ما در پیوند با هم شادی آزادی را برای خلق در زنجیرمان رقم خواهیم زدکه قلب هایمان به یک سرود می تپد و آن، سرود سرخ آزادی ست! هر روز که می گذرد یک قدم به آزادی نزدیکتر می شویم، من هم با شما چوب خط می زتم. چوب خط هایی که بر روی دیوار نقش می بندد، چوب خط های عمر دژخیمان و جلادان است که دیگر پر شده است. دیوار ها سیاه شده اند و فردا نشان از آزادی دارد...
#مریم_اکبری
#فریباکمال_آبادی
#مهوش_شهریاری
#آتنادائمی
#گلرخ_ایرایی
#مریم_اولنگی
#فاطمه_مثنی
#ریحانه_حاج_ابراهیم
#آزیتا_رفیعی
#الهام_فراهانی
#الهه_برمکی
#تابستان67
#خاوران
#زندان_اوین
#مریم_اکبری
#فریباکمال_آبادی
#مهوش_شهریاری
#آتنادائمی
#گلرخ_ایرایی
#مریم_اولنگی
#فاطمه_مثنی
#ریحانه_حاج_ابراهیم
#آزیتا_رفیعی
#الهام_فراهانی
#الهه_برمکی
#تابستان67
#خاوران
#زندان_اوین
Forwarded from Attach Master
دلنوشته ای از #آتنادائمی در چهارمین سالروز حبس :
برای مادرم
۴سال پیش در همین روز در صبح سرد ۲۹مهر ۹۳ عازم محل کارم بودم،رفته بودی برایمان نان داغ بخری
دیرم شده بود و بی آنکه ببینمت با پدر از خانه خارج شدیم
هنوز به انتهای کوچه نرسیده بودیم که راهمان را بستند،دستور ایست دادند،بازداشتم کردند،مرا به ماشین دیگری منتقل کردند،با پدر به خانه برگشتند،۱۱نفر،نمیدانستم وقتی به خانه برگردی و با ماموران مواجه شوی چه می شود،بعد از یک ساعت مرا نیز به خانه آوردند ،از دیدنت شوکه شدم ،از فریادهایت بر سر ماموران شوکه شدم
میگفتی ببرید دختر مرا هم ببرید این همه جوان را بردید به کجا رسیدید؟
اصلا بکشید دختر مرا هم بکشید ستار بهشتی و جوانان دیگر را کشتید چه به دست آوردید؟ تهدیدت کردند که تو را هم بازداشت خواهند کرد،یادم هست که گفتی مرا هم ببرید مگر کم مادران را زندانی و عزادار کردید؟
گمان میکردم که بترسی اما نترسیدی
گمان میکردم مرا سرزنش کنی اما نکردی
مرا بوسیدی به زبان خودمان گفتی برو اولین بار است که شب در خانه نخواهی بود اما من در کنارت هستم تا دیگر هیچ فرزندی را از مادر جدا نکنند
باری از دوشم برداشتی ،انگار ۲بال پرواز به من هدیه دادی
رفتم و تو لحظه ای تنهایم نگذاشتی ،بیشتر از هر زمان دیگر با هم بودیم ، همراه، متحد
حکم ۱۴سال که صادر شد،صورتت در دادگاه انقلاب یادم هست که با خنده و تمسخر گفتی ۱۴ سال که چیزی نیست ما فکر میکردیم اعدام صادر کنند! می دانستم پشتت لرزید اما خم به ابرو نیاوردی
بعد از ۱۶ماه به خانه بازگشتم،حالت خوب بود اما میدانستی ماندنی نیستم
باز هم آمدند بعد از ۹ ماه، تهران نبودی،زنگ زدم،مامان آمدن مرا ببرند
گفتی صدایت را پخش کنم تا بشنوند، صدایت پخش میشد،فریاد میزدی که از جان بچه های ما چه میخواهید؟ چه کردند؟ چه خواسته اند؟ روزی خواهد رسید که باید پاسخگوی ما مادران باشید.
