The Four Horsemen.pdf
1.7 MB
عنوان کتاب: آن چهار سوار (گفتوگویی که انقلابی خداناباورانه را رقم زد)
کریستوفر هیچنز، ریچارد داوکینز، سم هریس و دنیل دِنِت - با پیشگفتاری از استیون فِرای
ترجمه: امیر منیعی
ویرایش: محمدکریم طهماسبی
لینک دانلود مستقیم از وبسایت بنیاد ریچارد داوکینز:
www.translationsproject.org
@AtheistsChannel
کریستوفر هیچنز، ریچارد داوکینز، سم هریس و دنیل دِنِت - با پیشگفتاری از استیون فِرای
ترجمه: امیر منیعی
ویرایش: محمدکریم طهماسبی
لینک دانلود مستقیم از وبسایت بنیاد ریچارد داوکینز:
www.translationsproject.org
@AtheistsChannel
حکمتِ نقل قول
نقلِ قول اگر دقیق انتخاب شده باشد، به طرز عجیبی رادیکال است، به ویژه اگر شرحی بر آن نوشته نشده باشد و خصلتِ تاریخیماتریالیستیِ کلام حفظ شده باشد. آوردنِ نقل قولی از صدر اسلام افراد زیادی را خشمگین میکند. در این خشم اما حقیقتی وجود دارد: ناهمخوانی و ناکاراییِ اسلام در دنیای جدید.
بیگانگی و فاصله اسلام با دنیای جدید به حدی است که حتی مسلمانانِ معتقد هم نمیتوانند باور کنند اسلام همان متون صفحات کتابهای تارﯾﺨﯽ است اگر چه راوﯾﺎﻥ آﻥها مسلمانان هستند. برخی تلاش میکنند این بحران را با انتزاعیسازی اسلام، تفكيکِ اسلام و مسلمانان و ارجاع به قرآن حل کنند، اما پس از پی بردن به ناهمخوانیِ آیات قرآن با دنیای جدید، دچار پسرفت میشوند و میگویند: این تفسیر صحیح نیست ﻭ بایست به کارشناسان مراجعه کرد.
ﺍﻣﺎ در دنیای کارشناسان نیز چیزی دستگیرشان نمیگردد و در نهايت نومیدانه به حرفِ اولشان بر میگردند: قرآن یگانه سند معتبر است. این سرگردانی و دور باطل ریشه در بیگانگی و ناهمخوانیِ اسلام با دنیای جدید دارد. مسلمانان بیش از غیر مسلمانان از ﺩﯾﻦشان بیخبر و با آن بیگانهاند.
در بیگانگیِ آنها همین قدر بس که حتی چگونگی ازدواج پیامبر و خلفاء نیز برای آنها باور کردنی نیست و دنیای آنها را به هم میریزد. در چنین وضعیتی از نقل قول میتوان به عنوانِ یک شوکِ الکتریکی استفاده کرد که با ایجاد تکانه در روانهای مریض، میلِ واقعیتگرایی را در آنان بیدار میکند. آنان میتوانند خشمگین شوند و ربط نقل قولها به اسلام را انکار نمایند ولی گفتار اثر وجودی دارد و آنان نمیتوانند تأثیر نقل قولها را از ذهن و روانشان پاک کنند.
روانهای تنبلی را که با نقل قولها ویروسی شدهاند، فقط میتوان با نقل درمان کرد. حکمتِ نقل قول شاید همین باشد که سرشتِ یادآورانه دارد و نسبتِ ما با جهان را نشان میدهد. خشم و قهرها در برابر نقل قولهایی از اسلام اولیه را ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ بر همین مبنا توضیح داد. آﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ نقل ﺭﻭﺍﯾﺎت و متون تاريخی نوشته شده توسط مسلمانان ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺗﺮﺣﻢﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺰﯼ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ناآشنا و بیگانهاند!
@AtheistsChannel
نقلِ قول اگر دقیق انتخاب شده باشد، به طرز عجیبی رادیکال است، به ویژه اگر شرحی بر آن نوشته نشده باشد و خصلتِ تاریخیماتریالیستیِ کلام حفظ شده باشد. آوردنِ نقل قولی از صدر اسلام افراد زیادی را خشمگین میکند. در این خشم اما حقیقتی وجود دارد: ناهمخوانی و ناکاراییِ اسلام در دنیای جدید.
بیگانگی و فاصله اسلام با دنیای جدید به حدی است که حتی مسلمانانِ معتقد هم نمیتوانند باور کنند اسلام همان متون صفحات کتابهای تارﯾﺨﯽ است اگر چه راوﯾﺎﻥ آﻥها مسلمانان هستند. برخی تلاش میکنند این بحران را با انتزاعیسازی اسلام، تفكيکِ اسلام و مسلمانان و ارجاع به قرآن حل کنند، اما پس از پی بردن به ناهمخوانیِ آیات قرآن با دنیای جدید، دچار پسرفت میشوند و میگویند: این تفسیر صحیح نیست ﻭ بایست به کارشناسان مراجعه کرد.
ﺍﻣﺎ در دنیای کارشناسان نیز چیزی دستگیرشان نمیگردد و در نهايت نومیدانه به حرفِ اولشان بر میگردند: قرآن یگانه سند معتبر است. این سرگردانی و دور باطل ریشه در بیگانگی و ناهمخوانیِ اسلام با دنیای جدید دارد. مسلمانان بیش از غیر مسلمانان از ﺩﯾﻦشان بیخبر و با آن بیگانهاند.
در بیگانگیِ آنها همین قدر بس که حتی چگونگی ازدواج پیامبر و خلفاء نیز برای آنها باور کردنی نیست و دنیای آنها را به هم میریزد. در چنین وضعیتی از نقل قول میتوان به عنوانِ یک شوکِ الکتریکی استفاده کرد که با ایجاد تکانه در روانهای مریض، میلِ واقعیتگرایی را در آنان بیدار میکند. آنان میتوانند خشمگین شوند و ربط نقل قولها به اسلام را انکار نمایند ولی گفتار اثر وجودی دارد و آنان نمیتوانند تأثیر نقل قولها را از ذهن و روانشان پاک کنند.
روانهای تنبلی را که با نقل قولها ویروسی شدهاند، فقط میتوان با نقل درمان کرد. حکمتِ نقل قول شاید همین باشد که سرشتِ یادآورانه دارد و نسبتِ ما با جهان را نشان میدهد. خشم و قهرها در برابر نقل قولهایی از اسلام اولیه را ﻣﯽﺗﻮﺍﻥ بر همین مبنا توضیح داد. آﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ نقل ﺭﻭﺍﯾﺎت و متون تاريخی نوشته شده توسط مسلمانان ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ، ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺗﺮﺣﻢﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺰﯼ ﺑﺎ ﺍﺳﻼﻡ ناآشنا و بیگانهاند!
@AtheistsChannel
میگوئیم و میگویند!
+ میگوئیم آزادی بیان همگان!
- میگویند: همگان؟ پس چرا انکار هولوکاست در برخی کشورهای اروپایی ممنوع است؟
+ ما که میگوئیم آزادی بیان همگان، دولتها و پارلمانیهای اروپایی نیستیم. عضو هیچ دولت و پارلمانی نیستیم. آنها که این قانون را وضع کردهاند بایست پاسخگوی کردار خود باشند نه ما که با این قانون مخالفیم. با طرح این پرسش، ما را سایه دولتهای اروپایی فرض میکنند. هویت مستقل ما را انکار میکنند. با ما حرف میزنند اما مخاطبشان ما نیستیم. چشمی که ما و هویت مستقل ما را نمیبیند، بایست خود را مداوا کند!
