Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥️️️️️️شهریور فرا رسیده است. نخستین شهریور پس از شهریوری که در آن «ژینا (مهسا) امینی» کشته شد و به دنبالش، اعتراضات سراسر ایران را فرا گرفت. هزاران نفر زندانی شدند، صدها نفر در خیابان به قتل رسیدند و صدها نفر هم یک یا دو چشم خود را از دست دادند. حالا یکسال میشود که صدها معترض هر روز صبح که از خواب بیدار میشوند، با چشم از دست رفته خود مواجهاند. برای برخی هم شب و روز فرقی ندارد، جمهوری اسلامی دنیا را بر نگاه آنها
تاریک کرده است.
ماهها از ابتدای تحقیقات و روایتهایم از معترضانی که چشم یا چشمهایشان را طی اعتراضات از دست دادند میگذرد. این روزها از نوشته و تماسها برای پیدا کردن قربانیان جان به در برده اما زخمی از یک سرکوب ویرانگر خارج شدهام و برای دیدار اسیبدیدهها راهی شهرهای مختلف هستم.
قرار است در شهر ماینز آلمان، میلاد صفری را ملاقات کنم. پدر جوانی که بینایی یک چشمش را در ۳۱ شهریور سال گذشته از دست داد و حالا دور از فرزندانش، پناهجویی را زندگی میکند.
این گزارش به قلم آیدا قجر را در این لینک بخوانید
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #چشم_هایش #میلادصفری
@Farsi_Iranwire
تاریک کرده است.
ماهها از ابتدای تحقیقات و روایتهایم از معترضانی که چشم یا چشمهایشان را طی اعتراضات از دست دادند میگذرد. این روزها از نوشته و تماسها برای پیدا کردن قربانیان جان به در برده اما زخمی از یک سرکوب ویرانگر خارج شدهام و برای دیدار اسیبدیدهها راهی شهرهای مختلف هستم.
قرار است در شهر ماینز آلمان، میلاد صفری را ملاقات کنم. پدر جوانی که بینایی یک چشمش را در ۳۱ شهریور سال گذشته از دست داد و حالا دور از فرزندانش، پناهجویی را زندگی میکند.
این گزارش به قلم آیدا قجر را در این لینک بخوانید
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #چشم_هایش #میلادصفری
@Farsi_Iranwire
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥️️️️️️ ۳۱ شهریور بود؛ یعنی ششمین شب اعتراضات. میلاد تهران بود. شبهای کار همیشه به مهرشهر کرج میرفت تا در منزل خواهرش استراحت کند. آن شب هم همراه با یکی از دوستانش قدم به اعتراضات گذاشت. در منطقه «چهار بانده» که اگر بشناسید، دقیقا چهار باند است و بلوار و درخت در وسط دارد، تجمع شکل گرفته بود. جمعیت پرشماری در خیابان بودند. میلاد هم در صف جلوی معترضان، دیگران را تشویق میکرد تا عقب ننشینند.
ماموران نیروی انتظامی از روبهرو به سمت تظاهرکنندگان گاز اشکآور پرتاب میکردند. موتورسواران لباس شخصی هم از پشتسر برای سرکوب سر رسیدند. میلاد خودش را به پیادهرو کشاند. ناگهان لیزر سبز روی صورتش افتاد. شناسایی شده بود. تا دستش را روی چشمش آورد که نور لیزر در چشمش نخورد، صدای شلیک بلند شد. صدای برخورد ساچمهها به کرکرههای بسته مغازه پشت سر میلاد هنوز هم در سرش است؛ حتی وقتی مقابل دوربین ما مینشیند و جزییات را برای بار چندم به یاد میآورد.
گزارش تکمیلی از آیدا قجر را در این لینک مطالعه بفرمایید.
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #چشم_هایش #میلادصفری
@Farsi_Iranwire
ماموران نیروی انتظامی از روبهرو به سمت تظاهرکنندگان گاز اشکآور پرتاب میکردند. موتورسواران لباس شخصی هم از پشتسر برای سرکوب سر رسیدند. میلاد خودش را به پیادهرو کشاند. ناگهان لیزر سبز روی صورتش افتاد. شناسایی شده بود. تا دستش را روی چشمش آورد که نور لیزر در چشمش نخورد، صدای شلیک بلند شد. صدای برخورد ساچمهها به کرکرههای بسته مغازه پشت سر میلاد هنوز هم در سرش است؛ حتی وقتی مقابل دوربین ما مینشیند و جزییات را برای بار چندم به یاد میآورد.
گزارش تکمیلی از آیدا قجر را در این لینک مطالعه بفرمایید.
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #چشم_هایش #میلادصفری
@Farsi_Iranwire
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥️️️️️️ دو ساچمه به چشمش رفت که یکی را خارج کردند، پنج تا هم در بدنش است. دستش را مقابل دوربین بالا میآورد و میگوید: «بیا لمسش کن!»
من ساچمه فلزی را در گوشت انگشت او لمس میکنم و پشت دوربین برمیگردم.
میلاد ادامه میدهد: «احساس غرور میکنم. من به خاطر چیزی که به آن اعتقاد داشتم، به خیابان رفتم و هر اتفاقی برایم میافتاد، دیگر مهم نبود.»
