بنمایه ی اخلاقی زیستن، شفقت است. شفقت یعنی همدلی و همدردی. همدلی یعنی خودم را جای شما قرار بدهم و همدردی یعنی درد و رنجهای شما را درد و رنج خودم بدانم.
#مصطفی_ملکیان
✅ @FlourishingCenter
#مصطفی_ملکیان
✅ @FlourishingCenter
🍁 عشق در آثار مولانا
🔰 مولانا سه ویژگی مهم به عشق نسبت میدهد:
🔸 اولین ویژگی این است که مولانا ابیات بسیار زیادی دارد که در آنها همه موجودات جهان عاشق هستند: گرگ و خرس و شیر داند عشق چیست/ کم ز سگ باشد که از عشق او عمی است (مثنوی، ۵/ ۲۰۰۸).
در آثار مولوی همه اجزای عالم عاشقاند و هر جزء جهان مست لقا است: اگر این آسمان عاشق نبودی/ نبودی سینه او را صفایی/ وگر خورشید هم عاشق نبودی/ نبودی در جمال او ضیایی/ زمین و کوه اگر نه عاشق اندی/ نرُستی از دل هر دو گیایی (دیوان شمس، ص ۱۱۲۷).
در این ابیات میبینیم که آسمان، خورشید، زمین و کوه همه عاشقاند. این خصوصیت عشق در هیچیک از رویکردهای گوناگون به عشق وجود ندارد.
🔸 ویژگی دوم عشق در نظر مولوی این است که او در بسیاری از موارد خدا را هم عاشق میداند. از سخنان مولوی چنین برمیآید که عشق خدا به ما عشقی است از مقوله اینکه شبیه هم هستیم؛ ما شبیه خدا هستیم و او شبیه ماست.
🔸 ویژگی سومیکه در آثار مولانا برای عشق وجود دارد این است که اگر عشق در کسی پدید بیاید، همه بدیها در او زائل میشود. اکنون میبینیم که عشق در نظر مولانا میتواند همه بدیها را در ما از بین ببرد. ادّعای مولانا این است که عشق، نخوت و ناموس آدمی را درمان میکند: ای دوای نخوت و ناموس ما/ ای تو افلاطون و جالینوس ما ( مثنوی، ۱/ ۲۴).
▪ به نظر مولانا همه موجودات جهان میتوانند عاشق شوند. اینجاست که ما نمیفهمیم آن عشقی که بنا بود ما را از انسان غیر اخلاقی به انسان اخلاقی تبدیل کند، کدام عشق است. ولی ما دائماً از این موضوع سخن میگوییم که مولانا سرحلقه عشاق است و از آغاز تا پایان اشعارش درباره عشق صحبت میکند. واقعاً حقیقتِ عشقی که مولوی از آن سخن میگوید، چیست؟
👤 #مصطفی_ملکیان
📄 بخشی از مقاله #روان_شناسی_اخلاق_در_دیدگاه_مولانا
📙 #ماهنامه_سپیده_دانایی_شماره۹۹و۱۰۰
🎭 #روان_شناسی_هنر
✅ @FlourishingCenter
🔰 مولانا سه ویژگی مهم به عشق نسبت میدهد:
🔸 اولین ویژگی این است که مولانا ابیات بسیار زیادی دارد که در آنها همه موجودات جهان عاشق هستند: گرگ و خرس و شیر داند عشق چیست/ کم ز سگ باشد که از عشق او عمی است (مثنوی، ۵/ ۲۰۰۸).
در آثار مولوی همه اجزای عالم عاشقاند و هر جزء جهان مست لقا است: اگر این آسمان عاشق نبودی/ نبودی سینه او را صفایی/ وگر خورشید هم عاشق نبودی/ نبودی در جمال او ضیایی/ زمین و کوه اگر نه عاشق اندی/ نرُستی از دل هر دو گیایی (دیوان شمس، ص ۱۱۲۷).
در این ابیات میبینیم که آسمان، خورشید، زمین و کوه همه عاشقاند. این خصوصیت عشق در هیچیک از رویکردهای گوناگون به عشق وجود ندارد.