+ از هر تروریزمی علیه آزادی بیان انتقاد میکنیم!
- میگویند: قدرتهای سلطهگر جهانی در پیدایش تروریزم اسلامی نقش داشته و از آنها بهرهها میگیرند. میگویند: افراطیترین جناحهای سرمایهداری، نژادپرستان، استثمارگران، صاحبان صنایع نظامی، جنگطلبان، کارتلها و تراستهای نفتی و... تروریزم اسلامی را برای دامن زدن به "اسلامهراسی" به کار میگیرند. میگویند: توطئهها و نقشههای پنهانی در کار است که شما خبر ندارید.
+ ما قدرتهای سلطهگر سرمایهداری جهانی و افراطیترین و... نیستیم. از تروریزم اسلامی بهره نگرفتهایم. هنوز درد تازیانههای ستم متعصبان دینی را بر پشت و کف پای خود حس میکنیم. از توطئههای پنهان خبر نداریم و میدانیم آنها نیز خبر ندارند. با "اسلامهراسی" مخالفیم. میدانیم که همه مسلمانان تروریست یا بنیادگرا نیستند و... اما میگوئیم "آزادی بیان همگان" و به ترور اسلامی و غیر اسلامی علیه آزای بیان اعترض میکنیم!
- میگویند: اعتراض به ترور "خارجیستیزی" را در اروپا تقویت میکند.
+ ما که در کشور خود "غیر خودی" بودیم و در اینجا خارجی و تبعیدی، میدانیم ترور چنین میکند نه اعتراض به ترور!
- میگویند: چرا در ترورهای داعش و گروههای تروریستی منتسب به اسلام چنین و چنان میکنید و در قتل کودکان فلسطینی ساکت نشستهاید.
+ ما در قتل کودکان فلسطینی و... ساکت نبودیم. آنها که اعتراض ما را نشنیدند بایست گوشهای خود را مداوا کنند!
- میگویند: جهان سرمایه و ستم در عرصه آزادی بیان با استاندارد دوگانه برخورد میکند.
+ ما جهان سرمایه و ستم نیستیم. ما از "آزادی بیان همگان" میگوئیم!
- میگویند: در کشورهای اروپایی تبعیض علیه خارجیها و به ویژه مسلمانان وجود دارد، فقر فقرا و فقر جوامع اسلامی و دیگر جوامع فقیر نتیجه استثمار، غارت و سلطه سرمایه و قدرتهای بزرگ است.
+ ما مخالف تبعیض و قربانی آن هستیم. ما سرمایه و قدرتهای بزرگ نیستیم. خطاب آنها با ما نیست!
+ میگوئیم نقد دین و مقدسات دینی و بازآفرینی چهرهها و تاریخ دینها در آثار هنری و ادبی و نظری حق همگان است. کاریکاتور جز بازآفرینی هنری و انتقادی چهره نیست و خلق کاریکاتور از هر کس و هر چه حق همگان است. مؤمنان نیز حق دارند پاسخ دهند اما نه با کارد، زندان، شکنجه، کتابسوزی، مسلسل، بمب و کشتار مردمان!
- میگویند: برخی نوشتهها و برخی آثار هنری و ادبی "توهین به مقدسات" ماست و شما حق ندارید به "مقدسات دینی ما" توهین کنید.
+ حق انحصاری تعریف مقدسات و توهین، حق تمیز توهین را از نقد به خود اهداء کردهاند و از ما فقط اطاعت میخواهند. در عمل مقدسات دینی را به دو بخش تقسیم میکنند. مقدساتی که نقد را تحمل میکنند و مقدساتی که به کارد و مسلسل و بمب و جواز کشتن مردمان مجهز اند. از ما میخواهند که "مقدسات مجهز به بمب" را رعایت کنیم. خودشان میگویند کتابهای مقدس یهودیان و مسیحیان خدشهدار است. یکی از شخصیتهای رمان "آیههای شیطانی" سلمان رشدی همین را دربارهٔ قرآن میگوید. سلمان رشدی بیدادگاه و بیحق دفاع به مرگ با جایزه یک میلیون دلاری محکوم گردید، چرا که در رمان خود قرآن را خدشهدار دانست!
- میگویند: آزادی بیان "توهم" است و حتی دولتهای اروپایی و دولت آمریکا نیز آزادی بیان را محدود میکنند.
+ ما دولتهای اروپایی و امریکایی نیستیم. با هر نوع محدود کردن آزادی بیان مخالفیم. آزادی بیان همگان "آرمانی" است که برای تحقق آن مبارزه میکنیم!
میگوئیم و میگویند، ولی ما به سخنان کسانی که با ما حرف میزنند اما خطابشان به ما نیست وقعی نمینهیم. بایست گوشها و چشمهای خود را مداوا کنند!
@AtheistsChannel
+ میگوئیم آزادی بیان همگان!
- میگویند: همگان؟ پس چرا انکار هولوکاست در برخی کشورهای اروپایی ممنوع است؟
+ ما که میگوئیم آزادی بیان همگان، دولتها و پارلمانیهای اروپایی نیستیم. عضو هیچ دولت و پارلمانی نیستیم. آنها که این قانون را وضع کردهاند بایست پاسخگوی کردار خود باشند نه ما که با این قانون مخالفیم. با طرح این پرسش، ما را سایه دولتهای اروپایی فرض میکنند. هویت مستقل ما را انکار میکنند. با ما حرف میزنند اما مخاطبشان ما نیستیم. چشمی که ما و هویت مستقل ما را نمیبیند، بایست خود را مداوا کند!
+ از هر تروریزمی علیه آزادی بیان انتقاد میکنیم!
- میگویند: قدرتهای سلطهگر جهانی در پیدایش تروریزم اسلامی نقش داشته و از آنها بهرهها میگیرند. میگویند: افراطیترین جناحهای سرمایهداری، نژادپرستان، استثمارگران، صاحبان صنایع نظامی، جنگطلبان، کارتلها و تراستهای نفتی و... تروریزم اسلامی را برای دامن زدن به "اسلامهراسی" به کار میگیرند. میگویند: توطئهها و نقشههای پنهانی در کار است که شما خبر ندارید.
+ ما قدرتهای سلطهگر سرمایهداری جهانی و افراطیترین و... نیستیم. از تروریزم اسلامی بهره نگرفتهایم. هنوز درد تازیانههای ستم متعصبان دینی را بر پشت و کف پای خود حس میکنیم. از توطئههای پنهان خبر نداریم و میدانیم آنها نیز خبر ندارند. با "اسلامهراسی" مخالفیم. میدانیم که همه مسلمانان تروریست یا بنیادگرا نیستند و... اما میگوئیم "آزادی بیان همگان" و به ترور اسلامی و غیر اسلامی علیه آزای بیان اعترض میکنیم!
- میگویند: اعتراض به ترور "خارجیستیزی" را در اروپا تقویت میکند.
+ ما که در کشور خود "غیر خودی" بودیم و در اینجا خارجی و تبعیدی، میدانیم ترور چنین میکند نه اعتراض به ترور!
- میگویند: چرا در ترورهای داعش و گروههای تروریستی منتسب به اسلام چنین و چنان میکنید و در قتل کودکان فلسطینی ساکت نشستهاید.
