بشکن Beshkan
280K subscribers
4.38K photos
1.75K videos
2.55K files
5.33K links
@beshkan_admin تماس با ادمین
دریافت فیلترشکن
beshkan@tavaana.org

پرسش های تکنیکی
tech@tavaana.org

اینستاگرام
instagram.com/beshkan.tt
Download Telegram
سکینه احمدی؛ مادری دادخواه که از خون پسرش نمی‌گذرد

«گفتند پسرت تیر خورده ... پابرهنه دویدم توی خیابان، دیدم قیامت است. خودشان گلوله می‌زنند، مردم را می‌زنند. زن‌ها را می‌زنند. هر کسی می‌گذشت را می‌زدند. برده بودند بیمارستان شریعتی و وقتی رسیدم دیدم تن بی‌جان بچه مرا روی زمین، روی سرامیک گذاشته‌اند. کسی هم توجهی نداشت. خودم را روی بچه‌ام انداختم. از من گرفتند و بردند سردخانه. دو روز بعد به ما تحویل دادند. تحویل نمی‌دادند با زور و گریه‌ و‌ زاری و التماس و یا‌حسین‌ گفتن گرفتیم. برده بودند بهشت سکینه و رفتم زاری کردم، التماس کردم، گفتم بچه‌ام را کشتید، بدهید من ببرم در نهایت دادند. ... گفته‌اند نه سر‌و‌صدا کنید و نه کاری، [تا] جنازه را بدهیم ... شب‌ها بچه‌ها[ش] را بغل می‌کنم راه می‌افتم توی خیابان‌ها و لالایی می‌خوانم.»
این کلمات بخشی از صحبت‌های سکینه‌ احمدی، مادر ابراهیم کتابدار، در مصاحبه با کمپین حقوق بشر ایران است.

ویدئوی لحظه تیرخوردن ابراهیم کتابدار در ۲۵ آبان ۱۳۹۸ به‌سرعت در همان روزهای اعتراضات سراسری آبان ۹۸ در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. دوربین‌های مداربسته تصویری را از این جوان ۳۰ساله ثبت کردند که نشان می‌داد مقابل مغازه خود در مهدی‌آباد کیان‌مهر کرج ایستاده بود که با شلیک مستقیم گلوله نیروهای سرکوبگر حکومتی به قلبش بر زمین افتاد و درجا جان باخت.

اما آنچه نام ابراهیم را جهانی کرد، سکینه احمدی، مادر باشهامت او بود که تن به سکوت نداد و یک‌تنه خلاف خواسته نیروهای امنیتی حرکت کرد. اولین فیلمی که از او منتشر شد، تکان‌دهنده بود. مادر، دست‌هایش را در هوا تکان می‌داد، خود را معرفی می‌کرد و می‌گفت که پسرش را کشته‌اند و حالا باید به چه کسی باید شکایت ببرد؟
او خود چنین می‌گوید: «ابراهیم رفته بود مغازه و کاسب بود. با خانمش و بچه‌هایش با ما زندگی می‌کردند. زنگ زدم که برای ناهار بیاید خانه و پدرش هم برای ناهار دنبال او رفته بود. اما ابراهیم همین که از مغازه بیرون آمده بود، هر دو دستش توی جیب‌هایش بود که گلوله را توی قلبش زده بودند. نه توی درگیری بود نه ربطی به درگیری‌ها داشت اما او را هدف گرفته بودند. از زنگ من به ابراهیم برای ناهار، ده دقیقه هم نشد که به من زنگ زدند گفتند ابراهیم تیر خورده. ... به چه حسابی و چرا بچه مرا زدند؟ من شکایت‌ام را نمی‌دانم کجا ببرم!»

بیش‌تر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Sakineh.Ahmadi

#سکینه_احمدی #ابراهیم_کتابدار #آبان۹۸ #داذخواهی #مادران_دادخواه #مادران_ذاغدار #آبان_ادامه_دارد #پروفایل

@Tavaana_TavaanaTech