🔸 ویژگی دوم عشق در نظر مولوی این است که او در بسیاری از موارد خدا را هم عاشق میداند. از سخنان مولوی چنین برمیآید که عشق خدا به ما عشقی است از مقوله اینکه شبیه هم هستیم؛ ما شبیه خدا هستیم و او شبیه ماست.
🔸 ویژگی سومیکه در آثار مولانا برای عشق وجود دارد این است که اگر عشق در کسی پدید بیاید، همه بدیها در او زائل میشود. اکنون میبینیم که عشق در نظر مولانا میتواند همه بدیها را در ما از بین ببرد. ادّعای مولانا این است که عشق، نخوت و ناموس آدمی را درمان میکند: ای دوای نخوت و ناموس ما/ ای تو افلاطون و جالینوس ما ( مثنوی، ۱/ ۲۴).
▪ به نظر مولانا همه موجودات جهان میتوانند عاشق شوند. اینجاست که ما نمیفهمیم آن عشقی که بنا بود ما را از انسان غیر اخلاقی به انسان اخلاقی تبدیل کند، کدام عشق است. ولی ما دائماً از این موضوع سخن میگوییم که مولانا سرحلقه عشاق است و از آغاز تا پایان اشعارش درباره عشق صحبت میکند. واقعاً حقیقتِ عشقی که مولوی از آن سخن میگوید، چیست؟
👤 #مصطفی_ملکیان
📄 بخشی از مقاله #روان_شناسی_اخلاق_در_دیدگاه_مولانا
📙 #ماهنامه_سپیده_دانایی_شماره۹۹و۱۰۰
🎭 #روان_شناسی_هنر
✅ @FlourishingCenter
🍁 «اگر از ترکستان تا بلاد روم خسی در پای کسی فرو برود، منم که رنج میکشم.» - ابوالحسن خرقانی
🔰 «به نظر من مناسبات اجتماعی انسان معنوی براساس سه اصل "عدالت"، "احسان" و "محبّت" استوار است.»
در مدارج پایین معنویّت، انسان با دیگران براساس عدالت رفتار میکند. وقتی مدارج معنوی انسان بالا رفت، کارش به احسان منجر میشود و در مرحلهی سوّم به محبّت میرسد. عدالت در مناسبات با انسانهای دیگر بدینگونه است که مثلاً وقتی من میخواهم آنچه را که حق خودم است از شما بگیرم و به کمتر از آن راضی نشوم، امّا در عین حال ذرهای هم به بیش از آن طمع نداشته باشم. یعنی حق خود را استیفا کنم، امّا تعدّی و تجاوزی هم به حق شما نکنم. وقتی انسان از نظر معنوی رشدی بیش از این کرد، نه فقط عدالت میورزد، بلکه بالاتر از آن، احسان میکند. یعنی از بخشی از حق خود نیز صرف نظر میکند و اجازه میدهد این حق معطوف به دیگران شود.
✳️ امّا از این بالاتر نیز امکانپذیر است و آن اینکه من نه فقط عدالت و احسان میورزم بلکه محبت میورزم. فرق عدالت و احسان با محبّت در این است که عدالت و احسان دو امر “آبجکتیو” [=عینی] هستند و در رفتار بیرونی جلوهگر میشوند، اما محبّت یک امر کاملاً “سابجکتیو” [=ذهنی] است. یعنی یک حال درونی است که من نسبت به شما احساس میکنم. من ممکن است ذرّهای شما را دوست نداشته باشم، اما در عین حال وظیفۀ اخلاقی خود میدانم که به شما ظلم نکنم و حتی به شما احسان بکنم و مهمتر از آن به شما محبت بورزم.
شما جراحی را در نظر بگیرید که انسانی است با وجدان کامل شغلی. این فرد، وقتی در حال عمل کردن مریض است، ذرّهای کوتاهی نمیکند. این معنایش رفتار عادلانه است. همین پزشک وقتی بیمار زیردستش شخص بیگانهای است با وقتی که بیمارش فرزند خود اوست، هرچند در رفتار بیرونیاش فرقی حاصل نمیشود، امّا وقتی فرزند خود را عمل میکند، علاوه بر کارهای بیرونی که انجام میدهد، محبتی نیز در دل او میجوشد. انسان معنوی به محبتی میرسد که همۀ انسانها را چون فرزند خود میبیند.
