Amir Taheri امیر طاهری
10.6K subscribers
3.27K photos
1.83K videos
1 file
1.66K links
معرفی دکتر امیر طاهری :
دارای دکترای اقتصاد از لندن، نویسنده ، مترجم و ژورنالیست بین الملل ، تنها شخصیت ایرانی که با رهبران بزرگی مانند گورباچف ،نیکسون ، کلینتون و #شاهنشاه_آریامهر به طور مستقیم گفتگو داشتند
Download Telegram
‍ کره جنوبی و ایران: داستان دو کشور

امیر طاهری

من آدم حسودی نیستم؛ اما هرسال در ماه اکتبر برای چند روز با شبیخون حسادت روبرو می‌شوم. این شبیخون به شکل جایزه ادبی نوبل ظاهر می‌شود، با این پرسش دردناک: این بار هم نوبت ما نشد؟

تردیدی نیست که این جایزه علاوه بر ملاحظات ادبی، بر اساس ملاحظات دیگری نیز اهدا می‌شود؛ کوشش برای گسترش دامنه جایزه از چند کشور غربی و چند زبان پرگویند و خواننده به دیگر کشورها در آسیا و آفریقا و دیگر زبان‌ها‌ــ حتی زبان یک قوم کوچک. گردانندگان بازی نوبل همچنین می‌کوشند تا جایزه را بر اساس جنسیت (زن، مرد و اخیراً دوجنسیتی‌ها) دین و مذهب، رنگ پوست، چپ‌گرایی و راست‌گرایی گسترش دهند.

اما در همه موارد و مراحل، یک عامل نقش مهمی دارد: کشوری که برنده احتمالی جایزه از آنجا برخاسته است. به‌طورکلی، می‌توان گفت که نویسندگان و شاعران کشورهای «دموکراتیک» شانس بیشتری برای بردن دارند، اما به شرط آنکه دست‌کم تا حدی چپ‌گرا باشند یا لااقل نقش چالشگر نظام اجتماعی‌ــ‌‌سیاسی وطنشان را بر عهده گیرند. یک نویسنده یا شاعر دست‌راستی فرانسه یا بریتانیا به‌طور مثال، شانس کمتری نسبت به هم‌وطن چپ‌گرای خود دارد.

در آن‌سوی طیف، نویسندگان و شاعران دست‌راستی اگر در کشورهای کمونیستی زندگی می‌کردند، شانس بیشتری داشتند. سولژنیتسین اگر اهل سوئیس می‌بود، به نوبل نمی‌رسید.

برگردیم به دغدغه من در این مقاله: چرا ایران با آنکه در نیم‌قرن اخیر از یک شکوفایی ادبی کم‌نظیر در تاریخ معاصر برخوردار بوده است، هنوز حتی توی صف هم نیست؟

به عنوان یک کتاب‌خوار، من معمولاً آثار برندگان نوبل را با اشتیاق می‌خوانم. سال گذشته یک هفته را صرف خواندن «هفت‌پیکر» یون فوسه (‌Jon Fosse‌)، نویسنده نروژی، کردم که آن را می‌توان روایت فست‌فودی از عرفان و تصوف دانست؛ مکاشفه‌ای درباره ماهیت ربانی با الهام از مایستر اکهارت، عارف اروپایی قرن سیزدهم و چهاردهم، که از چشمه افلاطون، توماس آکویناس و شهاب سهروردی نوشیده بود.

امسال دو کتاب هان کانگ، رمان‌نویس کره جنوبی را که برنده نوبل شد، خواندم: «گیاهخوار» و «من خداحافظی نکردم». هر دو رمان به شکل عجیبی منعکس‌کننده کل تجربه کره جنوبی به عنوان یک دولت‌ــ‌ملت است، بی‌آنکه هیچ ربطی به مسائل سیاسی یا مسلکی داشته باشد. من نمی‌دانم آیا خانم کانگ در کلاس‌هایی که رمان‌نویسی می‌آموزند، شرکت کرده است یا نه؛ اما هر دو رمان او بر اساس آموزه‌های چنین کلاس‌های برنامه‌ریزی و نوشته‌شده است. هر دو ارزش خواندن دارند، اما سرانجام خواننده احساس می‌کند که با دو اثر ادبی غربی اما به زبان کره‌ای سروکار دارد.

