Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 متولد «سردشت» است و بزرگشده «مهاباد»؛ پسر جوانی که برای خارج شدن از ایران و رسیدن به رویاهایش، راهی جز رفتن به سربازی اجباری نداشت تا بتواند پاسپورت بگیرد. به ناگهان ایران به اعتراض برخاست، از سربازی در مرز مرخصی گرفت، با دوستانش تدارکات تجمعات خیابانی چید، ماسک سیاه به سر بست، چراغهای کوچهها را شکست تا جلوی شناسایی و بازداشت معترضان را بگیرد و در یک شب، به ناگهان جهانش دگرگون شد. حالا یک سال بعد، درحالیکه نزدیک به ۵۰۰ ساچمه در بدن دارد، سکوت خود را شکسته است و جلوی دوربین، حقیقت را بیان میکند.
«#محمد_خضری» ایران را ترک کرد، اما هیچوقت فکر نمیکرد خروج از ایران، برایش ۵۰۰ ساچمه در بدن به یادگار بگذارد.
#اعتراضات_سراسری #گلوله_ساچمهای
گزارش کامل را در این لینک بخوانید
@Farsi_Iranwire
«#محمد_خضری» ایران را ترک کرد، اما هیچوقت فکر نمیکرد خروج از ایران، برایش ۵۰۰ ساچمه در بدن به یادگار بگذارد.
#اعتراضات_سراسری #گلوله_ساچمهای
گزارش کامل را در این لینک بخوانید
@Farsi_Iranwire
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری؛ پنج بار شلیک مستقیم
محمد خضری: «ما که کاری نکرده بودیم به ما گیر بدهند. در همین گیر و بند و حرفها بودیم که سرعتشان را بیشتر کردند، اسلحه را گرفتند سمت ما؛ ایست ندادند. اسلحه را سمت من نشانه رفتند، ماسک پارچهای داشتم، مشخص بود که اگر گیر بیفتم، راه خلاصی ندارم. وقتی شروع کردم به دویدن، آنها هم شروع به تیراندازی کردند. خودم طعمه همان تلهای که گذاشته بودیم شدم. میخواستیم هویتمان فاش نشود و چراغها را شکسته بودیم، اما برعکس عمل کرد. فاصلهمان فوقش هشت متر میشد. شروع کردند به تیراندازی. شلیک اول را سمت چپ من به زمین زدند. نایستادم. من دویدم. پنج بار دیگر هم شلیک کردند. همه شلیکها مستقیم از پشتسر به خودم خورد. همان لحظه احساس کردم که دست چپم دیگر تکان نمیخورد».
گزارش کامل «بازمانده از جنایت؛ ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری، سرباز ۲۲ ساله» از آیدا قجر از این گفتوگو را در این لینک بخوانید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #سرکوب_معترضان #محمد_خضری
@Farsi_Iranwire
محمد خضری: «ما که کاری نکرده بودیم به ما گیر بدهند. در همین گیر و بند و حرفها بودیم که سرعتشان را بیشتر کردند، اسلحه را گرفتند سمت ما؛ ایست ندادند. اسلحه را سمت من نشانه رفتند، ماسک پارچهای داشتم، مشخص بود که اگر گیر بیفتم، راه خلاصی ندارم. وقتی شروع کردم به دویدن، آنها هم شروع به تیراندازی کردند. خودم طعمه همان تلهای که گذاشته بودیم شدم. میخواستیم هویتمان فاش نشود و چراغها را شکسته بودیم، اما برعکس عمل کرد. فاصلهمان فوقش هشت متر میشد. شروع کردند به تیراندازی. شلیک اول را سمت چپ من به زمین زدند. نایستادم. من دویدم. پنج بار دیگر هم شلیک کردند. همه شلیکها مستقیم از پشتسر به خودم خورد. همان لحظه احساس کردم که دست چپم دیگر تکان نمیخورد».