رفتم، اما برای دو دختر دیگرت هم پرونده تشکیل دادند،حکم دادند، اما تو خندیدی و گفتی بگوییم یک سوییت خانوادگی در زندان به ما بدهند همه خانواده را با هم زندانی کنند!
اعتصاب غذا کردم، نگرانی در چشمانت را فراموش نمیکنم اما حرف های پر از امیدت اراده ام را قوی تر می کرد
دخترانت تبرئه شدند و من ماندم باز پرونده و باز پرونده! به قرچک بردنم با کتک و فحاشی! فردای آن روز که پنجشنبه بود به خانه زنگ زدم، صدایم را شنیدی و خوشحال شدی و گفتی چه شده پنجشنبه تلفن خیراتی داده اند؟ خندیدم و گفتم”صدای مرا از زندان قرچک می شنوید” گفتی باید زنان آن زندان را هم میدیدی
بگذار ببینیم تا کجا میخواهند پیش بروند!
چند روز بعد هر چه تماس گرفتم جواب ندادی،گفتند برای پیگیری کارم به دادسرا رفته ای،هر چه میگذشت نگرانی ام بیشتر میشد،بعد از ۷ساعت جواب دادی و گفتی بازداشتت کرده بودند با هانیه تعریف کردی که کتکتان زده اند، شوکر برقی
وای که تمام تنم لرزید!
گفتی وقتی حاضر نبودی سوار ماشینشان شوی با شوکر به پاهایت میزند، گفتی اصلا درد نداشت مامان انگار گزنه زده بودن به پاهام.
از عصبانیت میلرزیدم ولی تو میخندیدی و میگفتی ما که کم نیاوردیم هر چی خواستیم گفتیم
تلفن هایم را قطع کردند
ملاقات نداشتم
عروسی دختر کوچکت بود،خواهرم هانیه
نگذاشتند به مرخصی و به عروسی بیایم،به ملاقاتم و به قرچک آمدید، هانیه بی قرار بود اما تو آرامش کردی،به او گفتی گریه نکن بخند باید شاد باشیم تا گمان نکنند میتوانند با این چیزها آتنا را از بین ببرند
یادم هست که به او گفتی به ترانه دختر فریبا کمال آبادی فکر کن که نگذاشتند مادرش به عروسی ش برود!
از من خواستی بین زنان هم بندم در بند مادران قرچک شیرینی عروسی پخش کنم و جشن و پایکوبی به پا کنم! و چه زیبا بود آن شب
به اوین بازگشتم،زانیار و لقمان و رامین را اعدام کردند،اعتصاب غذا کردی و با لباس سراسر مشکی به ملاقاتم آمدی،گریه میکردی، همان روز باز مرا مورد آزار قرار داده بودند اما دست در دست هم برای سه عزیز اعدام شده مان سرود خواندیم و بعد گفتند محروم از ملاقاتیم
مادرم میبینی چه حقیرند؟ چه کوته فکرند؟ زانیار مرادی ۹سال مادرش را ندید و اعدام شد. حال تصور میکنند ما به خاطر ملاقات سر خم میکنیم؟
ما درد و رنج مادران را میبینیم و ادامه میدهیم. در تصوری باطلند و گمان میکنند میتوانند با این اعمال کودکانه ما را تنبیه کنند یا صدایمان را قطع کنند یا ما را از کرده هایمان پشیمان کنند
اما نه تنها تنبیه نمیشویم بلکه مصمم تر ادامه خواهیم داد.
سه هفته است که یکدیگر را ندیده ایم اما تو به دیدن مادر رامین و خانواده زانیار و لقمان و شریف در آتش سوخته مان رفتی،به دیدن نرگس و مادر و پدر هما رفتی
تو مرا ندیدی اما درد رنج مادران دیگر را به آغوش گرفتی
مادرم سلام مرا به مادران عزادار ایران برسان و بگو تا زنده ام دادخواه خون فرزندانشان خواهم بود.