اما آیا این را نمی‌توان درباره کل تجربه کره جنوبی به‌عنوان یک ملت‌ــ‌دولت بیان کرد؟ این پرسش که برای دست‌کم دو شب بر کم‌خوابی دیرین من افزود، مرا به یاد نخستین سفرم به کره جنوبی در سال ۱۹۷۳ میلادی انداخت. در آن سفر ۱۰ روزه، از سئول، پایتخت، تا بندر پوسان در جنوبی‌ترین نقطه شبه‌جزیره از چند شهر، شهرک و روستای دیگر نیز دیدن کردم. در آن زمان، کره جنوبی هنوز زخم‌های جنگی را که دو دهه قبل صورت گرفته بود، جبران نکرده بود. اینجاوآنجا بناهای نیمه ویران، گودال‌هایی که یادگار بمب‌ها بودند و البته مردان و زنان میان‌سالی که جنگ آنان را به دنیای توان‌خواهان فرستاده بود.

در آن زمان، با آنکه من در ایران خودمان فقر دیده بودم و در هندوستان و بنگلادش با سوپرفقر آشنا شده بودم، بازهم از فقر گسترده در کره جنوبی یکه خوردم: خانه‌هایی که چیزی جز زاغه نبودند، مغازه‌های نیمه‌خالی از کالاهای موردنیاز مردم، زیر‌بنای درب‌وداغان‌‌ شده، پوشاک وصله‌پینه‌ای، پاهای برهنه یا کفش‌های سوراخ‌‌دار و صورت‌غذاهای محدود حتی در بهترین رستوران‌ها. نتیجه‌گیری شتاب‌زده‌ام این بود: کره جنوبی تا صدسال دیگر هم به درجه رشد اقتصادی ایران خودمان نخواهد رسید. تازه ایران خودمان هم هنوز در مرز متوسط قرار داشت.

در آن سال‌ها، ایران با سرمایه‌‌گذاری در کشتی‌سازی پوسان و برنامه‌ریزی برای ساختن دو پالایشگاه نفت در کره جنوبی، در نقش دوست کمک‌کننده قرار داشت. در آن زمان هرگز تصور نمی‌کردم که چرخ تاریخ طوری بگردد که ایران به قهقرا برود و کره جنوبی فقیر و گیرنده کمک در طی دو دهه، تبدیل شود به یکی از ۱۰ قدرت صنعتی‌ــ‌‌بازرگانی جهان.

در آن سفر، اگر بیشتر توجه می‌کردم، شاید پیشرفت حیرت‌انگیز کره جنوبی را در افق می‌دیدم. دست‌کم سه عامل مهم کره را در مسیر پیشرفت قرار داد. نخست دردها و زخم‌های عمیق جنگ که اکثریت مردم کره را زیر شعار اعلام‌نشده «بعد از این هرگز!» متحد می‌کرد. می‌گویند قدر عافیت کسی یا ملتی داند که به مصیبتی گرفتار شود. کره جنوبی فقیر قدر عافیت را فهمیده بود، زیرا به مصیبت گرفتارشده بود.

@AmirTaheri4
آن‌هم چه مصیبتی: یک‌میلیون کشته، تل‌هایی از ویرانه‌های شهرها و روستاها، به‌ هم خوردن ترکیب جمعیتی بر اثر کشته شدن مردان جوان در جنگ و سقوط تولید کشاورزی و فقدان یک پایگاه صنعتی. تنها در منطقه غیرنظامی دی‌ام‌زد (DMZ) که کره جنوبی را از کره شمالی جدا می‌کند، احساسی از آرامش و آمیخته با هراس وجود داشت و تنها پرندگان بودند که می‌توانستند با پرواز بر فراز دیوارها و سیم‌های خاردار، از این کره به آن کره بروند.

