This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آه اگر آزادی سرودی میخواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است
#شاملو
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است
#شاملو
نوشته ای از سهیل عربی پس از احضار مجدد برای تحمل حبس:
عاشق زندگی بود، اما طناب دارش را بوسید !
در تمام عمرم، کسی را ندیدم که به اندازه او ، زندگی را دوست داشته باشد،
عاشق زندگی بود، حتی یک لحظه از زندگی را هدر نمی داد،
وقتی از بلندگوی زندان گفتند :اعزام به اجرای احکام، کتاب در دست داشت،
محکوم به اعدام بود و در زندان ادامه تحصیل داد(شیمی!)، سه تار نواختن و زبان فرانسوی یاد گرفت، خطاط خوبی بود و همچنان برای بهتر شدن تمرین می کرد،
از هر فرصتی برای یاد گرفتن استفاده می کرد،
هر روز برای پرنده ها غذا تامین می کرد،
صبح زودتر از همه بیدار می شد، جای کسانی که خواب مانده بودند شهرداری می داد، با اینکه بالا حبسی ها و به ویژه مسئول اتاقها معمولا از کار معاف هستند، اما او چند برابر بقیه کار می کرد، بی منت، ...
ما از معدود اتاقهایی بودیم که غذای جیره زندان را می خوردیم،( بقیه معمولا خودشان درست می کردند، چون غذای زندان خیلی بدمزه و مزخرف بود، اکثر اعضای اتاق ما اوضاع مالی خوبی نداشتند)
ماهی یک بار که غذای زندان را نمی خوردیم و مثلا جشن غیر دُلی خوردن می گرفتیم ( معمولا کشک بادمجان که اوج ولخرجی ما بود_ البته بدون گردو و مخلفات / فقط بادمجان و ماست_ حتی کشک هم نبود)
همین غذای نسبتا خوب هم از گلویش پایین نمی رفت ،
یواشکی آن را برای کسی که چند سلول آنطرف تر از ما بود می برد، چون می دانست عاشق بادمجان است و پولش نمی رسد...
عاشق زندگی بود،
به سالن ملاقات که می رفتیم ، عشق را در نگاهش به خانواده اش می دیدم، معلوم بود چقدر دلتنگشان است....
پس چرا کسی که اینچنین خانواده اش، همنوعانش و تمام لحظات زندگی اش را دوست دارد ، طناب دارش را بوسید؟
***
بله ، زندان جای بدی است،
اما بدترین جا نیست!
بدترین جا ، آنجاست که فجایع را عادی بپندارند،
آنجا که تن به ذلت دهیم و در برابر ظلم بی تفاوت باشیم ...
این درسی بود که #غلامرضا_خسروی و غلامرضا ها به بشریت دادند..
آزادی صرفا در این سوی دیوارهای زندان بودن نیست،
آزادی یعنی برده و بنده و مُرده متحرک نبودن،
آزادی یعنی ( چنان که #شاملو گفت:
:پروازِ عصیانیِ فوّاره ای
که خلاصیاش از خاک
نیست
و رهایی را
تجربه یی میکند.
و شُکوهِ مردن
در فوارهی فریادی ــ
[زمینت
دیوانهآسا
با خویش میکشد
تا باروری را
دستمایهیی کند؛
که شهیدان و عاصیان
یارانند
که بارآوری را
بارانند
بارآورانند.]
زمین را
بارانِ برکتها شدن ــ
[مرگِ فوّاره
از ایندست است.]
ورنه خاک
از تو
باتلاقی خواهد شد
چون به گونهی جوبارانِ حقیر مُرده باشی.
***
فریادی شو تا باران
وگرنه
مُرداران!
https://t.me/CHZIR/30323
#نه_به_زندان #نه_به_شکنجه
♦️به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید: @CHZIR
عاشق زندگی بود، اما طناب دارش را بوسید !
