This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر دادخواه – شهید قهرمان آبان۹۸، #آرشام_ابراهیمی
صد سوز پنهان مانده در سازم که یک شب
با گریه در چشمان گریانت بخوانم
آیینه ام چین خرده از رنج جدایی
از تو سرودن یعنی فصل آشنایی
تو رفته ای تا صد بهار ارغوانی
بعد از تو دشت و خانه را در بر بگیرد
بعد از تو ای عاشق ترین هر کوچه خواهد
همچون صدف از نام تو گوهر بگیرد
به امید انتقام آرشام ها و قهرمانان این میهن وآزادی و رهایی برای وطن غرق در خون
#قهرمانان__نمیمیرند
#آرشام_ابراهیمی
#مادران_دادخواه
#پدران_دادخواه
@C_B_SHAHZADEH
صد سوز پنهان مانده در سازم که یک شب
با گریه در چشمان گریانت بخوانم
آیینه ام چین خرده از رنج جدایی
از تو سرودن یعنی فصل آشنایی
تو رفته ای تا صد بهار ارغوانی
بعد از تو دشت و خانه را در بر بگیرد
بعد از تو ای عاشق ترین هر کوچه خواهد
همچون صدف از نام تو گوهر بگیرد
به امید انتقام آرشام ها و قهرمانان این میهن وآزادی و رهایی برای وطن غرق در خون
#قهرمانان__نمیمیرند
#آرشام_ابراهیمی
#مادران_دادخواه
#پدران_دادخواه
@C_B_SHAHZADEH
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلنوشته مادر برای #رضامعظمی_گودرزی❤️❤️❤️
رضا باشگاه است و من مشغول خیاطی، با صدای تیری که از تلویزیون به قلبم می رسد پایم را از سینه پدال چرخ برمیدارم، دلم یهو می لرزد، نفسم تنگ میشود، قلبم در سینه ام جای نمیشود...
رضا را دیگر ندیدم، خواب بود، خواب، گفتم رضا، رضا دیگر در آغوشم جای نمی شوی
پسرم تو بزرگ شده ای و بزرگ میمانی...
رضا بگو کجای دنیایی؟؟ چرا نباید ببینمت؟ وقتی به خودم آمدم من وهمسرم روی شانه های هم بلند بلند خاطرات زندگیمان را اشک می ریختیم واقوام دورمان جمع شده بودند و برایمان مرثیه خوانی می کردند...
آنهایی که شلیک کرده اند و این جوانان بیگناه را کشته اند و به این جنایات خود افتخار هم میکنند! خوب گوش کنند،
اشک جاری از چشمان این مادران داغدار، سیل خروشان خشم مردم خواهد شد، شما را از روز انتقام و حسابرسی گریزی نیست...
#قهرمانان__نمیمیرند
#رضا_معظمی_گودرزی
@C_B_SHAHZADEH
رضا باشگاه است و من مشغول خیاطی، با صدای تیری که از تلویزیون به قلبم می رسد پایم را از سینه پدال چرخ برمیدارم، دلم یهو می لرزد، نفسم تنگ میشود، قلبم در سینه ام جای نمیشود...
رضا را دیگر ندیدم، خواب بود، خواب، گفتم رضا، رضا دیگر در آغوشم جای نمی شوی
پسرم تو بزرگ شده ای و بزرگ میمانی...
رضا بگو کجای دنیایی؟؟ چرا نباید ببینمت؟ وقتی به خودم آمدم من وهمسرم روی شانه های هم بلند بلند خاطرات زندگیمان را اشک می ریختیم واقوام دورمان جمع شده بودند و برایمان مرثیه خوانی می کردند...
آنهایی که شلیک کرده اند و این جوانان بیگناه را کشته اند و به این جنایات خود افتخار هم میکنند! خوب گوش کنند،
اشک جاری از چشمان این مادران داغدار، سیل خروشان خشم مردم خواهد شد، شما را از روز انتقام و حسابرسی گریزی نیست...
#قهرمانان__نمیمیرند
#رضا_معظمی_گودرزی
@C_B_SHAHZADEH