Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 قسمت اول: «چشمهایش؛ خانواده دلپسند و رسپینای خردسال که شاهد یک جنایت شد»
ماهها پیش بود که درباره خانواده دلپسند در مجموعه «چشمهایش» نوشتیم؛ خانوادهای که در خیابانی در شهر رشت، در خودروی خود در ترافیک شهری نشسته بودند و همراه با معترضان بوق میزدند. «بهاره عبدالهی»، مادر خانواده دستش را به نشانه پیروزی از پنجره خودرو بیرون آورد و همان لحظه خودروی آنها هدف شلیک سرکوبگران قرار گرفت. در آن لحظه، «علی دلپسند»، پدر خانواده پشت فرمان و «رسپینا» ۱۰ ساله در صندلی عقب خودرو نشسته بود. در یک آن، در یک لحظه، زندگی آنها دگرگون و رسپینا شاهد آن لحظه پر خون و وحشت شد.
آنچه بر آنها گذشته است را حالا از زبان خودشان میشنویم. با دوربین قدم به درون زندگی خانوادهای میگذاریم که زخمهای این یک سال را همچنان به دوش میکشند و تنها نور باقیمانده، امید به آینده کودک خردسالی است که هنوز نمیدانیم چه آسیبهای روحی در این یک سال بر وجود کودکانهاش نقش بسته است.
نسخه کامل گزارش را، میتوانید در وبسایت «ایرانوایر» مطالعه فرمایید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #علیه_فراموشی
ماهها پیش بود که درباره خانواده دلپسند در مجموعه «چشمهایش» نوشتیم؛ خانوادهای که در خیابانی در شهر رشت، در خودروی خود در ترافیک شهری نشسته بودند و همراه با معترضان بوق میزدند. «بهاره عبدالهی»، مادر خانواده دستش را به نشانه پیروزی از پنجره خودرو بیرون آورد و همان لحظه خودروی آنها هدف شلیک سرکوبگران قرار گرفت. در آن لحظه، «علی دلپسند»، پدر خانواده پشت فرمان و «رسپینا» ۱۰ ساله در صندلی عقب خودرو نشسته بود. در یک آن، در یک لحظه، زندگی آنها دگرگون و رسپینا شاهد آن لحظه پر خون و وحشت شد.
آنچه بر آنها گذشته است را حالا از زبان خودشان میشنویم. با دوربین قدم به درون زندگی خانوادهای میگذاریم که زخمهای این یک سال را همچنان به دوش میکشند و تنها نور باقیمانده، امید به آینده کودک خردسالی است که هنوز نمیدانیم چه آسیبهای روحی در این یک سال بر وجود کودکانهاش نقش بسته است.
نسخه کامل گزارش را، میتوانید در وبسایت «ایرانوایر» مطالعه فرمایید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #علیه_فراموشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 قسمت دوم: «چشمهایش؛ خانواده دلپسند و رسپینای خردسال که شاهد یک جنایت شد»
آنچه علی از لحظه هدف شلیک قرار گرفتنشان روایت میکند، همان توضیحاتی است که همسرش بهاره برای او روایت کرده است.
بهاره پشت تماس تلفنی قرار میگیرد: «در ترافیک بودیم. همه بوق میزدند. همان وقت به علی میگفتم مردم میگویند آنهایی که معترضان را میکشند، ایرانی نیستند. دو موتور سرکوب کنار خیابان خراب شده بود؛ کنار ماشین ما. گیلکی حرف میزدند. به علی گفتم اینها که از خود ما هستند! روی خود را به سمت خودرو کناری کردم. دختری به نشانه پیروزی دستانش را بیرون آورده بود، من هم دستم را بیرون بردم. دیگر هیچچیز نفهمیدم. ناگهان چیزی مثل پتک به صورتم خورد و خون فوران کرد. برگشتم به سمت علی، دیدم گردنش افتاده است. فکر کردم مرده است.»
نسخه کامل گزارش را، میتوانید در وبسایت «ایرانوایر» مطالعه فرمایید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #علیه_فراموشی
آنچه علی از لحظه هدف شلیک قرار گرفتنشان روایت میکند، همان توضیحاتی است که همسرش بهاره برای او روایت کرده است.
بهاره پشت تماس تلفنی قرار میگیرد: «در ترافیک بودیم. همه بوق میزدند. همان وقت به علی میگفتم مردم میگویند آنهایی که معترضان را میکشند، ایرانی نیستند. دو موتور سرکوب کنار خیابان خراب شده بود؛ کنار ماشین ما. گیلکی حرف میزدند. به علی گفتم اینها که از خود ما هستند! روی خود را به سمت خودرو کناری کردم. دختری به نشانه پیروزی دستانش را بیرون آورده بود، من هم دستم را بیرون بردم. دیگر هیچچیز نفهمیدم. ناگهان چیزی مثل پتک به صورتم خورد و خون فوران کرد. برگشتم به سمت علی، دیدم گردنش افتاده است. فکر کردم مرده است.»
نسخه کامل گزارش را، میتوانید در وبسایت «ایرانوایر» مطالعه فرمایید.
#چشمهایش #اعتراضات_سراسری #تیراندازی_به_چشم #علیه_فراموشی