امیر طاهری
دومین عامل، تفاهم عمومی مردم بر دوستی و اتحاد، اگر نخواهیم بگوییم قیمومیت، با ایالات‌متحده بود. در سال‌های پس از جنگ، چپ‌گرایان شبه‌جزیره کوشیده بودند تا هر دو بخش کره را زیر نفوذ اتحاد شوروی قرار دهند. بعضی از آنان زیر نقاب ملی‌گرایی، با آتش زدن پرچم آمریکا و شعار استالینی «یانکی برگرد به خانه‌ات!» کَروفَری داشتند. در حالی که ایالات‌متحده حضور چندانی در شبه‌جزیره نداشت. با آغاز حمله کمونیست‌ها به فرمان مسکو و با کمک پکن زیر فشار مسکو، آمریکا برای اجرای قطعنامه سازمان ملل، مبنی بر حفظ استقلال کره جنوبی وارد جنگ شد. ائتلافی که آمریکا رهبری می‌کرد، سرانجام موفق شد که سیل سرخ را پیش از رسیدن به سئول، متوقف کند. آمریکایی که سوزاندن پرچمش سمبل وطن‌پرستی شده بود، تبدیل شد به دوست و سال‌ها بعد، شریک صنعتی، علمی، فرهنگی و نظامی.

با کمک آمریکا بود که طرح سپهبد ریجوی برای ایجاد یک ارتش ملی در طی چند ماه پیاده شد و کشورک جنگ‌زده توانست در نبرد برای حفظ استقلال خود، مستقیماً نقش داشته باشد. در همان زمان، نوشته‌های کیم اوک گیونگ، فیلسوف امروزی‌سازی کره‌ای که زیر خرواری از تبلیغات استالینی دفن شده بود، با زحمات نوه‌اش، که یکی از روزنامه‌نگاران برجسته کشور شد، در دسترس مردم قرار گرفت. شعار کیم این بود: «اگر می‌خواهیم خودمان بمانیم، باید تغییر کنیم!» اما چگونه تغییری؟ کیم تجربه ژاپن در عصر می‌جی، یعنی امروزی‌‌سازی با حفظ هویت، را تجویز می‌کرد. می‌جی (روشنگر) لقبی بود که به موتسوهیتو، امپراتور جوان و پرچم‌دار اصطلاحات در ژاپن، داده بودند.

کیم خود را «محافظه‌کار انقلابی» می‌خواند. از یک‌سو محافظه‌کار بود، چون آنچه را دلپذیر بود، آنچه را مفید بود، آنچه را کار می‌کرد و آنچه دوست می‌داشت، حفظ می‌کرد. از سوی دیگر انقلابی بود، زیرا آنچه را دوست نمی‌داشت، آنچه را کار نمی‌کرد و آنچه را رنج‌آور بود، کنار می‌گذاشت. در همان حال کیم اصرار داشت که قدرت‌های غربی، چین و اتحاد شوروی را دور نگاه دارد. این موضع‌گیری را بعضی هواداران او به‌ویژه در میان جوانان دانشجو، نوعی ضدآمریکایی بودن می‌دیدند. این تعبیر نادرست از کیم را سینگمان ری، نخستین رئیس‌جمهوری پس از جنگ جهانی دوم، تصحیح کرد، با این تحلیل که آمریکا اگر هم بخواهد نمی‌تواند ما را ببلعد، زیرا ساختار امپریالیستی اهمیتی ندارد. برعکس، ژاپن، چین و اتحاد شوروی سه جلوه از امپریالیسم‌اند و رابطه با دیگر کشورها را فقط از دریچه تسلط بر آنان می‌نگرند.

اجماع مردم کره جنوبی برای بهره‌گیری از الگوی می‌جی ژاپن در دوران ریاست‌جمهوری سپهبد پارک چونگ هی، به اجرا گذاشته شد. پارک در دوران اشغال شبه‌جزیره از سوی ژاپنی‌ها به دنیا آمده و در نوجوانی به ارتش ژاپن پیوسته بود. او حتی نام و نام‌خانوادگی ژاپنی برگزید و پس از آموزش در دانشکده جنگ در توکیو و شرکت در چند نبرد در جنگ جهانی دوم، نشان دلاوری امپراتوری ژاپن را نصیب خود کرد. با شکست ژاپن و خروج آن از شبه‌جزیره، پارک برای مدتی به حزب کمونیست پیوست اما با آغاز جنگ کره و ورود نیروهای آمریکایی به شبه‌جزیره، وارد ارتش نوبنیاد کره جنوبی شد و به‌سرعت به درجات فرماندهی رسید.