+ ما در قتل کودکان فلسطینی و... ساکت نبودیم. آنها که اعتراض ما را نشنیدند بایست گوشهای خود را مداوا کنند!
- میگویند: جهان سرمایه و ستم در عرصه آزادی بیان با استاندارد دوگانه برخورد میکند.
+ ما جهان سرمایه و ستم نیستیم. ما از "آزادی بیان همگان" میگوئیم!
- میگویند: در کشورهای اروپایی تبعیض علیه خارجیها و به ویژه مسلمانان وجود دارد، فقر فقرا و فقر جوامع اسلامی و دیگر جوامع فقیر نتیجه استثمار، غارت و سلطه سرمایه و قدرتهای بزرگ است.
+ ما مخالف تبعیض و قربانی آن هستیم. ما سرمایه و قدرتهای بزرگ نیستیم. خطاب آنها با ما نیست!
+ میگوئیم نقد دین و مقدسات دینی و بازآفرینی چهرهها و تاریخ دینها در آثار هنری و ادبی و نظری حق همگان است. کاریکاتور جز بازآفرینی هنری و انتقادی چهره نیست و خلق کاریکاتور از هر کس و هر چه حق همگان است. مؤمنان نیز حق دارند پاسخ دهند اما نه با کارد، زندان، شکنجه، کتابسوزی، مسلسل، بمب و کشتار مردمان!
- میگویند: برخی نوشتهها و برخی آثار هنری و ادبی "توهین به مقدسات" ماست و شما حق ندارید به "مقدسات دینی ما" توهین کنید.
+ حق انحصاری تعریف مقدسات و توهین، حق تمیز توهین را از نقد به خود اهداء کردهاند و از ما فقط اطاعت میخواهند. در عمل مقدسات دینی را به دو بخش تقسیم میکنند. مقدساتی که نقد را تحمل میکنند و مقدساتی که به کارد و مسلسل و بمب و جواز کشتن مردمان مجهز اند. از ما میخواهند که "مقدسات مجهز به بمب" را رعایت کنیم. خودشان میگویند کتابهای مقدس یهودیان و مسیحیان خدشهدار است. یکی از شخصیتهای رمان "آیههای شیطانی" سلمان رشدی همین را دربارهٔ قرآن میگوید. سلمان رشدی بیدادگاه و بیحق دفاع به مرگ با جایزه یک میلیون دلاری محکوم گردید، چرا که در رمان خود قرآن را خدشهدار دانست!
- میگویند: آزادی بیان "توهم" است و حتی دولتهای اروپایی و دولت آمریکا نیز آزادی بیان را محدود میکنند.
+ ما دولتهای اروپایی و امریکایی نیستیم. با هر نوع محدود کردن آزادی بیان مخالفیم. آزادی بیان همگان "آرمانی" است که برای تحقق آن مبارزه میکنیم!
میگوئیم و میگویند، ولی ما به سخنان کسانی که با ما حرف میزنند اما خطابشان به ما نیست وقعی نمینهیم. بایست گوشها و چشمهای خود را مداوا کنند!
@AtheistsChannel
● چگونه جهان را توضیح میدهی؟
○ خدا آن را انجام داد!
● رنگینکمان؟
○ خدا آن را انجام داد!
● موز؟
○ خدا آن را انجام داد!
● میلیونها کودکِ بیگناهِ در حال مرگ؟
○ خدا ان... عه، نه ببخشید اشتباه شد!
@AtheistsChannel
○ خدا آن را انجام داد!
● رنگینکمان؟
○ خدا آن را انجام داد!
● موز؟
○ خدا آن را انجام داد!
● میلیونها کودکِ بیگناهِ در حال مرگ؟
○ خدا ان... عه، نه ببخشید اشتباه شد!
@AtheistsChannel
Forwarded from Public Exit
دگر اندیشیِ دینی
تفسیرِ کسانی چون علی شریعتی و عبدالکریم سروش و دیگر جریانهای دینیِ دگر اندیشی که تلاش میکنند میان دین و دنیای جدید رابطه ایجاد کنند، به مراتب خطرناکتر از تفسیر بنیادگرایان است.
اولاً، به عکسِ تفسیر بنیادگرایان که در کتاب و سنت و احادیث ارجاع دارند، این تفسیر خیالی و بیمرجع است. تجاوز و چپاول و سر بریدن و کشتن از سوی مسلمانان به درازایِ تاریخ اسلام قدمت دارد و تا سپيده دمِ تاريخِ سياهِ اسلام قابلِ رديابی است.
ثانیاً، تفسیر بنیادگرایان خشونتِ درونماندگار اسلام را فاش و مردم را از اسلام ناامید و ناگزیر به چارهاندیشی میکند ولی تفسیر اصلاح گرایانه از دین در حالی كه حتی برای خود مرجعی معتبر نمیتواند پیدا کند، توهم دینی را تشدید و مردم را به "اصلاحِ امر فاسد" امیدوار میکند.
ثالثاً، مانعِ اصلی مدرن شدنِ جوامعِ اسلامی نه تفسیر بنیادگرایانه، بلکه همین "حد وسطگراییِ بیمرجعی" است که نه در دین ریشه دارد، نه در عقل و علم. در واقع نوعی خیالپردازیِ شاعرانه و تلاشِ مذبوحانه برای اصلاحِ اسلام اين پدیدهٔ ذاتاً فاسد است. این نوسازیِ خیالی به "امتناعِ امر فاسد" نمیاندیشد، فقط سخنهای شیک و بیسندی را تکرار میکند که هیچ معنایی را نمیرسانند.
@PublicExit
تفسیرِ کسانی چون علی شریعتی و عبدالکریم سروش و دیگر جریانهای دینیِ دگر اندیشی که تلاش میکنند میان دین و دنیای جدید رابطه ایجاد کنند، به مراتب خطرناکتر از تفسیر بنیادگرایان است.
اولاً، به عکسِ تفسیر بنیادگرایان که در کتاب و سنت و احادیث ارجاع دارند، این تفسیر خیالی و بیمرجع است. تجاوز و چپاول و سر بریدن و کشتن از سوی مسلمانان به درازایِ تاریخ اسلام قدمت دارد و تا سپيده دمِ تاريخِ سياهِ اسلام قابلِ رديابی است.
ثانیاً، تفسیر بنیادگرایان خشونتِ درونماندگار اسلام را فاش و مردم را از اسلام ناامید و ناگزیر به چارهاندیشی میکند ولی تفسیر اصلاح گرایانه از دین در حالی كه حتی برای خود مرجعی معتبر نمیتواند پیدا کند، توهم دینی را تشدید و مردم را به "اصلاحِ امر فاسد" امیدوار میکند.
ثالثاً، مانعِ اصلی مدرن شدنِ جوامعِ اسلامی نه تفسیر بنیادگرایانه، بلکه همین "حد وسطگراییِ بیمرجعی" است که نه در دین ریشه دارد، نه در عقل و علم. در واقع نوعی خیالپردازیِ شاعرانه و تلاشِ مذبوحانه برای اصلاحِ اسلام اين پدیدهٔ ذاتاً فاسد است. این نوسازیِ خیالی به "امتناعِ امر فاسد" نمیاندیشد، فقط سخنهای شیک و بیسندی را تکرار میکند که هیچ معنایی را نمیرسانند.