یک شب، پیش از شبی که چشم میلاد را از او گرفتند، وصیت کرده بود. با یکی از دوستانش در اینستاگرام چت میکرد و برای او نوشت: «من فردا به خیابان میروم، اگر برنگشتم، مراقب خانوادهام باش!»
میگوید: «وصیت کرده بودم.»
اما هیچوقت فکر نمیکرد که سرکوبگران در پی کور کردن او هستند.
گزارش تکمیلی از آیدا قجر را در این لینک مطالعه بفرمایید.
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #چشم_هایش #میلادصفری
@Farsi_Iranwire
من ساچمه فلزی را در گوشت انگشت او لمس میکنم و پشت دوربین برمیگردم.
میلاد ادامه میدهد: «احساس غرور میکنم. من به خاطر چیزی که به آن اعتقاد داشتم، به خیابان رفتم و هر اتفاقی برایم میافتاد، دیگر مهم نبود.»
یک شب، پیش از شبی که چشم میلاد را از او گرفتند، وصیت کرده بود. با یکی از دوستانش در اینستاگرام چت میکرد و برای او نوشت: «من فردا به خیابان میروم، اگر برنگشتم، مراقب خانوادهام باش!»
میگوید: «وصیت کرده بودم.»
اما هیچوقت فکر نمیکرد که سرکوبگران در پی کور کردن او هستند.
گزارش تکمیلی از آیدا قجر را در این لینک مطالعه بفرمایید.
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #چشم_هایش #میلادصفری
@Farsi_Iranwire
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 ماموران نیروی انتظامی از روبهرو به سمت تظاهرکنندگان گاز اشکآور پرتاب میکردند. میلاد خودش را به پیادهرو کشاند. ناگهان لیزر سبز روی صورتش افتاد. شناسایی شده بود. تا دستش را روی چشمش آورد که نور لیزر در چشمش نخورد، صدای شلیک بلند شد.
دو ساچمه به چشمش رفت که یکی را خارج کردند، پنج تا هم در بدنش است. دستش را مقابل دوربین بالا میآورد و میگوید: «بیا لمسش کن!»
من ساچمه فلزی را در گوشت انگشت او لمس میکنم و پشت دوربین برمیگردم.
میلاد تا پس از جراحی دوم به خانوادهاش نگفته بود که چشمش هدف شلیک شده بود. خبرهای ضدونقیض به پدرش رسیده بودند. بار سفر بست و راهی کرمانشاه شد. با پدرش در پارک نزدیک خانهاش قرار گذاشت. پدر سر و چشم باندپیچی شده پسرش را که دید، نتوانست بایستد، پاهایش از نا رفتند و روی صندلی افتاد. پدر و پسر دقایقی کشدار در بغل هم زار گریسته بودند.
گزارش تکمیلی از آیدا قجر را در این لینک مطالعه بفرمایید.
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #چشم_هایش #میلادصفری
@Farsi_Iranwire
دو ساچمه به چشمش رفت که یکی را خارج کردند، پنج تا هم در بدنش است. دستش را مقابل دوربین بالا میآورد و میگوید: «بیا لمسش کن!»
من ساچمه فلزی را در گوشت انگشت او لمس میکنم و پشت دوربین برمیگردم.
میلاد تا پس از جراحی دوم به خانوادهاش نگفته بود که چشمش هدف شلیک شده بود. خبرهای ضدونقیض به پدرش رسیده بودند. بار سفر بست و راهی کرمانشاه شد. با پدرش در پارک نزدیک خانهاش قرار گذاشت. پدر سر و چشم باندپیچی شده پسرش را که دید، نتوانست بایستد، پاهایش از نا رفتند و روی صندلی افتاد. پدر و پسر دقایقی کشدار در بغل هم زار گریسته بودند.
گزارش تکمیلی از آیدا قجر را در این لینک مطالعه بفرمایید.
#مهسا_امینی #اعتراضات_سراسری #چشم_هایش #میلادصفری
@Farsi_Iranwire
📸 عرفان رمیزیپور، دانشجوی معترضی که در جریان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ از ناحیه چشم، سر و گردن هدف شلیک نیروهای حکومتی قرار گرفت با انتشار عکسهایی از محل اصابت ساچمهها در بدن خود نوشت: «یاد اون شبی میافتم که چجوری دوستانم در بندرعباس در کنار هم مبارزه میکردیم و در کنار هم بودیم ،بچه هایی که میدونستن رفتن دیگه برگشتی در کار نیست ولی اینو میدونستن که برای آزادی و آبادی باید رفت در خیابان باید حق رو گرفت چون حق دادنی نیست گرفتنی هست ،این زخم ها این مشکلات برای من ضعف نیست بلکه افتخار هست ، شرافت هست و عاشقانه این زخمها را دوست دارم.»
#عرفان_رمیزی_پور #چشم_هایش #شلیک_به_معترضان #اعتراضات_سراسری
@Farsi_Iranwire
#عرفان_رمیزی_پور #چشم_هایش #شلیک_به_معترضان #اعتراضات_سراسری
@Farsi_Iranwire