Forwarded from ربات بینام 2020
پس از اینکه سران اصلی سازمان اعدام شدند برخی از اعضای سازمان اقدام به تشکیل سه شاخه دادند که رهبری:
شاخه اول به عهده #مجید_شریف_واقفی قرار گرفت
شاخه دوم به #رضا_رضایی سپرده شد
شاخه سوم را #بهرام_آرام به عهده گرفت.
#تقی_شهرام یکی از اعضای سازمان که در سال ۱۳۵۰ توسط ساواک دستگیر شده بود و به دلیل بی انضباطی های مکرر به زندان ساری تبعیدو منتقل شده بود در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ توانست با مقدار قابل توجهی سلاح همراه با یک زندانی دیگر و افسر نگهبان زندان با نام احمدیان فرار کند
در ماه خرداد همین سال رضا رضایی که تا آن زمان رهبری یکی از شاخه های سازمان را در دست داشت طی یک درگیری مسلحانه با مامورین امنیتی کشته شد این فرصت بخت مساعدی برای تقی شهرام بود تا شاخه به رهبری دوم رسوخ کند شهرام در زندان از طریق یکی از وابسته های گروهی مارکسیستی بنام #ستاره_سرخ با آموزههای مارکسیستی بیشتر آشنا شده بود.
او با تکیه بر فضای مارکسیستی حاکم بر ذهن و خصلت های جاه طلبانه شخصی اش، دست به کار تحلیل ضربه ۵۰ و رکود مبارزاتی ناشی از آن در داخل سازمان زد.
تقی شهرام با بازنگری در روش رهبران سازمان در مقاطع ۵۰ - ۴۴ و ۵۲ - ۵۰ به این جمع بندی رسید که مرکزیت، نخستین وجه تئوریک مبارزه را بیش از حد برجسته کرده و همین کار باعث بی عملی سازمان در آن مقطع شده بود.
البته این انتقادی بود که در بدنه محدود سازمان هم در مقطع ۵۴ - ۵۰ وجود داشت وابسته ها اعضا و فعالان سازمان در دهه ۵۰ جملگی بر ضعف سازمان در سال های پیش از ۵۰ پای می فشردند و ضربه سال ۵۰ را نتیجه بی تجربگی و دست و پابستگی مفرط سازمان در زمینه فعالیت نظامی می دانستند برای مرکزیت ، نخسین سازمان برگزاری جلسات تفسیر و تحلیل قرآن و نهج البلاغه و در کنار آنها مطالعه آثار مارکس و مانو به همان اندازه برجسته و مهم بود که مبارزه نظامی مرکزیت نخستین درست یا نادرست آرزوی پرورش چریک تمام وقت حرفه ای و آگاه را در سر می پروراند از نظر آنها قابلیت نظامی به تنهایی به درد سازمان نمی خورد.
برعکس اعضای سازمان پس از سال ۵۰ خواه ناخواه وقت کمتری برای مطالعه تئوریک صرف میکردند با توجه به هوشیاری همه جانبه ساواک، آنها تقریبا تمام تمرکز و توجه و وقتشان را صرف فعالیتهای عملی مربوط به حفاظت تشکیلات و رعایت مخفی کاری میکردند کپسول سیانور پس از این تاریخ در سازمان باب شد.
با این شیوه ها همه تقصیرات رابه گردن مرکزیت قبلی می انداختند و خودشان را از هر اشتباهی مبری اعلام می کردند به این ترتیب شهرام راه خروج از بن بست موجود را تغییر ایدئولوژی کل سازمان تشخیص داد به ویژه که سازمان عملا مدتها بود که دیگر اساسا کاری با اسلام نداشت
در واقع تقی شهرام علت ضربه سال ۵۰ و قفل شدن سازمان را به ایدئولوژی گروه نسبت داد ومى گفت که این ایدئولوژی از کارآیی ساختن چریک بی بهره است.
شهرام گذار از اسلام به مارکسیسم را راه حل بحران حاکم بر سازمان تشخیص داد و در همین راستا در سال ۵۴ بیانیه تغییر ایدئولوژی را صادر و منتشر کرد.
پیش از این تاریخ برداشتها و تفسیرهای انقلابی از اسلام سازمان تفاوت چندانی با مارکسیسم نداشت و ازین حیث سازمان مجاهدین را یک جریان #مارکسیست_اسلامی می نامیدند
سازمان آنچنان در مقوله امپریالیسم غرق شده بود که برای جلوگیری از زدن انگ ارتجاعی بخودش هیچگونه جای شبهه ای در رابطه با همانندی دیدگاههایش با مارکسیت ها نگذاشت
ادامه⬇️⬇️⬇️
شاخه اول به عهده #مجید_شریف_واقفی قرار گرفت
شاخه دوم به #رضا_رضایی سپرده شد
شاخه سوم را #بهرام_آرام به عهده گرفت.