پارک پیش از آنکه وارد سیاست شود و سرانجام به ریاست‌جمهوری برسد، همه گزینه‌های قابل‌تصور برای وطن خود را دانسته یا نادانسته، تجربه کرده بود. انضمام کره در امپراتوری ژاپن، وحدت شبه‌جزیره در چارچوب یک نظام کمونیستی، تبدیل کره جنوبی به یکی از اقمار چین کمونیست یا اتحاد شوروی و سرانجام استقلال محدود زیر حمایت نظامی و سیاسی ایالات‌متحده.

پارک این گزینه آخر را پذیرفت، زیرا در مصاحبه‌ای که با او داشتم، تأکید می‌کرد که اولویت‌های او در آن زمان نجات مردمش از فقر مزمن، عقب‌ماندگی سیاسی و اجتماعی و رکود اقتصادی دیرپا بود.

او گفت: «اگر نتوانید نان شب خود را تأمین کنید، هرگز مستقل نخواهید شد.»

پارک در گفت‌وگوی آن روز، از سه نوع حکمران سخن گفت: حکمران ویرانگر که اسیر مرام و مسلک جزمی خویش است، حکمران سازنده که اولویتی جز توسعه و تحول ندارد، و حکمران صندلی گر‌م‌کن که استاد وقت‌کشی است.

پارک تائید کرد که از دید او، مردم کره سه دشمن داشتند: نادانی، بی‌کفایتی و عقب‌ماندگی. هدف او شکست هر سه دشمن بود و در آن زمان مدعی بود که در مسیر پیروزی قرار دارد.

@AmirTaheri4
البته در آن سفر، با مخالفان پارک نیز دیدن کردم: دانشجویان و روشنفکرانی که او را «دیکتاتور» می‌خواندند. کسانی‌ که خود را سخنگوی «کارگران و زحمتکشان» معرفی می‌کردند، اما در واقع یک عده بچه‌پولدار بودند که با تعقیب اخبار مربوط به شورش‌های دانشجویی در اروپا و آمریکا، بدون آنکه خود بدانند یا بخواهند، همان برنامه پارک یعنی غربی‌ کردن کره را اجرا می‌کردند. دانشجو و روشنفکر کره‌ای آن زمان می‌بایستی چپ‌گرا باشد، زیرا چپ‌گرایی مد روز دانشجویان و روشنفکران غربی بود.

در آن نخستین سفر من به کره، من با قد ۱۶۵ سانتی‌متری جزو بلند‌قدها قرار داشتم اما در سفر بعدی در ۱۹۹۳، جزو کوتاه‌قدان بودم. در آن ۲۰ سال، کره جنوبی با رشد اقتصادی فوق‌العاده و تغییرات فرهنگی‌اجتماعی پرچم‌دار مللی شده بود که با عنوان «پرهای آسیا» شناخته می‌شدند. کشوری‌ که در آغاز استقلال خود در پایان جنگ جهانی دوم، حتی از مستعمراتی مانند سومالی و ماداگاسکار فقیرتر بود، اکنون با عبور از مرزهای فقر سیاه، وارد باشگاه ملل مرفه می‌شد.

در ۱۹۹۳، از آنجا که سفرم برای پوشش خبری سفر رسمی یک رهبر خاورمیانه‌ای بود، فرصت دیدار از شهرهای خارج از پایتخت را نیافتم؛ اما به‌خوبی می‌شد دید که سئول، شهر نیمه‌خفته ۲۰ سال قبل، تبدیل‌شده است به یک ابر شهر مدرن، یک نیویورک آسیایی، شهری که هرگز نمی‌خوابد.