@PublicExit
Forwarded from Public Exit
وقتی بالاخره کشتی نوح در کوه آرارات لنگر انداخت، بعد از مدتی کانگوروها ۷۷۲۶ مایل را تا استرالیا بدون خستگی پریدند و نیز در طول مسیر استخوانهای آن تعدادی که مردند را جمع کردند تا هیچ اثری از مهاجرتشان باقی نماند! واقعاً خارقالعاده نیست؟
@PublicExit
@PublicExit
رابطه متقابل دین، قدرت و منفعت
آنچه سخنانِ محمد پیامبر اسلام یا ائمه شیعه و رویدادهای روایت شده را (فارغ از درستی و نادرستی آنها) به بخشی از حقیقت برای مسلمانان تبدیل کرده (در حالی که بسیاری از سخنان و رویدادها فراموش شدهاند) سه واقعیت بوده است:
۱- قدرت سیاسی و نظامی محمد و همراهانش و پس از وی دولتهایی که از مذهب برای کسب مشروعیت سیاسی خود بهره گرفتند (دین اسلام به عنوان مظاهر بیرونیاش و نه ایمان افراد ماهيتاً یک پدیده سیاسی است) چون بدونِ این قدرتِ نظامی و منابعِ مالی ناشی از آن آموزههای محمد نیز مانند آموزههای صدها فردی بود که اکنون نامشان از یادها رفته یا به عنوانِ مقدس و شاعر و عارف و درویش و سیاستمدار و رهبر فرقه پیروانی اندک یا مقبرهای در اطراف و اکناف عالم دارند.
۲- مورد اعتماد واقع شدنِ وی در میان اقشاری از جامعه که باورهای وی را بسط دادند و ترویج این افکار در جهت منافع آنها بوده است. گرفتنِ طرف محمد و حامیان وی در حجاز آن روز (غیر از چند نفری که به وی قبل از کسب قدرت پیوستند) و دیگر جوامع فتح شده در برخی اقشار و گروهها (مثل تجار) مشخصاً مبتنی بر پیگیری و کسبِ منافع بوده است.
۳- روحیه جهانگشایی و اقتدارگراییِ ناشی از رهیافتِ تهاجمیِ محمد و پیروانش که این نظام باور را از یک مجموعه باور قبیلهای به مجموعهای قدرتمند در سطح جهانی مبدل ساخت (حاکمانِ امروزِ جمهوری اسلامی تلاش میکنند همین رهیافت را دنبال نمایند). بدونِ این روحیه و عزم، محمد و قبیلهاش مبشرانِ یک دینِ تازه در دنیا نمیبودند و مثل تمامیِ قبایلِ دیگر در دنیای امروز به جهتِ سنتهای بومی و قومیِ آنها موردِ مطالعه واقع میشدند. به عنوانِ نمونه پایهگذاریِ سنت حج به عنوانِ ضرورتی برای تمامیِ مسلمانان در واقع سنتی برای به بار نشاندنِ امپراطوری است که البته رنگ و بوی دینی بدان داده شده است.
@AtheistsChannel
آنچه سخنانِ محمد پیامبر اسلام یا ائمه شیعه و رویدادهای روایت شده را (فارغ از درستی و نادرستی آنها) به بخشی از حقیقت برای مسلمانان تبدیل کرده (در حالی که بسیاری از سخنان و رویدادها فراموش شدهاند) سه واقعیت بوده است:
۱- قدرت سیاسی و نظامی محمد و همراهانش و پس از وی دولتهایی که از مذهب برای کسب مشروعیت سیاسی خود بهره گرفتند (دین اسلام به عنوان مظاهر بیرونیاش و نه ایمان افراد ماهيتاً یک پدیده سیاسی است) چون بدونِ این قدرتِ نظامی و منابعِ مالی ناشی از آن آموزههای محمد نیز مانند آموزههای صدها فردی بود که اکنون نامشان از یادها رفته یا به عنوانِ مقدس و شاعر و عارف و درویش و سیاستمدار و رهبر فرقه پیروانی اندک یا مقبرهای در اطراف و اکناف عالم دارند.
۲- مورد اعتماد واقع شدنِ وی در میان اقشاری از جامعه که باورهای وی را بسط دادند و ترویج این افکار در جهت منافع آنها بوده است. گرفتنِ طرف محمد و حامیان وی در حجاز آن روز (غیر از چند نفری که به وی قبل از کسب قدرت پیوستند) و دیگر جوامع فتح شده در برخی اقشار و گروهها (مثل تجار) مشخصاً مبتنی بر پیگیری و کسبِ منافع بوده است.
۳- روحیه جهانگشایی و اقتدارگراییِ ناشی از رهیافتِ تهاجمیِ محمد و پیروانش که این نظام باور را از یک مجموعه باور قبیلهای به مجموعهای قدرتمند در سطح جهانی مبدل ساخت (حاکمانِ امروزِ جمهوری اسلامی تلاش میکنند همین رهیافت را دنبال نمایند). بدونِ این روحیه و عزم، محمد و قبیلهاش مبشرانِ یک دینِ تازه در دنیا نمیبودند و مثل تمامیِ قبایلِ دیگر در دنیای امروز به جهتِ سنتهای بومی و قومیِ آنها موردِ مطالعه واقع میشدند. به عنوانِ نمونه پایهگذاریِ سنت حج به عنوانِ ضرورتی برای تمامیِ مسلمانان در واقع سنتی برای به بار نشاندنِ امپراطوری است که البته رنگ و بوی دینی بدان داده شده است.
@AtheistsChannel
بسیار شنیدهایم که برخی مردم را از گرایش به روضه و قمهزنی و غلو و تندروی بر حذر میدارند. از نظر آنها چنین چیزهایی بدعت و خرافاتاند و رسالت هر کسی آن است که با این خرافات بجنگد. چنین ادعایی نوعی فضلفروشی و نیرنگ است، زیرا خرافه اصلی وحی است. خرافهتر از آن ممکن نیست که جبرئیل در غار حراء نازل شد و کلام خدا را برای محمد آورد. کسی که مدعی مبارزه با خرافات است، بایست از وحی شروع کند. خرافاتی مثل محرم و غدیر و نوحه و سقیفه و قمه قائم به خرافه وحیاند و چیزی جز تعلیقه و شرحی بر آن نیستند!
@AtheistsChannel
@AtheistsChannel
آیا عقیده هر فردی محترم است؟
عقیده هر فردی محترم است معنایی جز این ندارد که هر فردی حق دارد هر چه را میخواهد باور کند. ولی آیا واقعاً این درست است؟ آیا حد و مرزی برای آنچه که باور داریم نیست یا مانند اعمالمان برخی باورها غیر اخلاقیاند؟ بسیاری استدلال کردهاند همان طور که ما وظیفه اخلاقی داریم برخی کارهای خاص را انجام ندهیم، وظیفه اخلاقی داریم که از برخی باورهای خاص نیز دوری گزینیم.
ریاضیدانِ برجسته دبليو کلیفورد میگوید: "باور داشتنِ چیزی بدونِ مدرک کافی به هر رو در هر جا و برای هر فردی اشتباه است". زیستشناسِ معروف تامس هنری هاکسلی یکبار اظهار داشت: "اشتباه است اگر کسی بگوید که از حقیقتِ عینی چیزی یقین دارد ولی مدرکی ارائه نکند که منطقاً آن یقین را توجیه کند".