#تقی_شهرام یکی از اعضای سازمان که در سال ۱۳۵۰ توسط ساواک دستگیر شده بود و به دلیل بی انضباطی های مکرر به زندان ساری تبعیدو منتقل شده بود در اردیبهشت ماه سال ۱۳۵۲ توانست با مقدار قابل توجهی سلاح همراه با یک زندانی دیگر و افسر نگهبان زندان با نام احمدیان فرار کند
در ماه خرداد همین سال رضا رضایی که تا آن زمان رهبری یکی از شاخه های سازمان را در دست داشت طی یک درگیری مسلحانه با مامورین امنیتی کشته شد این فرصت بخت مساعدی برای تقی شهرام بود تا شاخه به رهبری دوم رسوخ کند شهرام در زندان از طریق یکی از وابسته های گروهی مارکسیستی بنام #ستاره_سرخ با آموزههای مارکسیستی بیشتر آشنا شده بود.
او با تکیه بر فضای مارکسیستی حاکم بر ذهن و خصلت های جاه طلبانه شخصی اش، دست به کار تحلیل ضربه ۵۰ و رکود مبارزاتی ناشی از آن در داخل سازمان زد.
تقی شهرام با بازنگری در روش رهبران سازمان در مقاطع ۵۰ - ۴۴ و ۵۲ - ۵۰ به این جمع بندی رسید که مرکزیت، نخستین وجه تئوریک مبارزه را بیش از حد برجسته کرده و همین کار باعث بی عملی سازمان در آن مقطع شده بود.
البته این انتقادی بود که در بدنه محدود سازمان هم در مقطع ۵۴ - ۵۰ وجود داشت وابسته ها اعضا و فعالان سازمان در دهه ۵۰ جملگی بر ضعف سازمان در سال های پیش از ۵۰ پای می فشردند و ضربه سال ۵۰ را نتیجه بی تجربگی و دست و پابستگی مفرط سازمان در زمینه فعالیت نظامی می دانستند برای مرکزیت ، نخسین سازمان برگزاری جلسات تفسیر و تحلیل قرآن و نهج البلاغه و در کنار آنها مطالعه آثار مارکس و مانو به همان اندازه برجسته و مهم بود که مبارزه نظامی مرکزیت نخستین درست یا نادرست آرزوی پرورش چریک تمام وقت حرفه ای و آگاه را در سر می پروراند از نظر آنها قابلیت نظامی به تنهایی به درد سازمان نمی خورد.
برعکس اعضای سازمان پس از سال ۵۰ خواه ناخواه وقت کمتری برای مطالعه تئوریک صرف میکردند با توجه به هوشیاری همه جانبه ساواک، آنها تقریبا تمام تمرکز و توجه و وقتشان را صرف فعالیتهای عملی مربوط به حفاظت تشکیلات و رعایت مخفی کاری میکردند کپسول سیانور پس از این تاریخ در سازمان باب شد.
با این شیوه ها همه تقصیرات رابه گردن مرکزیت قبلی می انداختند و خودشان را از هر اشتباهی مبری اعلام می کردند به این ترتیب شهرام راه خروج از بن بست موجود را تغییر ایدئولوژی کل سازمان تشخیص داد به ویژه که سازمان عملا مدتها بود که دیگر اساسا کاری با اسلام نداشت
در واقع تقی شهرام علت ضربه سال ۵۰ و قفل شدن سازمان را به ایدئولوژی گروه نسبت داد ومى گفت که این ایدئولوژی از کارآیی ساختن چریک بی بهره است.
شهرام گذار از اسلام به مارکسیسم را راه حل بحران حاکم بر سازمان تشخیص داد و در همین راستا در سال ۵۴ بیانیه تغییر ایدئولوژی را صادر و منتشر کرد.
پیش از این تاریخ برداشتها و تفسیرهای انقلابی از اسلام سازمان تفاوت چندانی با مارکسیسم نداشت و ازین حیث سازمان مجاهدین را یک جریان #مارکسیست_اسلامی می نامیدند
سازمان آنچنان در مقوله امپریالیسم غرق شده بود که برای جلوگیری از زدن انگ ارتجاعی بخودش هیچگونه جای شبهه ای در رابطه با همانندی دیدگاههایش با مارکسیت ها نگذاشت
ادامه⬇️⬇️⬇️