیمانه

مِی با همه نوشیدم، یک مِی همه‌جا دیدم
هرچند که گردیدم میخانه به میخانه

خورشید ضیاءگستر نبود ز یک افزون‌تر
بینیش به هر کشور کاشانه به کاشانه

مشکل مکن آسان را، یک‌جا بفشان جان را
تا چند بری آن را جانانه به جانانه

در سوختن ار لذت نبود ز سر همت
گیرد ز چه رو سبقت پروانه به پروانه

هرکس به جهان آید دانی چه از آن زاید؟
چون رفت بیفزاید افسانه به افسانه

بس قصر که از شاهان بنیاد شد و بر آن
شد فاخته کوکوخوان دندانه به دندانه

از طبع «صغیر» اکنون آمد غزلی بیرون
شد گنج ورا افزون دردانه به دردانه

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
@AdabSar

هرکه با او آشنا شد خود ز خود بیگانه کرد
یافت هركس گنج در خود خویش را ویرانه کرد

جلوه‌ی لیلای لیلی کرد مجنون را اسیر
خلق پندارند حسن لیلی‌اش دیوانه کرد

نازم آن کامل‌نظر ساقی که اندر بزم عام
هرکسی را مِی به استعداد در پیمانه کرد

دلبر ما در بهای وصل خواهد نیستی
اللَّه اللَّه ما گدایان را نظر شاهانه کرد

ریخت از هر تار مویش صدهزاران دل به خاک
بهر آرایش چو زلف خم به خم را شانه کرد

سالها مِی‌خوارگان خوردند و مِی بُد برقرار
باده‌نوشی آمد و یک‌جا تهی خُم‌خانه کرد

گر بقای وصل آن شمع امل خواهی «صغیر»
بایدت علم فنا تحصیل از پروانه کرد

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
@AdabSar

هر چند دانمت مهر، ای نازنین نباشد
اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد

هرکس نکرد قبله محراب ابرویت را
شک نیست که‌اینچنین کس اهل یقین نباشد

چشمت که خواند آهو؟ آهو نه شیر گیرد!
زلفت که گفت نافه؟ نافه که چین ندارد!

ریزد همی کلامت شهدی به کام جان‌ها
حقا که این حلاوت در انگبین نباشد

با لعل روح‌بخشت کوثـر طمع ندارم
با عارض تو کارم با حور و عین نباشد

بادا حرام بر من دیدار روی خوبان
از حُسن اگر مرادم حُسن‌آفرین نباشد

با ما مشو مصاحب گر اهل عقل و دینی
در کوی عشق صحبت از عقل و دین نباشد

گر جای باده ساقی ریزد به ساغرم خون
نوشم به جان که دانم قسمت جز این نباشد

از چیست می‌کند جا اندر خزینه‌ی دل
گر گفته‌ات صغیــرا، دُرّ ثمیـن نباشد؟

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
@AdabSar

هر چند دانمت مهر، ای نازنین نباشد
اما روا به عاشق پیوسته کین نباشد

هرکس نکرد قبله محراب ابرویت را
شک نیست که‌اینچنین کس اهل یقین نباشد

چشمت که خواند آهو؟ آهو نه شیر گیرد!
زلفت که گفت نافه؟ نافه که چین ندارد!

ریزد همی کلامت شهدی به کام جان‌ها
حقا که این حلاوت در انگبین نباشد

با لعل روح‌بخشت کوثـر طمع ندارم
با عارض تو کارم با حور و عین نباشد

بادا حرام بر من دیدار روی خوبان
از حُسن اگر مرادم حُسن‌آفرین نباشد

با ما مشو مصاحب گر اهل عقل و دینی
در کوی عشق صحبت از عقل و دین نباشد

گر جای باده ساقی ریزد به ساغرم خون
نوشم به جان که دانم قسمت جز این نباشد

از چیست می‌کند جا اندر خزینه‌ی دل
گر گفته‌ات صغیــرا، دُرّ ثمیـن نباشد؟

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
@AdabSar

بس به دل هست خیال رخ نیکوی تو-اَم
همه‌جا جلوه کند پیش نظر روی تو-اًم

شادم از اینکه به تیغ تو شدم کشته ولی
هست شرمندگی از رنجش بازوی تو-اَم

به‌خدا یافته‌ام معنی آزادی را
تا گرفتار کمند سر گیسوی تو-اَم

رشته‌ی عشق تو در گردن من زنجیری‌ست
که به هرجا که روم باز کشد سوی تو-اَم

من که صیدم نتوانست کند شیر فلک
کرد خوش صید به تیر نگه آهوی تو-اَم

پا ز کویت نکشم ور به جنان خوانندم
که بود به ز جنان خاک سر کوی تو-اَم

نه ز ایمان نه ز کفرم دگر آگاه «صغیر»
روز و شب بس به غم روی تو و موی تو-اَم

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
💫

بس که کاهیده ز بار غم و اندوه تنم

خود چو در آینه بینم نشناسم که منم!

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar
@AdabSar

شنیدم پشه‌ای بر پشتِ پیلی
نشست و خواست برخیزد دگربار

بگفت ای پیل چون خیزم من از جای
ملرز و خویش را محکم نگه دار

بگفت از آمدن دادی چه رنجم
که تا از رفتنت باشم در آزار

نفهمیدم چو گشتی بارِ دوشم
ز بس ناچیز و خُردی و سبک‌بار

ز جا جَست و به مغزِ وی درون شد
برآوردش دمار از جانِ افگار

ز پا افکند وی را و چنین گفت
بزرگا دشمنت را خُرد مشمار

مبین بر خصمِ خود از چشمِ تحقیر
که گاهی مور بینی و بُود مار

#صغیر_اصفهانی
@AdabSar