وقتی امشب ساعت ۸ همچنان در رختخواب دراز کشیده بودم، که نه احساس خستگی داشتم و نه استراحت میکردم، و فقط نمیتوانستم از رختخواب بلند شوم، از این جشن سال نو که در شرف آغاز بود احساس دلتنگی میکردم.
همچنان که مانند سگی گمشده، اندوهگین آنجا دراز کشیده بودم، آن دو امکان موجود برای گذراندن شب با دوستان خوبم سبب شد به قدری احساس درماندگی و دور افتادگی کنم که وظیفه نگاه کردن را برای خودم، خیره شدن به سقف اتاق بدانم؛ و بعد به نظرم رسید چقدر باید خوشحال باشم که طالع ناخوش، چنین رقم زده است که نتوانم با تو باشم.
بهای زیادی باید بپردازم تا لذتِ دیدار تو، لذت نخستین گفتگویمان و لذت پنهان کردن صورتم در دامن تو برایم حاصل شود، برای تمام اینها باید بهای زیادی بپردازم، تو از من خواهی گریخت، بدون تردید گریه کنان خواهی گریخت، چون تو مظهر محبت هستی؛ به این صورت است که بهای آن را خواهم پرداخت.
ولی اشکها چه سودی برای من خواهند داشت ؟
و آیا من حق این را دارم که در پی تو بدوم ؟
🕴#فرانتس_کافکا | نامه به فلیسه
🎬 Brief Encounter (1945)
💱 @FilmBazan | #Filmaniac
همچنان که مانند سگی گمشده، اندوهگین آنجا دراز کشیده بودم، آن دو امکان موجود برای گذراندن شب با دوستان خوبم سبب شد به قدری احساس درماندگی و دور افتادگی کنم که وظیفه نگاه کردن را برای خودم، خیره شدن به سقف اتاق بدانم؛ و بعد به نظرم رسید چقدر باید خوشحال باشم که طالع ناخوش، چنین رقم زده است که نتوانم با تو باشم.
بهای زیادی باید بپردازم تا لذتِ دیدار تو، لذت نخستین گفتگویمان و لذت پنهان کردن صورتم در دامن تو برایم حاصل شود، برای تمام اینها باید بهای زیادی بپردازم، تو از من خواهی گریخت، بدون تردید گریه کنان خواهی گریخت، چون تو مظهر محبت هستی؛ به این صورت است که بهای آن را خواهم پرداخت.
ولی اشکها چه سودی برای من خواهند داشت ؟
و آیا من حق این را دارم که در پی تو بدوم ؟
🕴#فرانتس_کافکا | نامه به فلیسه
🎬 Brief Encounter (1945)
💱 @FilmBazan | #Filmaniac