#آتنادائمی
۲۹مهر۹۷👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
برای مادرم
۴سال پیش در همین روز در صبح سرد ۲۹مهر ۹۳ عازم محل کارم بودم،رفته بودی برایمان نان داغ بخری
دیرم شده بود و بی آنکه ببینمت با پدر از خانه خارج شدیم
هنوز به انتهای کوچه نرسیده بودیم که راهمان را بستند،دستور ایست دادند،بازداشتم کردند،مرا به ماشین دیگری منتقل کردند،با پدر به خانه برگشتند،۱۱نفر،نمیدانستم وقتی به خانه برگردی و با ماموران مواجه شوی چه می شود،بعد از یک ساعت مرا نیز به خانه آوردند ،از دیدنت شوکه شدم ،از فریادهایت بر سر ماموران شوکه شدم
میگفتی ببرید دختر مرا هم ببرید این همه جوان را بردید به کجا رسیدید؟
اصلا بکشید دختر مرا هم بکشید ستار بهشتی و جوانان دیگر را کشتید چه به دست آوردید؟ تهدیدت کردند که تو را هم بازداشت خواهند کرد،یادم هست که گفتی مرا هم ببرید مگر کم مادران را زندانی و عزادار کردید؟
گمان میکردم که بترسی اما نترسیدی
گمان میکردم مرا سرزنش کنی اما نکردی
مرا بوسیدی به زبان خودمان گفتی برو اولین بار است که شب در خانه نخواهی بود اما من در کنارت هستم تا دیگر هیچ فرزندی را از مادر جدا نکنند
باری از دوشم برداشتی ،انگار ۲بال پرواز به من هدیه دادی
رفتم و تو لحظه ای تنهایم نگذاشتی ،بیشتر از هر زمان دیگر با هم بودیم ، همراه، متحد
حکم ۱۴سال که صادر شد،صورتت در دادگاه انقلاب یادم هست که با خنده و تمسخر گفتی ۱۴ سال که چیزی نیست ما فکر میکردیم اعدام صادر کنند! می دانستم پشتت لرزید اما خم به ابرو نیاوردی
بعد از ۱۶ماه به خانه بازگشتم،حالت خوب بود اما میدانستی ماندنی نیستم
باز هم آمدند بعد از ۹ ماه، تهران نبودی،زنگ زدم،مامان آمدن مرا ببرند
گفتی صدایت را پخش کنم تا بشنوند، صدایت پخش میشد،فریاد میزدی که از جان بچه های ما چه میخواهید؟ چه کردند؟ چه خواسته اند؟ روزی خواهد رسید که باید پاسخگوی ما مادران باشید.
رفتم، اما برای دو دختر دیگرت هم پرونده تشکیل دادند،حکم دادند، اما تو خندیدی و گفتی بگوییم یک سوییت خانوادگی در زندان به ما بدهند همه خانواده را با هم زندانی کنند!
اعتصاب غذا کردم، نگرانی در چشمانت را فراموش نمیکنم اما حرف های پر از امیدت اراده ام را قوی تر می کرد
دخترانت تبرئه شدند و من ماندم باز پرونده و باز پرونده! به قرچک بردنم با کتک و فحاشی! فردای آن روز که پنجشنبه بود به خانه زنگ زدم، صدایم را شنیدی و خوشحال شدی و گفتی چه شده پنجشنبه تلفن خیراتی داده اند؟ خندیدم و گفتم”صدای مرا از زندان قرچک می شنوید” گفتی باید زنان آن زندان را هم میدیدی
بگذار ببینیم تا کجا میخواهند پیش بروند!
چند روز بعد هر چه تماس گرفتم جواب ندادی،گفتند برای پیگیری کارم به دادسرا رفته ای،هر چه میگذشت نگرانی ام بیشتر میشد،بعد از ۷ساعت جواب دادی و گفتی بازداشتت کرده بودند با هانیه تعریف کردی که کتکتان زده اند، شوکر برقی
وای که تمام تنم لرزید!
گفتی وقتی حاضر نبودی سوار ماشینشان شوی با شوکر به پاهایت میزند، گفتی اصلا درد نداشت مامان انگار گزنه زده بودن به پاهام.