پیش افتادنِ باور از مدرک اشتباه است، زیرا باورهای ما اعمالمان را هدایت میکنند و اگر باورهای ما اشتباه باشند اعمالمان به بیراهه میروند. باورهای ما بایست با مدارک، شواهد و دلایل کافی هم راستا باشند و اگر چنین نکنیم دست به جنایتی سنگین زدهایم.
هرگاه به خود اجازه دهیم که بدونِ دلایل ارزشمند چیزی را باور کنیم، تواناییِ خویش را برای بررسی خویشتندارانه، تردید آمیز، بیطرفانه و منصفانه مدرک تضعیف کردهایم. هنگامی که عادتِ باور کردن با دلایل بیارزش ترویج گردد و ریشه دواند، بلایی عظیمتر و گستردهتر به وقوع میپیوندد. در واقع باور کردنِ مسئولانه مهارتی است که فقط با تمرین مستمر میتواند کسب گردد.
@AtheistsChannel
عقیده هر فردی محترم است معنایی جز این ندارد که هر فردی حق دارد هر چه را میخواهد باور کند. ولی آیا واقعاً این درست است؟ آیا حد و مرزی برای آنچه که باور داریم نیست یا مانند اعمالمان برخی باورها غیر اخلاقیاند؟ بسیاری استدلال کردهاند همان طور که ما وظیفه اخلاقی داریم برخی کارهای خاص را انجام ندهیم، وظیفه اخلاقی داریم که از برخی باورهای خاص نیز دوری گزینیم.
ریاضیدانِ برجسته دبليو کلیفورد میگوید: "باور داشتنِ چیزی بدونِ مدرک کافی به هر رو در هر جا و برای هر فردی اشتباه است". زیستشناسِ معروف تامس هنری هاکسلی یکبار اظهار داشت: "اشتباه است اگر کسی بگوید که از حقیقتِ عینی چیزی یقین دارد ولی مدرکی ارائه نکند که منطقاً آن یقین را توجیه کند".
پیش افتادنِ باور از مدرک اشتباه است، زیرا باورهای ما اعمالمان را هدایت میکنند و اگر باورهای ما اشتباه باشند اعمالمان به بیراهه میروند. باورهای ما بایست با مدارک، شواهد و دلایل کافی هم راستا باشند و اگر چنین نکنیم دست به جنایتی سنگین زدهایم.
هرگاه به خود اجازه دهیم که بدونِ دلایل ارزشمند چیزی را باور کنیم، تواناییِ خویش را برای بررسی خویشتندارانه، تردید آمیز، بیطرفانه و منصفانه مدرک تضعیف کردهایم. هنگامی که عادتِ باور کردن با دلایل بیارزش ترویج گردد و ریشه دواند، بلایی عظیمتر و گستردهتر به وقوع میپیوندد. در واقع باور کردنِ مسئولانه مهارتی است که فقط با تمرین مستمر میتواند کسب گردد.
@AtheistsChannel
بخش جالب و جذابِ کتاب مقدس آن قسمتی است که خداوند به انسانها اراده آزاد میدهد و بعد از آن همه را غرق میکند زیرا آن گونه که میخواست رفتار نکردند!
@AtheistsChannel
@AtheistsChannel
یک مردِ متأهلِ ایرلندی برای اعتراف به کلیسا پیشِ کشیش رفت و گفت: من با زنی دیگر تقریباً رابطه داشتم.
کشیش پرسید: منظورت از تقریباً چیست؟
مرد ایرلندی گفت: خُب ما لُخت شدیم و هم را به آغوش کشیدیم، اما من پشیمان شدم و دیگر ادامه ندادم!
کشیش جواب داد: در آغوش کشیدن با دخول یکی است. پس تو دیگر نبایست آن زن را ملاقات کنی و پنج بار به مریم درود بفرستی و پنجاه دلار هم در آن سبد بیاندازی!
مرد ایرلندی بلافاصله به سمت سبدِ نیازمندان راه افتاد. لحظهای مقابل سبد ایستاد و سپس رفت.
کشیش که با دقت کامل نگاهش میکرد، سریعاً سدِ راهش شد و گفت: من دیدم که تو پولی در سبد نیانداختی!
مرد ایرلندی جواب داد: بله درست است، اما در عوض من سبد پنجاه دلاری را بغل گرفتم و طبقِ افاضاتی که دقایق قبل کردی، بغل کردن همان داخل انداختن است!
@AtheistsChannel
کشیش پرسید: منظورت از تقریباً چیست؟
مرد ایرلندی گفت: خُب ما لُخت شدیم و هم را به آغوش کشیدیم، اما من پشیمان شدم و دیگر ادامه ندادم!
کشیش جواب داد: در آغوش کشیدن با دخول یکی است. پس تو دیگر نبایست آن زن را ملاقات کنی و پنج بار به مریم درود بفرستی و پنجاه دلار هم در آن سبد بیاندازی!
مرد ایرلندی بلافاصله به سمت سبدِ نیازمندان راه افتاد. لحظهای مقابل سبد ایستاد و سپس رفت.
کشیش که با دقت کامل نگاهش میکرد، سریعاً سدِ راهش شد و گفت: من دیدم که تو پولی در سبد نیانداختی!
مرد ایرلندی جواب داد: بله درست است، اما در عوض من سبد پنجاه دلاری را بغل گرفتم و طبقِ افاضاتی که دقایق قبل کردی، بغل کردن همان داخل انداختن است!
@AtheistsChannel
اسلام رحمانی آیینِ فرقه و نژاد
اسلام فقط یک ذاتِ انتزاعیِ توهمآمیز است. آیینِ فرقه و نژاد است. در اسلام مرزهای حقیقت و دیانت را خشونت و قدرت تعیین میکند. اسلامِ واقعی همین فرقهگراییها و برداشتهایی است که جز کشتار و تاریکی ارمغان دیگری نداشتهاند. اسلام دین صلح و مهربانی و دانش نیست، آیینِ فرقهها و نژادگرایی است. نه کشتیِ شکسته شیعه آدمی را به ساحلِ نجات میرساند و نه در خشونتهای اهل سنت نور نجاتی میدرخشد. شیعه و سنی در بنبستِ کور و گذرناپذیر فرقه و نژاد گرفتار ماندهاند.
داعش و طالبان امروزیترین روایتِ اهل سنت از اسلاماند. گروههایی که کشتارگاه صحرایی راه انداختهاند. روایتِ شیعی به مراتب بدتر از روایتِ اهل سنت و بر نسب و خون و برتریِ نژادی استوار است. انحصار امامت در اولاد فاطمه و علی از ریشه نژادگرایانه است و دین را در ضرورتهای بیولوژیک فرو میکاهد.
اگر در روایتِ اهل سنت حاکم حتی ستمگر باشد، ساحتِ تاریکِ خدا تلقی میگردد، ولی در روایتِ شیعی خون و نسب است که ساحتِ قدسی و الاهی پیدا میکند. هرگز نمیتوان برای روایتِ شیعی توجیه اخلاقی آورد، تبیینِ آن خونی و بیولوژیکی است.
تعدادی از امامان که نه از لحاظ عملی نقش مهمی در تاریخ ایفاء کردهاند و نه اثر علمی و نظری از آنها بر جا مانده، بیهیچ دلیلی و صرفاً به خاطر خون و انتساب به فاطمه و علی آنها را امام و پیشوا میدانند و بر مردم ولایت و قیمومیت دارند. بدون شک هیچ قرائتی از دین را نمیتوان نژادگرایانهتر از قرائتِ شیعی در جهان یافت، قرائتی كه نور الاهی فقط در خون و نژاد میدرخشد.