💠 کسی که میگوید: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»، این یک تعبیر شاعرانه نیست، یعنی واقعاً محبّت میورزد. به قول شیخ ابوالحسن خرقانی که میگفت: “اگر از ترکستان تا بلاد روم هر گاه خسی در پای کسی فرو برود، منم که رنج میکشم” [از شیخ ابوالحسن خرقانی همچنین نقل شده است که میگفت اگر کسی بر در سرای من آمد، نانش دهید و از دیناش مپرسید، چه آن کس که بر درگاه خدای به جانی ارزد البته در سرای بوالحسن به نانی ارزد.] ؛ این یعنی یک محبّت عام و یا وقتی رابعه عدویه میگوید: "در روز قیامت بر در جهنم میایستم و میگویم هر کسی را که میخواهید به جهنم وارد کنید، گناهش را بر دوش من بگذارید و او را رها کنید و من حاضرم برای گناهان همه عذاب بکشم"، هرچند ممکن است به لحاظ متافیزیکی و اعتقادات دینی به شوخی شبیه باشد، امّا پشت این بیان این اندیشه است که من از رنج کشیدن همۀ انسانها، احساس رنج میکنم. چرا که همۀ انسانها را دوست میدارم و حاضرم بهجای همه آنها، عذاب جهنم را تحمّل کنم. پس کلِّ تلاش یک انسان معنوی در مقابل انسانهای دیگر، کاهش درد و رنج آنهاست...»
#مصطفی_ملکیان، کتاب «مشتاقی و مهجوری»، صص ۲۸۱-۲۸۰
@MalekianMedia
✅ @FlourishingCenter
🔰 «به نظر من مناسبات اجتماعی انسان معنوی براساس سه اصل "عدالت"، "احسان" و "محبّت" استوار است.»
در مدارج پایین معنویّت، انسان با دیگران براساس عدالت رفتار میکند. وقتی مدارج معنوی انسان بالا رفت، کارش به احسان منجر میشود و در مرحلهی سوّم به محبّت میرسد. عدالت در مناسبات با انسانهای دیگر بدینگونه است که مثلاً وقتی من میخواهم آنچه را که حق خودم است از شما بگیرم و به کمتر از آن راضی نشوم، امّا در عین حال ذرهای هم به بیش از آن طمع نداشته باشم. یعنی حق خود را استیفا کنم، امّا تعدّی و تجاوزی هم به حق شما نکنم. وقتی انسان از نظر معنوی رشدی بیش از این کرد، نه فقط عدالت میورزد، بلکه بالاتر از آن، احسان میکند. یعنی از بخشی از حق خود نیز صرف نظر میکند و اجازه میدهد این حق معطوف به دیگران شود.
✳️ امّا از این بالاتر نیز امکانپذیر است و آن اینکه من نه فقط عدالت و احسان میورزم بلکه محبت میورزم. فرق عدالت و احسان با محبّت در این است که عدالت و احسان دو امر “آبجکتیو” [=عینی] هستند و در رفتار بیرونی جلوهگر میشوند، اما محبّت یک امر کاملاً “سابجکتیو” [=ذهنی] است. یعنی یک حال درونی است که من نسبت به شما احساس میکنم. من ممکن است ذرّهای شما را دوست نداشته باشم، اما در عین حال وظیفۀ اخلاقی خود میدانم که به شما ظلم نکنم و حتی به شما احسان بکنم و مهمتر از آن به شما محبت بورزم.
شما جراحی را در نظر بگیرید که انسانی است با وجدان کامل شغلی. این فرد، وقتی در حال عمل کردن مریض است، ذرّهای کوتاهی نمیکند. این معنایش رفتار عادلانه است. همین پزشک وقتی بیمار زیردستش شخص بیگانهای است با وقتی که بیمارش فرزند خود اوست، هرچند در رفتار بیرونیاش فرقی حاصل نمیشود، امّا وقتی فرزند خود را عمل میکند، علاوه بر کارهای بیرونی که انجام میدهد، محبتی نیز در دل او میجوشد. انسان معنوی به محبتی میرسد که همۀ انسانها را چون فرزند خود میبیند.