۱۰ سال بعد در سومین سفر به کره، تیمسار پارک جزو تاریخ شده بود. کره جنوبی نظام ریاستی‌ــ‌پارلمانی را که او پی‌ریزی کرده بود، به‌عنوان یک واقعیت پذیرفته بود؛ به عبارت دیگر، دعواهای کهن بر سر نوع یا شکل نظام دیگر مطرح نبود. نیروی خلاقه مردم کره بسیج شده بود تا کشور فقیر دیروز با یک کشاورزی قرون‌وسطایی را تبدیل کند به یک قدرت صنعتی بزرگ.

توسعه و تحول در رشد اقتصادی به‌ناچار امکانات لازم برای نوزایی فرهنگی و ادبی را نیز فراهم کرد. کره جنوبی وارد بازار سینما و تلویزیون شد و اکنون جزو ۱۰ کشور بزرگ‌ در این زمینه است. کشتی‌سازی پوسان که با کمک مالی ایران زمان شاه آغاز شد، اکنون کره جنوبی را به بزرگ‌ترین سازنده کشتی‌ در جهان تبدیل کرده است. بر اساس همان برنامه مشترک، قرار بود که یک مرکز کشتی‌سازی نیز در بندرعباس به کار افتد که با روی کار آمدن آیت‌الله خمینی هرگز اتفاق نیفتاد. پالایشگاهی که با پول ایران ساخته شد، بعداً به مالکیت دولت کره درآمد و ۱۹ پالایشگاه برنامه‌ریزی‌شده دیگر هرگز ساخته نشد.

کره جنوبی در عالی‌ترین سطوح در صنایع مدرن به‌ویژه تکنولوژی عالی در ردیف پنج قدرت جهانی قرارگرفته است و در بعضی زمینه‌ها اولین و دومین در دنیا به شمار می‌رود.

همان‌طور که می‌شد انتظار داشت، پیشرفت اقتصادی و علمی کشور پیشرفت ادبی را نیز به همراه داشت. بدین‌سان شگفتی‌آور نیست که هان کانگ برنده جایزه ادبی نوبل امسال است.

کره‌ای‌ها توانستند برنامه «ژاپن دوم» را که روزی آرزوی ایرانیان بود، در دنیای واقعیت به اجرا درآورند. آنان به جای ما «ژاپن دوم» شدند، در حالی‌ که ما امروز احتمالاً «بنگلادش دوم» به شمار آییم. کره‌ای‌ها با خودداری از دشمن‌تراشی، مناسبات خود را با همه کشورها و حتی کره شمالی کمونیست که «دشمن» به شمار می‌آید، در مسیری معقول قرار داده‌اند. دو ماه پیش، کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی، رسماً اعلام کرد که تأمین وحدت دو کره از طریق جنگ، دیگر سیاست حزب و دولت او نیست. ۵۰ سال پیش، ایالات‌متحده بزرگ‌ترین سرمایه‌گذار در کره جنوبی بود. در ۲۰۲۳، کره جنوبی یکی از پنج سرمایه‌گذار بزرگ خارجی در ایالات‌متحده بود.

اما، ما چه کردیم؟ پرچم آتش زدیم، گروگان گرفتیم، جنگ راه انداختیم، ترور کردیم، هارت‌وپورت کردیم، دشمن تراشیدیم، ثروتمان را به باد دادیم و منابعمان را نابود کردیم، نویسندگان و شاعران و سینماگرانمان را به تبعید فرستادیم یا در داخل به‌صف کردیم تا «کاخ سفید» را تبدیل به حسینیه کنیم. هیچ قدرتی نمی‌توانست ما شکست دهد، اما خودمان خودمان را شکست دادیم.

و امروز، به‌اصطلاح بعد از خرابی بغداد، تعجب می‌کنیم که کسی ما را دوست ندارد و کسی به شاعران و نویسندگان ما،‌ با آنکه اکنون از نظر ادبی در رأس جدول ارزش‌ها قرار دارند، جایزه نوبل نمی‌دهد.