@AtheistsChannel
اسلام فقط یک ذاتِ انتزاعیِ توهمآمیز است. آیینِ فرقه و نژاد است. در اسلام مرزهای حقیقت و دیانت را خشونت و قدرت تعیین میکند. اسلامِ واقعی همین فرقهگراییها و برداشتهایی است که جز کشتار و تاریکی ارمغان دیگری نداشتهاند. اسلام دین صلح و مهربانی و دانش نیست، آیینِ فرقهها و نژادگرایی است. نه کشتیِ شکسته شیعه آدمی را به ساحلِ نجات میرساند و نه در خشونتهای اهل سنت نور نجاتی میدرخشد. شیعه و سنی در بنبستِ کور و گذرناپذیر فرقه و نژاد گرفتار ماندهاند.
داعش و طالبان امروزیترین روایتِ اهل سنت از اسلاماند. گروههایی که کشتارگاه صحرایی راه انداختهاند. روایتِ شیعی به مراتب بدتر از روایتِ اهل سنت و بر نسب و خون و برتریِ نژادی استوار است. انحصار امامت در اولاد فاطمه و علی از ریشه نژادگرایانه است و دین را در ضرورتهای بیولوژیک فرو میکاهد.
اگر در روایتِ اهل سنت حاکم حتی ستمگر باشد، ساحتِ تاریکِ خدا تلقی میگردد، ولی در روایتِ شیعی خون و نسب است که ساحتِ قدسی و الاهی پیدا میکند. هرگز نمیتوان برای روایتِ شیعی توجیه اخلاقی آورد، تبیینِ آن خونی و بیولوژیکی است.
تعدادی از امامان که نه از لحاظ عملی نقش مهمی در تاریخ ایفاء کردهاند و نه اثر علمی و نظری از آنها بر جا مانده، بیهیچ دلیلی و صرفاً به خاطر خون و انتساب به فاطمه و علی آنها را امام و پیشوا میدانند و بر مردم ولایت و قیمومیت دارند. بدون شک هیچ قرائتی از دین را نمیتوان نژادگرایانهتر از قرائتِ شیعی در جهان یافت، قرائتی كه نور الاهی فقط در خون و نژاد میدرخشد.
@AtheistsChannel
اگر بلایای طبیعی خشم خداوند است، چرا برای سیارهها و ماههای خالی از سکنه هم اتفاق میافتد؟
@AtheistsChannel
@AtheistsChannel
بهشت یوتوپیای لذیذِ انتحارگری
إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً (۳۵). فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (۳۶). عُرُبًا أَتْرَابًا (۳۷).
ترجمه آیات ۳۵ تا ۳۷ سوره الواقعه: ما آنها را در کمالِ حسن و زيبايی بيافريدهايم و هميشه آن زنان را باکره گردانيدهايم و شوهر دوست و با غنج و ناز و جوان و همسالان دلنواز.
اگر بپذیریم که یوتوپیا زائیده ناخوشیِ تمدن است، بهشت این یوتوپیای فراطبیعی در وجه فرویدیِ خود مولودِ سرکوبِ امیالِ ارضاء ناشده است. مسلمانِ انتحارگری که حیاتِ سکسیاش پیِ هم در دستگاهِ سرکوبگر اجتماعی سرکوب شده است، به ظاهر جهتِ اجرای امر الهی اما در باطن برای تحققِ ارضاءِ امیالِ سرکوب شده دست به انتحار میزند.
از این نگاه، میلِ سرکوب شده جنسی کانونیترین یوتوپیای انتحارگری است. انتحارگرِ سرکوب شده در نخستین گام واسکتِ انتحاری را برای رسیدن به بسترِ حور این زنانِ سفید پوستِ نازک بدنِ سیاه چشمان به تن میکند. انتحارگر با میانجیِ حور بهشتی واسکتِ انتحاری را برای سودای رسیدن به جزیره موعود ارضاء امیالِ سرکوب شده به کمر میبندد. با این حساب بهشت یوتوپیای لذتِ امیالِ دردبار سرکوب شده انتحارگر است.
@AtheistsChannel
إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً (۳۵). فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْكَارًا (۳۶). عُرُبًا أَتْرَابًا (۳۷).
ترجمه آیات ۳۵ تا ۳۷ سوره الواقعه: ما آنها را در کمالِ حسن و زيبايی بيافريدهايم و هميشه آن زنان را باکره گردانيدهايم و شوهر دوست و با غنج و ناز و جوان و همسالان دلنواز.
اگر بپذیریم که یوتوپیا زائیده ناخوشیِ تمدن است، بهشت این یوتوپیای فراطبیعی در وجه فرویدیِ خود مولودِ سرکوبِ امیالِ ارضاء ناشده است. مسلمانِ انتحارگری که حیاتِ سکسیاش پیِ هم در دستگاهِ سرکوبگر اجتماعی سرکوب شده است، به ظاهر جهتِ اجرای امر الهی اما در باطن برای تحققِ ارضاءِ امیالِ سرکوب شده دست به انتحار میزند.
از این نگاه، میلِ سرکوب شده جنسی کانونیترین یوتوپیای انتحارگری است. انتحارگرِ سرکوب شده در نخستین گام واسکتِ انتحاری را برای رسیدن به بسترِ حور این زنانِ سفید پوستِ نازک بدنِ سیاه چشمان به تن میکند. انتحارگر با میانجیِ حور بهشتی واسکتِ انتحاری را برای سودای رسیدن به جزیره موعود ارضاء امیالِ سرکوب شده به کمر میبندد. با این حساب بهشت یوتوپیای لذتِ امیالِ دردبار سرکوب شده انتحارگر است.
@AtheistsChannel
من تحت هر شرایطی تجاوز، بردهداری، کودکآزاری و نسلکشی را بیشرمانه میدانم که همین ثابت میکند از خداوند خالقِ شما اخلاقمدارتر هستم!
@AtheistsChannel
@AtheistsChannel
نصرت رحمانی| مردی که در غبار گم شد
بشر، موجود نفرین شدهای که طبیعت با او به قهر برخاسته و او را به مرز مهلکِ تفکر گرفتار ساخته است تا آنجا که به یاد میآید همواره سعی کرده که در مقابل دردهای کشنده روحی خود، در مقابل هجوم اندیشههای سیاهِ بودن و نبودن، از داروی اعجاز-آور ایمان استفاده کند.
و چنین بوده که هر روز به دنبال گمشدهای تکاپو میکرده است که از شناختنش عاجز باشد و آنچنان که گمشده را بزرگتر از شناخت و اندیشه خود میپنداشت، به پرستیدنش همت میگماشت.
آری بشر این موجود زبون، روزی که از پیدایش، انگیزه روشنایی و طلوع و غروب خورشید آگاهی نداشت خورشیدپرست بود. زمان گذشت وقتی که خورشید را شناخت در به در دنبال ناشناس دیگری شتافتند تا از چنگ اندوهی که گرهاش با دست و فکر گشوده نمیشد از ناشناسی که از عقل و قدرت خود بزرگترش میدانست چارهجویی کند.
باری، بتهای سنگی را چون شناختند دیگر نپرستیدند و شکستند گاوهای مقدس را چون شناختند، سربریدند و قرنها گذشت و در هر قرنی انسانها خدایی را از تخت خدایی پایین کشیدند و سر بریدند. تا روزی که همین خدایی را که هنوز خدایی میکند برای خود انتخاب کردند و پرستیدند.
