Forwarded from صدای ایران
🎋 #ایران -خاطره ای زیبا و ماندگار از حماسه شب شهادت ٫ قهرمان مجاهدخلق🌟 احمدرضایی
✍️ دیدم امشب، شب ۱۱ بهمن شب نخستین شهید سازمان پر افتخارمونه. شب شهادت احمد؛ و به سفری کوتاه اما دور و دراز رفتم…
وقتی هنوز کوچیک و بچه دبستانی بودم، یادمه عصر سرد زمستونی ۱۱بهمن، بابام از سر کار نونوایی به خونه اومد و گفت: میگن یه خرابکار توی خیابون کاشان کشته شده. خیابون کاشان نزدیک خونهمون بود. انتهاش میشد چهارراه مخصوص. (بعدها یکی از پایگاههای انجمن میثاق -که در آنجا فعالیت میکردم- در همین چهارراه مخصوص قرار داشت).
پدرم از مردم نقل قول میکرد که یه جوون که نخواست تسلیم پلیسها بشه، خودش رو با نارنجک کشت ولی تسلیم نشد. یادمه من همون موقع تصمیم گرفتم برم محل انفجار رو ببینم. هوا خیلی سرد بود. در میون پیادهروهای برفی و یخی، سعی میکردم که هر طور شده خودم رو به اونجا برسونم. خیابون کاشان نسبت به خونه ما برای من که یک بچه بودم، کمی دور بود، اما من مصمم بودم برم ببینم. یادمه همش توی راه هم این جمله بابام مدام به ذهنم میاومد که:
💥«حاضر نشد تسلیم بشه و خودش رو کشت».
نمیدونم چرا این جمله اینقدر رویم تأثیر گذاشت. وقتی به اونجا رسیدم، آثار قرمزی خون احمد کبیر هنوز روی برفها دیده میشد…
🔴این سرخی هنوز هم توی کوچهها و خیابونهای میهن اسیرمون دیده میشه. اما اون خون هنوز هم داره میجوشه. توی رگ من. توی رگ تو و توی رگ همه ما؛ تا روزی که سبز و سپیدی رو به مردممون برگردونیم…🕊✌️
#احمدرضایی #سازمان_مجاهدین_خلق_ایران
👊هزار اشرف @HezarAshraf
✍️ دیدم امشب، شب ۱۱ بهمن شب نخستین شهید سازمان پر افتخارمونه. شب شهادت احمد؛ و به سفری کوتاه اما دور و دراز رفتم…
وقتی هنوز کوچیک و بچه دبستانی بودم، یادمه عصر سرد زمستونی ۱۱بهمن، بابام از سر کار نونوایی به خونه اومد و گفت: میگن یه خرابکار توی خیابون کاشان کشته شده. خیابون کاشان نزدیک خونهمون بود. انتهاش میشد چهارراه مخصوص. (بعدها یکی از پایگاههای انجمن میثاق -که در آنجا فعالیت میکردم- در همین چهارراه مخصوص قرار داشت).
پدرم از مردم نقل قول میکرد که یه جوون که نخواست تسلیم پلیسها بشه، خودش رو با نارنجک کشت ولی تسلیم نشد. یادمه من همون موقع تصمیم گرفتم برم محل انفجار رو ببینم. هوا خیلی سرد بود. در میون پیادهروهای برفی و یخی، سعی میکردم که هر طور شده خودم رو به اونجا برسونم. خیابون کاشان نسبت به خونه ما برای من که یک بچه بودم، کمی دور بود، اما من مصمم بودم برم ببینم. یادمه همش توی راه هم این جمله بابام مدام به ذهنم میاومد که:
💥«حاضر نشد تسلیم بشه و خودش رو کشت».
نمیدونم چرا این جمله اینقدر رویم تأثیر گذاشت. وقتی به اونجا رسیدم، آثار قرمزی خون احمد کبیر هنوز روی برفها دیده میشد…
🔴این سرخی هنوز هم توی کوچهها و خیابونهای میهن اسیرمون دیده میشه. اما اون خون هنوز هم داره میجوشه. توی رگ من. توی رگ تو و توی رگ همه ما؛ تا روزی که سبز و سپیدی رو به مردممون برگردونیم…🕊✌️
#احمدرضایی #سازمان_مجاهدین_خلق_ایران
👊هزار اشرف @HezarAshraf