گزارش کامل «بازمانده از جنایت؛ ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری، سرباز ۲۲ ساله» از آیدا قجر از این گفتوگو را در این لینک بخوانید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #سرکوب_معترضان #محمد_خضری
@Farsi_Iranwire
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #محمد_خضری، آسیبدیده اعتراضات سراسری را در خانه احیا کردند
کدام تصویر میتواند ما را به آن لحظهای ببرد که نیروهای امداد در خانه شهروندی عادی که به محمد پناه داده بود، بالای سر او رسیدند و برای زنده نگهداشتن محمد، مجبور شدند «اپی نفرین» به او تزریق کنند؟
اپینفرین، دارویی برای احیای بیمار است؛ خصوصا وقتی بیمار خونریزی شدید دارد یا فشار خون او بسیار پایین است. تزریق این دارو باعث تنگی عروق میشود و بهدنبال آن، افزایش فشار خون. اما در شرایطی ویژه، میتواند برای بیمار آریتمی قلبی یا همان اختلال در ریتم قلب ایجاد کند.
محمد شکافتن پوستش را هم حس کرده بود، او را بیهوش نکرده بودند: «آن شب بهخاطر شوک، هذیان میگفتم. بدنم بهشدت سرد شده بود، عرق میکردم، حالت تهوع و سرگیجه و درد شدید داشتم. بهخاطر کمبود اکسیژن، نفستنگی داشتم. سرم هم نداشتیم. عذابآور بود. تا صبح از درد نخوابیدم».
گزارش کامل «بازمانده از جنایت؛ ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری، سرباز ۲۲ ساله» از آیدا قجر از این گفتوگو را در این لینک بخوانید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #سرکوب_معترضان
@Farsi_Iranwire
کدام تصویر میتواند ما را به آن لحظهای ببرد که نیروهای امداد در خانه شهروندی عادی که به محمد پناه داده بود، بالای سر او رسیدند و برای زنده نگهداشتن محمد، مجبور شدند «اپی نفرین» به او تزریق کنند؟
اپینفرین، دارویی برای احیای بیمار است؛ خصوصا وقتی بیمار خونریزی شدید دارد یا فشار خون او بسیار پایین است. تزریق این دارو باعث تنگی عروق میشود و بهدنبال آن، افزایش فشار خون. اما در شرایطی ویژه، میتواند برای بیمار آریتمی قلبی یا همان اختلال در ریتم قلب ایجاد کند.
محمد شکافتن پوستش را هم حس کرده بود، او را بیهوش نکرده بودند: «آن شب بهخاطر شوک، هذیان میگفتم. بدنم بهشدت سرد شده بود، عرق میکردم، حالت تهوع و سرگیجه و درد شدید داشتم. بهخاطر کمبود اکسیژن، نفستنگی داشتم. سرم هم نداشتیم. عذابآور بود. تا صبح از درد نخوابیدم».
گزارش کامل «بازمانده از جنایت؛ ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری، سرباز ۲۲ ساله» از آیدا قجر از این گفتوگو را در این لینک بخوانید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #سرکوب_معترضان
@Farsi_Iranwire
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 سرباز آزادی و نه سرباز جمهوری اسلامی
دوره مرخصی محمد از سربازی تمام شد، اما هم اعتراضات ادامه داشت و هم تن و روح زخمی او، شبها و روزهای پر درد و اضطرابی را طاقت میآورد. تماسهای تهدیدآمیز با محمد و خانوادهاش شروع شد. میخواستند که او را به خدمت سربازی برگردانند. اما سرنوشت، محمد را به سوی دیگری کشاند، جایی که شاید حالا رویاهایش به حقیقت بپیوندند.
«تماسهای اول میگفتم که مریض هستم و نمیتوانم به خدمت برگردم. اما جواب نداد و تماسها بیشتر شد. شاید به اطلاعات کشیده شده بود. شمارهها ناشناس بود و صداها تغییر کرده بود. گفتند برایم گران تمام خواهد شد. ولی من خودم را سرباز جمهوری اسلامی نمیدانستم، من سرباز آزادی بودم».
