#داستانک
🔻خانهی کلنگی
هر چه زن و بچههای حاجکریم التماسش کردند، فایدهای نداشت. او چند روز پیش از مرگِ محتملش، تنها داراییاش را که خانهای کلنگی در محلهای قدیمی و نزدیکِ حرم بود، به حاجامین _دوست و همسایهی دیوار به دیوارشان_ فروخت و قبری در صحن حرم گرفت. تمام عمر با این باور زندگی کرده بود که هرکس آنجا دفن شود، مستقیم به بهشت خواهد رفت. باقی پول را هم سپرد به حاجامین تا وقفِ زوّار حرم کند. بعد با خاطری آسوده نفس آخر را کشید.
در صحن حرم، حاجامین جلوتر از همه و زن و بچههایش پشت سر دیگران برایش نماز خواندند. کمی بعد زن و بچههایش به خانهای اجارهای در حاشیهی شهر اسباب کشیدند ، حاجامین خانهی خودش و حاجکریم را کوبید و یک هتل بزرگ ساخت. او هر سال مبلغی از درآمد هتل را بهعنوان "سهمِ وقفِ حاجکریم" کنار میگذاشت و به دفتر اوقاف حرم میداد.
سالها بعد، قبر حاجکریم را با کلنگ شکافتند و استخوانهای پوسیده را بیرون آوردند. موعد قرارداد بهسر رسیده، و نوبت نفر بعدی بود که مستقیم به بهشت برود. هیچکس برای تحویل گرفتن استخوانهای حاجکریم نیامد.
#م_سرخوش
@C_B_SHAHZADEH
🔻خانهی کلنگی
هر چه زن و بچههای حاجکریم التماسش کردند، فایدهای نداشت. او چند روز پیش از مرگِ محتملش، تنها داراییاش را که خانهای کلنگی در محلهای قدیمی و نزدیکِ حرم بود، به حاجامین _دوست و همسایهی دیوار به دیوارشان_ فروخت و قبری در صحن حرم گرفت. تمام عمر با این باور زندگی کرده بود که هرکس آنجا دفن شود، مستقیم به بهشت خواهد رفت. باقی پول را هم سپرد به حاجامین تا وقفِ زوّار حرم کند. بعد با خاطری آسوده نفس آخر را کشید.
در صحن حرم، حاجامین جلوتر از همه و زن و بچههایش پشت سر دیگران برایش نماز خواندند. کمی بعد زن و بچههایش به خانهای اجارهای در حاشیهی شهر اسباب کشیدند ، حاجامین خانهی خودش و حاجکریم را کوبید و یک هتل بزرگ ساخت. او هر سال مبلغی از درآمد هتل را بهعنوان "سهمِ وقفِ حاجکریم" کنار میگذاشت و به دفتر اوقاف حرم میداد.
سالها بعد، قبر حاجکریم را با کلنگ شکافتند و استخوانهای پوسیده را بیرون آوردند. موعد قرارداد بهسر رسیده، و نوبت نفر بعدی بود که مستقیم به بهشت برود. هیچکس برای تحویل گرفتن استخوانهای حاجکریم نیامد.
#م_سرخوش
@C_B_SHAHZADEH