💠 کسی که میگوید: «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»، این یک تعبیر شاعرانه نیست، یعنی واقعاً محبّت میورزد. به قول شیخ ابوالحسن خرقانی که میگفت: “اگر از ترکستان تا بلاد روم هر گاه خسی در پای کسی فرو برود، منم که رنج میکشم” [از شیخ ابوالحسن خرقانی همچنین نقل شده است که میگفت اگر کسی بر در سرای من آمد، نانش دهید و از دیناش مپرسید، چه آن کس که بر درگاه خدای به جانی ارزد البته در سرای بوالحسن به نانی ارزد.] ؛ این یعنی یک محبّت عام و یا وقتی رابعه عدویه میگوید: "در روز قیامت بر در جهنم میایستم و میگویم هر کسی را که میخواهید به جهنم وارد کنید، گناهش را بر دوش من بگذارید و او را رها کنید و من حاضرم برای گناهان همه عذاب بکشم"، هرچند ممکن است به لحاظ متافیزیکی و اعتقادات دینی به شوخی شبیه باشد، امّا پشت این بیان این اندیشه است که من از رنج کشیدن همۀ انسانها، احساس رنج میکنم. چرا که همۀ انسانها را دوست میدارم و حاضرم بهجای همه آنها، عذاب جهنم را تحمّل کنم. پس کلِّ تلاش یک انسان معنوی در مقابل انسانهای دیگر، کاهش درد و رنج آنهاست...»
#مصطفی_ملکیان، کتاب «مشتاقی و مهجوری»، صص ۲۸۱-۲۸۰
@MalekianMedia
✅ @FlourishingCenter
❇️ به مناسبت ولادت حضرت علی (ع) و روز پدر
اکثر مشکلاتی که ما در زندگی به آنها دچار میشویم، به خاطر این است که تجاربی را که در زندگیمان داشتهایم، حفظ نمیکنیم و یادمان میرود. مثلاً هر بار شب امتحان میگوییم این امتحان را حالا هر طور شده میدهیم، اما از ترم آینده به بعد هر درسی را در طول ترم میخوانم و نمیگذارم تلنبار شود. ولی باز شب امتحان بعد هم مثل قبل عمل میکنیم!
به نظر من، همهی زندگی ما همین طور است. اگر دقت کنید کمتر کاری است که ما بگوییم قبلاً نمونهاش را ندیده بودیم و به این دلیل به آن دست زدیم. ولی هم قبلاً آن را انجام دادهایم و هم پشیمانیها و تبعاتش را دیدهایم، اما یادمان می رود، چون حفظ التجارب نداریم.
حضرت علی (ع) اصلاً به عقل به عنوان یک نیروی استدلالگر در کتاب نهج البلاغه اشاره نمیکند. همیشه مرادش از عقل این است و در حکمت ۲۱۱ میفرماید: «مِن التَّوفيقِ حِفظُ التَّجرِبَةِ» یکی از توفیقاتی که خدا به انسان دادهاست، حفظ تجربه است. ایشان همچنین در توصیف عقل میفرماید: «اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارِبِ» عقل یعنی حفظ تجربهها. یعنی آدم نباید تجربههای خودش را فراموش کند.
از این رو، ایشان بزرگترین دشمن عقل را عُجب (خودبرتربینی) میدانند. میدانید چرا عقل بدین معنا در مقابل عُجب قرار میگیرد؟ چون عُجب به انسان میگوید تو استثنایی! این کار اگر این نتیجهی بد را داشت، در مورد دیگران داشت، ولی در مورد تو ندارد. عُجب چنین حالتی را به انسان میدهد، این است که حضرت دائماً میگوید بزرگترین دشمن عقل عُجب است.