باری، آنچه بشر نیاز داشت ایزد نبود بلکه ایمان بود. بشر میخواست دادگاهی وجود داشته باشد تا آنجا بتواند تمام حقوق از دست رفتهی خود را بازستاند، جهنم و بهشت را برای خود ساخت و ادیان مختلف به وجود آمد و نطفه قراردهای بشری بسته شد و تکامل یافت.
@AtheistsChannel
بشر، موجود نفرین شدهای که طبیعت با او به قهر برخاسته و او را به مرز مهلکِ تفکر گرفتار ساخته است تا آنجا که به یاد میآید همواره سعی کرده که در مقابل دردهای کشنده روحی خود، در مقابل هجوم اندیشههای سیاهِ بودن و نبودن، از داروی اعجاز-آور ایمان استفاده کند.
و چنین بوده که هر روز به دنبال گمشدهای تکاپو میکرده است که از شناختنش عاجز باشد و آنچنان که گمشده را بزرگتر از شناخت و اندیشه خود میپنداشت، به پرستیدنش همت میگماشت.
آری بشر این موجود زبون، روزی که از پیدایش، انگیزه روشنایی و طلوع و غروب خورشید آگاهی نداشت خورشیدپرست بود. زمان گذشت وقتی که خورشید را شناخت در به در دنبال ناشناس دیگری شتافتند تا از چنگ اندوهی که گرهاش با دست و فکر گشوده نمیشد از ناشناسی که از عقل و قدرت خود بزرگترش میدانست چارهجویی کند.
باری، بتهای سنگی را چون شناختند دیگر نپرستیدند و شکستند گاوهای مقدس را چون شناختند، سربریدند و قرنها گذشت و در هر قرنی انسانها خدایی را از تخت خدایی پایین کشیدند و سر بریدند. تا روزی که همین خدایی را که هنوز خدایی میکند برای خود انتخاب کردند و پرستیدند.
باری، آنچه بشر نیاز داشت ایزد نبود بلکه ایمان بود. بشر میخواست دادگاهی وجود داشته باشد تا آنجا بتواند تمام حقوق از دست رفتهی خود را بازستاند، جهنم و بهشت را برای خود ساخت و ادیان مختلف به وجود آمد و نطفه قراردهای بشری بسته شد و تکامل یافت.
@AtheistsChannel
#نصرت_رحمانی| بگذار بخندم تنها به مقدسات به همه خدایانی که چون عروسکساز پیر با دستهای لرزان و شکم گرسنه میسازیم و آنگاه توقع داریم که همین ساختگانِ دستهایمان معجزه کنند و سازندهی زندگی و وجود ما باشند.
@AtheistsChannel
@AtheistsChannel
اسلام و مسئله انسان
(بخش نخست)
دربارهی اسلام و نگاهی که این دین به انسانها، آنگونه که من میفهمم، این بسیار مهم است که ببینیم دستگاههای فکری و اندیشهورزی چه الگوهایی از انسان به دست میدهند یا به عبارت دیگر باید ببینیم چه نگاهی به انسان دارند و آن را چگونه موجودی میبینند. آیا این نگاه با تحقیر یا وحشت همراه است یا با نیکی و ترغیب به خردورزی؟
در آن حدی که من اسلام را در مییابم و البته شواهد زیادی برای نظر خود دارم در اسلام به ویژه کتاب آسمانی آن یعنی قرآن به آدمی نگاه زنندهای وجود دارد. در ابتدا که انسانها را به چند بخش مختلف تقسیم میکند.
یک بخش مؤمناناند که در قرآن به این افراد یومنون بالغیب گفته میشود، یعنی کسانی که که به غیب ایمان دارند اینها پرهیزکارانند؛ این افراد کسانی هستند که در جنگها و شرایط مختلف همراه محمد بودهاند و شکی در فرامین الهی ندارند و در برابر محمد قرار نمیگیرند، هر چه او میگوید را به گوش شنیده و با جان لمس میکنند.
گروهی دیگر منافقان هستند. این افراد در نگاه قرآن به ظاهر مسلماناند و به قولی گاهی مسلماناند و گاهی مسلمان نیستند، بخشی از این موضوع به تاریخ بر میگردد، مثلاً در بعضی جنگها با پیامبر همراهی نمیکردند.
و گروهی دیگر که کافراناند، این گروه پیامبر اسلام را به عنوان فرستاده خدا قبول ندارند و با او هیچگاه همراه نمیشوند. در قرآن این افراد ذاتاً انسانهای پلید و بدی هستند یا به عبارت دیگر چوب کجی هستند که صرفاً با جهاد و کشتار راست میشوند. اما قسمت مهمتر آیاتی است که قرآن در یک مقیاس کلی به انسان نگاه دارد، فارغ از طبقه، جنس و عقیدهی او.
بهتر است به بعضی از آیات در این باب اشاره کنم: برای نمونه سورهی بلد آیهی ۴ آشکارا مینویسد: «که به راستی ما انسان را در رنج آفریدیم». در واقع قرآن این نظر را دارد که رنج انسانی را ما همراه با انسان آفریدیم و ما کاری کردیم که انسان در مشقت زندگی کند. در پایان توضیح خواهم داد که چرا قرآن همچین ادعایی را دارد. بهتر است به سورهی معراج آیهی ۱۹ نگاه کنیم: «به راستی انسان سخت آزمند (طمعکار) و بیتاب خلق شده است».
آفریدگار انسان یعنی الله ادعا میکند که من انسانها را آزمند آفریدم یعنی خدایی که سرشت و ذات او نیک است و بدی در او راه ندارد، آزمندی یا طمعکاری که جز مسائل اخلاقی ناپسند به شمار میرود را در انسان گذاشته و سرشت انسان را طماع و بیحوصله آفریده است، البته همه میدانیم طمعکاری اصلاً چیز خوبی نیست، ولی الله ادعا دارد که انسان را از یک گل بدبو درست کردیم حالا یک سری چالشهای اخلاقی هم در وجود انسان قرار دادیم. اما باید توجه کرد منظور نهادن این چیزهای بد در وجود انسان است (آزمندی طمعکاری و غیره).
در سورهی ابراهیم آیهی ۳۴ اشاره داره «هرچه از او خواستید به شما عطا کرد و هرچقدر نعمتهای خدا را برشمارید، نمیتوانید آن را به شمار درآورید. قطعاً انسان ستمپیشهی ناسپاس است». در این آیه با قطعیت انسان را ناسپاس و ستمپیشه میداند. و جای تعجب اینجاست با اینکه میداند انسان ناسپاس و ستمکار است، ولی او را خلق میکند.
در سوره زاریات آیهی ۵۶ میگوید: «جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا پرستش کنند». مقصود این است که انسان و اجنه را آفریدم صرفا برای خودم (خدا). گذشته از این نگاه سادیستیک که چیزی را خلق کند در رنج و عذاب حالا هدف خلق چیزی جز پرستش کردن خودش نباشد، جن و انس ابزاری هستند در دستِ خدا و ابزاریاند برای پرستش و هرگونه که بخواهد میتواند با این شیء یا ابزار رفتار کند. نکتهای که باید بدان اشاره کند و اگر شد دوباره به آن باز میگردیم این نگاه شیءانگارانه در قرآن مصیبتی است که بر جوامع اسلامی وارد شده زیرا هنگامی شما میتوانید فردگرایی و حقوق بشر را در یک جامعه داشته باشید که مردمان آن جامعه انسان را همانند شیء یا کالا نبینند. کانت تعبیر بسیار دقیقی در کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق دارد که شرح آن را ادامه خواهم آورد.