@AmirTaheri4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM


«محور مقاومت» و سپلشک برادر جو
اد
موقع‌شناسی یکی از سه صفاتی است که به گفته تالیران، دیپلمات فرانسوی که به‌عنوان وزیر خارجه در سه رژیم انقلابی، امپراتوری و پادشاهی، نه‌تنها زنده ماند، بلکه درخشید و پولدار هم شد، یک دیپلمات کارآ لازم دارد. در یک مورد معروف در تاریخ دیپلماسی، ناپلئون بناپارت را می‌بینیم که به تالیران دستور می‌دهد که اعلام جنگ به اتریش را فورا ابلاغ کند.

تالیران اعلام جنگ را با خط زیبا و نثر شیوا می‌نویسد، به عرض امپراتور می‌رساند و سپس به گفته خودش، آن را زیر متکای تخت‌خوابش قرار می‌دهد و می‌خوابد. روز بعد، امپراتور شتاب‌زده او را احضار می‌کند و می‌گوید: تالیران نبایستی اعلام جنگ را ابلاغ می‌کردی. ما هنوز آمادگی لازم را نداریم. جواب تالیران: «فرانسه چه شانسی دارد که امپراتوری مانند شما آن را رهبری می‌کند!»

هفته پیش مقاله‌ای که محمد جواد ظریف، وزیر اسبق امور خارجه جمهوری اسلامی، در نشریه «امور خارجه» چاپ نیویورک منتشر کرده است، مرا به یاد دیپلمات فرانسوی قرن نوزدهم انداخت که پیش از انقلاب به اصطلاح کبیر فرانسه، کشیش شهرستانی بود، اما با موقع‌شناسی، به انقلاب...

@AmirTaheri4
«محور مقاومت» و سپلشک برادر جواد
«محور مقاومت» و سپلشک برادر جواد
موقع‌شناسی یکی از سه صفاتی است که به گفته تالیران، دیپلمات فرانسوی که به‌عنوان وزیر خارجه در سه رژیم انقلابی، امپراتوری و پادشاهی، نه‌تنها زنده ماند، بلکه درخشید و پولدار هم شد، یک دیپلمات کارآ لازم دارد. در یک مورد معروف در تاریخ دیپلماسی، ناپلئون بناپارت را می‌بینیم که به تالیران دستور می‌دهد که اعلام جنگ به اتریش را فورا ابلاغ کند.

تالیران اعلام جنگ را با خط زیبا و نثر شیوا می‌نویسد، به عرض امپراتور می‌رساند و سپس به گفته خودش، آن را زیر متکای تخت‌خوابش قرار می‌دهد و می‌خوابد. روز بعد، امپراتور شتاب‌زده او را احضار می‌کند و می‌گوید: تالیران نبایستی اعلام جنگ را ابلاغ می‌کردی. ما هنوز آمادگی لازم را نداریم. جواب تالیران: «فرانسه چه شانسی دارد که امپراتوری مانند شما آن را رهبری می‌کند!»

هفته پیش مقاله‌ای که محمد جواد ظریف، وزیر اسبق امور خارجه جمهوری اسلامی، در نشریه «امور خارجه» چاپ نیویورک منتشر کرده است، مرا به یاد دیپلمات فرانسوی قرن نوزدهم انداخت که پیش از انقلاب به اصطلاح کبیر فرانسه، کشیش شهرستانی بود، اما با موقع‌شناسی، به انقلاب...

نسخه صوتی

@AmirTaheri4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علی خامنه‌ای: جمهوری اسلامی نیروی نیابتی ندارد (۲دی۱۴۰۳)
غلامعلی رشید، فرمانده قرارگاه خاتم‌الانبیا: سلیمانی گفت ۶ ارتش بیرون ایران برای شما سازماندهی کردم: یک ارتش در لبنان به نام حزب‌الله، یک ارتش در سوریه، حماس وجهاد اسلامی در فلسطین، حشدشعبی در عراق و انصارالله یمن (۳مهر۱۴۰۰)

حافظه تاریخی

@AmirTaheri4
‏در اولین بازدید از مصر به کجا خواهید رفت؟
جیزه، دره پادشاهان، معبد ابوسمبل، کارناک، اقصر، جزیره فیله؟ درست است؟
اما اگر عراقچی وزیر خارجه رژیم اسلامی باشید نه.
نمی توان به مکان های مرتبط با پادشاهان و فراعنه بروید.
پس قبر یک نوه امام و مسجدی به نام نوه پیامبر را می یابید.