گزارش کامل «بازمانده از جنایت؛ ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری، سرباز ۲۲ ساله» از آیدا قجر از این گفتوگو را در این لینک بخوانید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #سرکوب_معترضان #محمد_خضری
@Farsi_Iranwire
دوره مرخصی محمد از سربازی تمام شد، اما هم اعتراضات ادامه داشت و هم تن و روح زخمی او، شبها و روزهای پر درد و اضطرابی را طاقت میآورد. تماسهای تهدیدآمیز با محمد و خانوادهاش شروع شد. میخواستند که او را به خدمت سربازی برگردانند. اما سرنوشت، محمد را به سوی دیگری کشاند، جایی که شاید حالا رویاهایش به حقیقت بپیوندند.
«تماسهای اول میگفتم که مریض هستم و نمیتوانم به خدمت برگردم. اما جواب نداد و تماسها بیشتر شد. شاید به اطلاعات کشیده شده بود. شمارهها ناشناس بود و صداها تغییر کرده بود. گفتند برایم گران تمام خواهد شد. ولی من خودم را سرباز جمهوری اسلامی نمیدانستم، من سرباز آزادی بودم».
گزارش کامل «بازمانده از جنایت؛ ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری، سرباز ۲۲ ساله» از آیدا قجر از این گفتوگو را در این لینک بخوانید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #سرکوب_معترضان #محمد_خضری
@Farsi_Iranwire
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 شبی که هیچ تجمعی نبود؛ پنج شلیک مستقیم
#محمد_خضری :«ما که کاری نکرده بودیم به ما گیر بدهند. در همین گیر و بند و حرفها بودیم که سرعتشان را بیشتر کردند، اسلحه را گرفتند سمت ما؛ ایست ندادند. اسلحه را سمت من نشانه رفتند، ماسک پارچهای داشتم، مشخص بود که اگر گیر بیفتم، راه خلاصی ندارم. وقتی شروع کردم به دویدن، آنها هم شروع به تیراندازی کردند. خودم طعمه همان تلهای که گذاشته بودیم شدم. میخواستیم هویتمان فاش نشود و چراغها را شکسته بودیم، اما برعکس عمل کرد. فاصلهمان فوقش هشت متر میشد. شروع کردند به تیراندازی. شلیک اول را سمت چپ من به زمین زدند. نایستادم. من دویدم. پنج بار دیگر هم شلیک کردند. همه شلیکها مستقیم از پشتسر به خودم خورد. همان لحظه احساس کردم که دست چپم دیگر تکان نمیخورد».
گزارش کامل «بازمانده از جنایت؛ ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری، سرباز ۲۲ ساله» از آیدا قجر از این گفتوگو را در این لینک بخوانید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #سرکوب_معترضان
@Farsi_Iranwire
#محمد_خضری :«ما که کاری نکرده بودیم به ما گیر بدهند. در همین گیر و بند و حرفها بودیم که سرعتشان را بیشتر کردند، اسلحه را گرفتند سمت ما؛ ایست ندادند. اسلحه را سمت من نشانه رفتند، ماسک پارچهای داشتم، مشخص بود که اگر گیر بیفتم، راه خلاصی ندارم. وقتی شروع کردم به دویدن، آنها هم شروع به تیراندازی کردند. خودم طعمه همان تلهای که گذاشته بودیم شدم. میخواستیم هویتمان فاش نشود و چراغها را شکسته بودیم، اما برعکس عمل کرد. فاصلهمان فوقش هشت متر میشد. شروع کردند به تیراندازی. شلیک اول را سمت چپ من به زمین زدند. نایستادم. من دویدم. پنج بار دیگر هم شلیک کردند. همه شلیکها مستقیم از پشتسر به خودم خورد. همان لحظه احساس کردم که دست چپم دیگر تکان نمیخورد».
گزارش کامل «بازمانده از جنایت؛ ۵۰۰ ساچمه در بدن محمد خضری، سرباز ۲۲ ساله» از آیدا قجر از این گفتوگو را در این لینک بخوانید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #سرکوب_معترضان
@Farsi_Iranwire