در سورهی بقره آیهی ۷ مینویسد: «خدا بر دلهای آنان و شنوایی آنها مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهای است و آنان را عذابی دردناک است». من هیچ گاه در این آیه منطقی نیافتم، هرجور که این آیه را میخوانم یک تناقض آشکار در آن سر درمیآورد، از یکسو میگوید ما چشم و گوش آنان را بستیم یعنی علت اینکه آنها ایمان نمیآورند ما هستیم و از سوی دیگر میگوید که چون ایمان نمیآورند آنان را عذاب میدهیم. انسان در مفهوم کلی خود در قرآن هیچ ارادهای ندارد، اراده آن یا دست خدا و فرستاده اوست یا در دست شیطان دشمن خداست. شاید فردی باشد که بگوید در قرآن آیاتی وجود دارد که اینگونه نیست، آسان را خلیفه بر روی زمین میداند، ولی باید در نظر داشت ما با دو روح ناسازگار در قرآن مواجه هستیم.
نویسنده: Peiman.Yoori
@AtheistsChannel
(بخش نخست)
دربارهی اسلام و نگاهی که این دین به انسانها، آنگونه که من میفهمم، این بسیار مهم است که ببینیم دستگاههای فکری و اندیشهورزی چه الگوهایی از انسان به دست میدهند یا به عبارت دیگر باید ببینیم چه نگاهی به انسان دارند و آن را چگونه موجودی میبینند. آیا این نگاه با تحقیر یا وحشت همراه است یا با نیکی و ترغیب به خردورزی؟
در آن حدی که من اسلام را در مییابم و البته شواهد زیادی برای نظر خود دارم در اسلام به ویژه کتاب آسمانی آن یعنی قرآن به آدمی نگاه زنندهای وجود دارد. در ابتدا که انسانها را به چند بخش مختلف تقسیم میکند.
یک بخش مؤمناناند که در قرآن به این افراد یومنون بالغیب گفته میشود، یعنی کسانی که که به غیب ایمان دارند اینها پرهیزکارانند؛ این افراد کسانی هستند که در جنگها و شرایط مختلف همراه محمد بودهاند و شکی در فرامین الهی ندارند و در برابر محمد قرار نمیگیرند، هر چه او میگوید را به گوش شنیده و با جان لمس میکنند.
گروهی دیگر منافقان هستند. این افراد در نگاه قرآن به ظاهر مسلماناند و به قولی گاهی مسلماناند و گاهی مسلمان نیستند، بخشی از این موضوع به تاریخ بر میگردد، مثلاً در بعضی جنگها با پیامبر همراهی نمیکردند.
و گروهی دیگر که کافراناند، این گروه پیامبر اسلام را به عنوان فرستاده خدا قبول ندارند و با او هیچگاه همراه نمیشوند. در قرآن این افراد ذاتاً انسانهای پلید و بدی هستند یا به عبارت دیگر چوب کجی هستند که صرفاً با جهاد و کشتار راست میشوند. اما قسمت مهمتر آیاتی است که قرآن در یک مقیاس کلی به انسان نگاه دارد، فارغ از طبقه، جنس و عقیدهی او.
بهتر است به بعضی از آیات در این باب اشاره کنم: برای نمونه سورهی بلد آیهی ۴ آشکارا مینویسد: «که به راستی ما انسان را در رنج آفریدیم». در واقع قرآن این نظر را دارد که رنج انسانی را ما همراه با انسان آفریدیم و ما کاری کردیم که انسان در مشقت زندگی کند. در پایان توضیح خواهم داد که چرا قرآن همچین ادعایی را دارد. بهتر است به سورهی معراج آیهی ۱۹ نگاه کنیم: «به راستی انسان سخت آزمند (طمعکار) و بیتاب خلق شده است».
آفریدگار انسان یعنی الله ادعا میکند که من انسانها را آزمند آفریدم یعنی خدایی که سرشت و ذات او نیک است و بدی در او راه ندارد، آزمندی یا طمعکاری که جز مسائل اخلاقی ناپسند به شمار میرود را در انسان گذاشته و سرشت انسان را طماع و بیحوصله آفریده است، البته همه میدانیم طمعکاری اصلاً چیز خوبی نیست، ولی الله ادعا دارد که انسان را از یک گل بدبو درست کردیم حالا یک سری چالشهای اخلاقی هم در وجود انسان قرار دادیم. اما باید توجه کرد منظور نهادن این چیزهای بد در وجود انسان است (آزمندی طمعکاری و غیره).
در سورهی ابراهیم آیهی ۳۴ اشاره داره «هرچه از او خواستید به شما عطا کرد و هرچقدر نعمتهای خدا را برشمارید، نمیتوانید آن را به شمار درآورید. قطعاً انسان ستمپیشهی ناسپاس است». در این آیه با قطعیت انسان را ناسپاس و ستمپیشه میداند. و جای تعجب اینجاست با اینکه میداند انسان ناسپاس و ستمکار است، ولی او را خلق میکند.
در سوره زاریات آیهی ۵۶ میگوید: «جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا پرستش کنند». مقصود این است که انسان و اجنه را آفریدم صرفا برای خودم (خدا). گذشته از این نگاه سادیستیک که چیزی را خلق کند در رنج و عذاب حالا هدف خلق چیزی جز پرستش کردن خودش نباشد، جن و انس ابزاری هستند در دستِ خدا و ابزاریاند برای پرستش و هرگونه که بخواهد میتواند با این شیء یا ابزار رفتار کند. نکتهای که باید بدان اشاره کند و اگر شد دوباره به آن باز میگردیم این نگاه شیءانگارانه در قرآن مصیبتی است که بر جوامع اسلامی وارد شده زیرا هنگامی شما میتوانید فردگرایی و حقوق بشر را در یک جامعه داشته باشید که مردمان آن جامعه انسان را همانند شیء یا کالا نبینند. کانت تعبیر بسیار دقیقی در کتاب بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق دارد که شرح آن را ادامه خواهم آورد.
در سورهی بقره آیهی ۷ مینویسد: «خدا بر دلهای آنان و شنوایی آنها مهر نهاده و بر دیدگانشان پردهای است و آنان را عذابی دردناک است». من هیچ گاه در این آیه منطقی نیافتم، هرجور که این آیه را میخوانم یک تناقض آشکار در آن سر درمیآورد، از یکسو میگوید ما چشم و گوش آنان را بستیم یعنی علت اینکه آنها ایمان نمیآورند ما هستیم و از سوی دیگر میگوید که چون ایمان نمیآورند آنان را عذاب میدهیم. انسان در مفهوم کلی خود در قرآن هیچ ارادهای ندارد، اراده آن یا دست خدا و فرستاده اوست یا در دست شیطان دشمن خداست. شاید فردی باشد که بگوید در قرآن آیاتی وجود دارد که اینگونه نیست، آسان را خلیفه بر روی زمین میداند، ولی باید در نظر داشت ما با دو روح ناسازگار در قرآن مواجه هستیم.
نویسنده: Peiman.Yoori
@AtheistsChannel