در تمام عمرم، کسی را ندیدم که به اندازه او ، زندگی را دوست داشته باشد،
عاشق زندگی بود، حتی یک لحظه از زندگی را هدر نمی داد،
وقتی از بلندگوی زندان گفتند :اعزام به اجرای احکام، کتاب در دست داشت،
محکوم به اعدام بود و در زندان ادامه تحصیل داد(شیمی!)، سه تار نواختن و زبان فرانسوی یاد گرفت، خطاط خوبی بود و همچنان برای بهتر شدن تمرین می کرد،
از هر فرصتی برای یاد گرفتن استفاده می کرد،
هر روز برای پرنده ها غذا تامین می کرد،
صبح زودتر از همه بیدار می شد، جای کسانی که خواب مانده بودند شهرداری می داد، با اینکه بالا حبسی ها و به ویژه مسئول اتاقها معمولا از کار معاف هستند، اما او چند برابر بقیه کار می کرد، بی منت، ...
ما از معدود اتاقهایی بودیم که غذای جیره زندان را می خوردیم،( بقیه معمولا خودشان درست می کردند، چون غذای زندان خیلی بدمزه و مزخرف بود، اکثر اعضای اتاق ما اوضاع مالی خوبی نداشتند)
ماهی یک بار که غذای زندان را نمی خوردیم و مثلا جشن غیر دُلی خوردن می گرفتیم ( معمولا کشک بادمجان که اوج ولخرجی ما بود_ البته بدون گردو و مخلفات / فقط بادمجان و ماست_ حتی کشک هم نبود)
همین غذای نسبتا خوب هم از گلویش پایین نمی رفت ،
یواشکی آن را برای کسی که چند سلول آنطرف تر از ما بود می برد، چون می دانست عاشق بادمجان است و پولش نمی رسد...
عاشق زندگی بود،
به سالن ملاقات که می رفتیم ، عشق را در نگاهش به خانواده اش می دیدم، معلوم بود چقدر دلتنگشان است....
پس چرا کسی که اینچنین خانواده اش، همنوعانش و تمام لحظات زندگی اش را دوست دارد ، طناب دارش را بوسید؟
***
بله ، زندان جای بدی است،
اما بدترین جا نیست!
بدترین جا ، آنجاست که فجایع را عادی بپندارند،
آنجا که تن به ذلت دهیم و در برابر ظلم بی تفاوت باشیم ...
این درسی بود که #غلامرضا_خسروی و غلامرضا ها به بشریت دادند..
آزادی صرفا در این سوی دیوارهای زندان بودن نیست،
آزادی یعنی برده و بنده و مُرده متحرک نبودن،
آزادی یعنی ( چنان که #شاملو گفت:
:پروازِ عصیانیِ فوّاره ای
که خلاصیاش از خاک
نیست
و رهایی را
تجربه یی میکند.
و شُکوهِ مردن
در فوارهی فریادی ــ
[زمینت
دیوانهآسا
با خویش میکشد
تا باروری را
دستمایهیی کند؛
که شهیدان و عاصیان
یارانند
که بارآوری را
بارانند
بارآورانند.]
زمین را
بارانِ برکتها شدن ــ
[مرگِ فوّاره
از ایندست است.]
ورنه خاک
از تو
باتلاقی خواهد شد
چون به گونهی جوبارانِ حقیر مُرده باشی.
***
فریادی شو تا باران
وگرنه
مُرداران!
https://t.me/CHZIR/30323
#نه_به_زندان #نه_به_شکنجه
♦️به کانال تلگرامی فریاد زندانیان بپیوندید: @CHZIR
Telegram
فریاد زندانیان
♦️دل نوشته سهیل عربی پس از احضار مجدد به زندان برای تحمل حبس
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️گفتند نمیخواهیم، نمیخواهیم که بمیریم
🖌شعری از #شاملو #سکوت_ممنوع #آبان_ادامه_دارد
♦️ کانال تلگرامی فریاد زندانیان: 👈 @CHZIR
🖌شعری از #شاملو #سکوت_ممنوع #آبان_ادامه_دارد
♦️ کانال تلگرامی فریاد زندانیان: 👈 @CHZIR