‏ نیازی به گفتن نیست که او نمی تواند به یکی از کاباره های معروف قاهره که در آن بهترین رقاص های عربی هنر خود را اجرا می کنند، برود.
او نمی تواند از موزه های دیدنی شهر که مملو از اشیاء فراعنه پیش از اسلام است دیدن کند.
بیچاره عراقچی!
نمی داند چه چیزی را از دست داده است.

@AmirTaheri4
‏حفاظت از حرم ها سالانه بیش از ۲ میلیارد دلار برای ایران هزینه دارد، مبلغ هنگفتی که بسیاری از مردم در عراق، سوریه، لبنان و جمهوری اسلامی ثروتمند کرد.
به همین دلیل مرغی که تخم طلا میگذارد را نمی کشند.
آنها به دنبال امامزاده جدید برای "حفاظت" در ترکیه، مصر، افغانستان و پاکستان هستند

@AmirTaheri4
‏شکست کامل سپاه قدس در لبنان، سوریه، عراق و یمن انحلال آن، استفاده از بودجه هنگفت آن برای اهداف مفیدتر را ضروری می کند.
فرمانده نالایق و بزدل آن ‎#اسماعیل_قاآنی که فراری است باید برکنار شود و کسی که او را به این سمت منتقل کرد، خامنه ای، باید از صحنه خارج شود

@AmirTaheri4
‏“آیت‌الله فاضل لنکرانی امروز: ملت‌های مسلمان امروز دو گزینه دارند:
۱- پذیرش خواری و بندگی در ازای رفاه اقتصادی.
۲- انتخاب عزت و مقاومت و قبول رنج فقر.

(یک راه سوم هم هست: فرستادن شماها به تیمارستان و یاد گرفتن زندگی عادی!)”

@AmirTaheri4
‏وزیر امور خارجه اسلامی عباس عراقچی که برای کشف زیارتگاه های شیعیان به قاهره سفر کرده دو امام زاده جدید کشف کرد: مسجد زینب نوه پیامبر و قبر نفیسه نوه امام حسن.
جمهوری اسلامی با از دست دادن امکان پاسداری از حرم ها در سوریه، به دنبال زیارتگاهای جدید در جای دیگری برای حفاظت است.

‏وزیر امور خارجه اسلامی عباس عراقچی که برای کشف زیارتگاه های شیعیان به قاهره سفر کرده دو امام زاده جدید کشف کرد: مسجد زینب نوه پیامبر و قبر نفیسه نوه امام حسن.
جمهوری اسلامی با از دست دادن امکان پاسداری از حرم ها در سوریه، به دنبال زیارتگاهای جدید در جای دیگری برای حفاظت است.

@AmirTaheri4
‏محمود الهاشمی رئیس مرکز راهبردی اسلامی عراق در ستون خبرگزاری رسمی ایرنا نوشت: جمهوری اسلامی هرگز متحدان خود را رها نمی کند. در سوریه این اسد بود که مقاومت را رها کرد. جمهوری اسلامی در کنار محور مقاومت عراق خواهد ایستاد.
(جدی؟ مطمئنی؟)

@AmirTaheri4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برگزاری جشن #سده توسط همزبانان گرامی مان در #تاجیکستان.
رقص مردانه تاجیک ها زیباست 💚
#ایرانشهر
#پاينده_ایران

صدرا امین

@AmirTaheri4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پهلوی یک حقیقت همیشه زنده است
که با شما دشمنان ایران نمیتوانید با لخت شدنها و مقاله نوشتنهایتان تخریبش کنید.

https://youtu.be/x3yjA3Gtjk0?si=ai1nkeTXiaAYJhvA

Hassan Khayatbashi

@AmirTaheri4
‏تیتر امروز کیهان رسانه نزدیک به ‎#خامنه ای:
نبرد سرنوشت ساز بین یمن و اسرائیل آغاز شد.
کیهان در تحلیل خود مدعی شده است که حملات هوایی اسرائیل به مواضع ‎#حوثی ها باعث یک جنگ بزرگ هوایی و دریایی بین این دو شده که در پایان آن تنها یکی از آنها پابرجا خواهد ماند.
(حدس بزنید کدام یک!)