از عصبانیت میلرزیدم ولی تو میخندیدی و میگفتی ما که کم نیاوردیم هر چی خواستیم گفتیم
تلفن هایم را قطع کردند
ملاقات نداشتم
عروسی دختر کوچکت بود،خواهرم هانیه
نگذاشتند به مرخصی و به عروسی بیایم،به ملاقاتم و به قرچک آمدید، هانیه بی قرار بود اما تو آرامش کردی،به او گفتی گریه نکن بخند باید شاد باشیم تا گمان نکنند میتوانند با این چیزها آتنا را از بین ببرند
یادم هست که به او گفتی به ترانه دختر فریبا کمال آبادی فکر کن که نگذاشتند مادرش به عروسی ش برود!
از من خواستی بین زنان هم بندم در بند مادران قرچک شیرینی عروسی پخش کنم و جشن و پایکوبی به پا کنم! و چه زیبا بود آن شب
به اوین بازگشتم،زانیار و لقمان و رامین را اعدام کردند،اعتصاب غذا کردی و با لباس سراسر مشکی به ملاقاتم آمدی،گریه میکردی، همان روز باز مرا مورد آزار قرار داده بودند اما دست در دست هم برای سه عزیز اعدام شده مان سرود خواندیم و بعد گفتند محروم از ملاقاتیم
مادرم میبینی چه حقیرند؟ چه کوته فکرند؟ زانیار مرادی ۹سال مادرش را ندید و اعدام شد. حال تصور میکنند ما به خاطر ملاقات سر خم میکنیم؟
ما درد و رنج مادران را میبینیم و ادامه میدهیم. در تصوری باطلند و گمان میکنند میتوانند با این اعمال کودکانه ما را تنبیه کنند یا صدایمان را قطع کنند یا ما را از کرده هایمان پشیمان کنند
اما نه تنها تنبیه نمیشویم بلکه مصمم تر ادامه خواهیم داد.
سه هفته است که یکدیگر را ندیده ایم اما تو به دیدن مادر رامین و خانواده زانیار و لقمان و شریف در آتش سوخته مان رفتی،به دیدن نرگس و مادر و پدر هما رفتی
تو مرا ندیدی اما درد رنج مادران دیگر را به آغوش گرفتی
مادرم سلام مرا به مادران عزادار ایران برسان و بگو تا زنده ام دادخواه خون فرزندانشان خواهم بود.
#آتنادائمی
۲۹مهر۹۷👇🏻👇🏻👇🏻
🆔 @CHZIR
Forwarded from Deleted Account
🔴 ممانعت از انتقال آتنا دائمی به بیمارستان برای انجام ام آر ای و مراقبتهای پزشکی
✍️وضعیت #آتنادائمی فعال مدنی زندانی مدتهاست دچار سرگیجه و سردردهای مدام و بیحسی در ناحیه چشم راستش است پزشک بهداری زندان قرچک در اردبیهشت ۹۷ برای او درخواست انجام ام آر ای را نوشته با این حال او هنوز از آن زمان تاکنون به بیمارستان برای این منظور و معاینه منتقل نشده است.
➖دادیار ناظر بر زندان درخواست خانواده او برای ملاقات را مدتهاست نپذیرفته و در نتیجه موفق به گرفتن اجازه برای انتقال فرزندشان به بیمارستان نشدهاند.
➖آتنا دائمی فعال مدنی و کارمند سابق باشگاه ورزشی انقلاب، روز ۲۹ مهرماه ۱۳۹۳ توسط سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. دادگاه او روز ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد. او به اتهام “اجتماع و تبانی و فعالیت تبلیغی بر ضد کشور” ، “توهین به رهبری و مقدسات” و “اختفای ادله جرم” مجموعا به ۱۴ سال حبس محکوم شد. قاضی برای هر کدام از اتهامات اشد مجازات را برای این فعال مدنی در نظرگرفت. براساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی که درباره تجمیع مجازاتها است او هفت سال زندان را باید طی کند.
۱۰ اسفند
https://bit.ly/2H4XZ2R
https://bit.ly/2H60PF2
✍️وضعیت #آتنادائمی فعال مدنی زندانی مدتهاست دچار سرگیجه و سردردهای مدام و بیحسی در ناحیه چشم راستش است پزشک بهداری زندان قرچک در اردبیهشت ۹۷ برای او درخواست انجام ام آر ای را نوشته با این حال او هنوز از آن زمان تاکنون به بیمارستان برای این منظور و معاینه منتقل نشده است.