ایشان گاهی هم میگویند بزرگترین حسود عقل، عُجب است. در حکمت ۲۱۲ ایشان میفرماید: «عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ» این که آدم عُجب دارد، یعنی این که فکر میکند از قوانین مستثناست. مثلاً میگوییم هر که ظلم کرد، ملکش دوام نکرد. کسی که عُجب دارد فکر میکند استثناست و ظلم هم بکند، ملکش دوام خواهد آورد! این عُجب به خاطر این است که حفظ التجارب ندارد. حفظ التجارب یعنی تو یادت بیاید که در تاریخ و زندگی دیگران چه گذشته است. اگر اینها یادت باشد، دیگر هیچوقت خلاف عمل نمیکنی. منتها آدم وقتی خلاف عمل میکند به این خاطر است که یا تجارب گذشته یادش رفتهاست یا عُجب گرفتهاست و فکر میکند استثناست.
#مصطفی_ملکیان، درسگفتار معنویت در نهج البلاغه
✅ @FlourishingCenter
🆔 instagram.com/FlourishingCenter
اکثر مشکلاتی که ما در زندگی به آنها دچار میشویم، به خاطر این است که تجاربی را که در زندگیمان داشتهایم، حفظ نمیکنیم و یادمان میرود. مثلاً هر بار شب امتحان میگوییم این امتحان را حالا هر طور شده میدهیم، اما از ترم آینده به بعد هر درسی را در طول ترم میخوانم و نمیگذارم تلنبار شود. ولی باز شب امتحان بعد هم مثل قبل عمل میکنیم!
به نظر من، همهی زندگی ما همین طور است. اگر دقت کنید کمتر کاری است که ما بگوییم قبلاً نمونهاش را ندیده بودیم و به این دلیل به آن دست زدیم. ولی هم قبلاً آن را انجام دادهایم و هم پشیمانیها و تبعاتش را دیدهایم، اما یادمان می رود، چون حفظ التجارب نداریم.
حضرت علی (ع) اصلاً به عقل به عنوان یک نیروی استدلالگر در کتاب نهج البلاغه اشاره نمیکند. همیشه مرادش از عقل این است و در حکمت ۲۱۱ میفرماید: «مِن التَّوفيقِ حِفظُ التَّجرِبَةِ» یکی از توفیقاتی که خدا به انسان دادهاست، حفظ تجربه است. ایشان همچنین در توصیف عقل میفرماید: «اَلْعَقْلُ حِفْظُ التَّجارِبِ» عقل یعنی حفظ تجربهها. یعنی آدم نباید تجربههای خودش را فراموش کند.
از این رو، ایشان بزرگترین دشمن عقل را عُجب (خودبرتربینی) میدانند. میدانید چرا عقل بدین معنا در مقابل عُجب قرار میگیرد؟ چون عُجب به انسان میگوید تو استثنایی! این کار اگر این نتیجهی بد را داشت، در مورد دیگران داشت، ولی در مورد تو ندارد. عُجب چنین حالتی را به انسان میدهد، این است که حضرت دائماً میگوید بزرگترین دشمن عقل عُجب است.
ایشان گاهی هم میگویند بزرگترین حسود عقل، عُجب است. در حکمت ۲۱۲ ایشان میفرماید: «عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ» این که آدم عُجب دارد، یعنی این که فکر میکند از قوانین مستثناست. مثلاً میگوییم هر که ظلم کرد، ملکش دوام نکرد. کسی که عُجب دارد فکر میکند استثناست و ظلم هم بکند، ملکش دوام خواهد آورد! این عُجب به خاطر این است که حفظ التجارب ندارد. حفظ التجارب یعنی تو یادت بیاید که در تاریخ و زندگی دیگران چه گذشته است. اگر اینها یادت باشد، دیگر هیچوقت خلاف عمل نمیکنی. منتها آدم وقتی خلاف عمل میکند به این خاطر است که یا تجارب گذشته یادش رفتهاست یا عُجب گرفتهاست و فکر میکند استثناست.
#مصطفی_ملکیان، درسگفتار معنویت در نهج البلاغه
✅ @FlourishingCenter
🆔 instagram.com/FlourishingCenter