@AmirTaheri4
‏زهرا مصطفوی، دختر خمینی امروز در سخنرانی کرمان خواستار «افزایش منابع» برای کمک به آزادی فلسطین و محو اسرائیل از روی نقشه شد.
او دبیرکل کمیته بین المللی دفاع از ملت فلسطین است.
(به زبان ساده تر: وی طلب پول بیشتری میکند.)

@AmirTaheri4
امیر طاهری @AmirTaheri4 :
پنج شرطی که برای تغییر رژیم در هر کشوری لازم است، در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد

Mahan Irani

@AmirTaheri4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM


مقایسه‌ای ویژه و استثنایی که تا به حال نشنیده‌اید: آزادی بیان و مطبوعات در ایران قبل و بعد از ۵۷
!
امیر طاهری روزنامه نگار ارشد میگوید،در سال‌های ابتدایی انقلاب، انفجار مطبوعاتی بزرگی به وقوع پیوست که در آن هر کس هر چیزی می‌نوشت و این موج آزادی بیان به نوعی فرصت‌ برای روزنامه‌نگاران تبدیل شد. بسیاری از این افراد که از این فضا استفاده کردند، در نهایت یا به زندان افتادند، یا اعدام شدند، یا مجبور به فرار از کشور شدند. در واقع، این دوران را نمی‌توان آزادی واقعی دانست، بلکه بیشتر به نوعی تصفیه حساب و ابراز عقده‌هایی که در طول سال‌ها انباشته شده بود، شباهت داشت.

طاهری می افزاید،مخالفان پادشاهی مشروطه در آن زمان می‌خواستند اسراری را افشا کنند، اما بعدتر مشخص شد که این اسرار وجود خارجی نداشتند. آنچه که در رسانه‌ها مطرح می‌شد بیشتر بر اساس داستان‌سازی و تخیلات بود تا حقیقت. این فرایند در حقیقت نوعی تلاش برای مشروعیت بخشیدن به انقلاب و ایده‌های ضدپادشاهی بود.

تفاوت عمده‌ای که در مقایسه با دوران شاه وجود دارد، این است که امروز تمامی مطبوعات کشور یا به نوعی وابسته به نهادهای حکومتی...

@AmirTaheri4
مقایسه‌ای ویژه و استثنایی که تا به حال نشنیده‌اید: آزادی بیان و…
مقایسه‌ای ویژه و استثنایی که تا به حال نشنیده‌اید: آزادی بیان و مطبوعات در ایران قبل و بعد از ۵۷ !
امیر طاهری روزنامه نگار ارشد میگوید،در سال‌های ابتدایی انقلاب، انفجار مطبوعاتی بزرگی به وقوع پیوست که در آن هر کس هر چیزی می‌نوشت و این موج آزادی بیان به نوعی فرصت‌ برای روزنامه‌نگاران تبدیل شد. بسیاری از این افراد که از این فضا استفاده کردند، در نهایت یا به زندان افتادند، یا اعدام شدند، یا مجبور به فرار از کشور شدند. در واقع، این دوران را نمی‌توان آزادی واقعی دانست، بلکه بیشتر به نوعی تصفیه حساب و ابراز عقده‌هایی که در طول سال‌ها انباشته شده بود، شباهت داشت.

طاهری می افزاید،مخالفان پادشاهی مشروطه در آن زمان می‌خواستند اسراری را افشا کنند، اما بعدتر مشخص شد که این اسرار وجود خارجی نداشتند. آنچه که در رسانه‌ها مطرح می‌شد بیشتر بر اساس داستان‌سازی و تخیلات بود تا حقیقت. این فرایند در حقیقت نوعی تلاش برای مشروعیت بخشیدن به انقلاب و ایده‌های ضدپادشاهی بود.

تفاوت عمده‌ای که در مقایسه با دوران شاه وجود دارد، این است که امروز تمامی مطبوعات کشور یا به نوعی وابسته به نهادهای حکومتی...

نسخه صوتی

@AmirTaheri4