➖دادیار ناظر بر زندان درخواست خانواده او برای ملاقات را مدتهاست نپذیرفته و در نتیجه موفق به گرفتن اجازه برای انتقال فرزندشان به بیمارستان نشدهاند.
➖آتنا دائمی فعال مدنی و کارمند سابق باشگاه ورزشی انقلاب، روز ۲۹ مهرماه ۱۳۹۳ توسط سازمان اطلاعات سپاه پاسداران بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. دادگاه او روز ۱۴ اسفند ۱۳۹۳ در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد. او به اتهام “اجتماع و تبانی و فعالیت تبلیغی بر ضد کشور” ، “توهین به رهبری و مقدسات” و “اختفای ادله جرم” مجموعا به ۱۴ سال حبس محکوم شد. قاضی برای هر کدام از اتهامات اشد مجازات را برای این فعال مدنی در نظرگرفت. براساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی که درباره تجمیع مجازاتها است او هفت سال زندان را باید طی کند.
۱۰ اسفند
https://bit.ly/2H4XZ2R
https://bit.ly/2H60PF2
در پرونده ای دیگر؛ گلرخ ایرایی و آتنا دائمی به #حبس محکوم شدند
✍️در بیدادگاه رژیم ضدبشری آخوندی در جلسه رسیدگی به اتهامات #گلرخ_ایرایی و #آتنادائمی، در تاریخ ۲۸ خردادماه در شعبه ۲۶ بیدادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری برگزار شد.
بر اساس حکم این بیدادگاه آتنا دائمی و گلرخ ایرایی هرکدام از بابت اتهام “تبلیغ علیه نظام” به ۱ سال و ۶ ماه حبس تعزیری و از بابت اتهام “توهین به رهبری” به ۲ سال و ۱ ماه حبس تعزیری و در مجموع هرکدام به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری، همچنین به ۲ سال محرومیت از عضویت در #گروه ها و #احزاب محکوم کرده است.
✍️در بیدادگاه رژیم ضدبشری آخوندی در جلسه رسیدگی به اتهامات #گلرخ_ایرایی و #آتنادائمی، در تاریخ ۲۸ خردادماه در شعبه ۲۶ بیدادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری برگزار شد.
بر اساس حکم این بیدادگاه آتنا دائمی و گلرخ ایرایی هرکدام از بابت اتهام “تبلیغ علیه نظام” به ۱ سال و ۶ ماه حبس تعزیری و از بابت اتهام “توهین به رهبری” به ۲ سال و ۱ ماه حبس تعزیری و در مجموع هرکدام به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری، همچنین به ۲ سال محرومیت از عضویت در #گروه ها و #احزاب محکوم کرده است.
♦️خانواده #زندانی_سیاسی #آتنادائمی در کلیپی کوتاه تولد آتنای مبارز را تبریک گفتند
♦️زندانی سیاسی آتنا دائمی، فعال حقوق کودکان از تاریخ ۲۹مهرماه۹۳ بازداشت شده و از آذرماه سال ۹۵ تاکنون از مرخصی محروم و در حبس به سر میبرد.
#نه_به_زندان #نه_به_شکنجه #مرگ_بر_دیکتاتور #از_شما_بیزاریم #آزادشان_کنید
♦️ کانال تلگرامی فریاد زندانیان
https://t.me/CHZIR
♦️زندانی سیاسی آتنا دائمی، فعال حقوق کودکان از تاریخ ۲۹مهرماه۹۳ بازداشت شده و از آذرماه سال ۹۵ تاکنون از مرخصی محروم و در حبس به سر میبرد.
#نه_به_زندان #نه_به_شکنجه #مرگ_بر_دیکتاتور #از_شما_بیزاریم #آزادشان_کنید
♦️ کانال تلگرامی فریاد زندانیان
https://t.me/CHZIR