✅#شهنازکریمبیگی مادر #مصطفی_کریمبیگی نوشته، خواهر مصطفی #مریم_کریمبیگی توییت کرده: marykarimbeigi: t.co/CD7xyiTlYJ
#SaveArash #FreeArash @FreedoMessenger
#SaveArash #FreeArash @FreedoMessenger
❌#شهناز_اکملی مادر #مصطفی_کریمبیگی به یکسال حبس تعزیری، ممنوع الخروجی و محرومیت از هرگونه عضویت در فضای مجازی [🤔] و گروههای سیاسی محکوم شد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴دلنوشته شهناز اکملی مادر جانباخته راه آزادی #مصطفی_کریمبیگی
چند سال پیش مریم به خانه آمد وگفت در یک مغازه نزدیک بهارستان پسری را دیده شبیه مصطفی، لباسم را پوشیدم و اصرار کردم به آنجا برویم، دم مغازه که رسیدیم مریم خجالت کشید داخل بیاید اما من رفتم و از دور محو نگاهش شدم با تعجب نگاهم کرد و با بغض برایش گفتم و اجازه گرفتم تا دستم را روی صورتش بکشم و در آغوشش بگیرم، چه اهمیتی داشت دیگران فکر کنند زنی دیوانه آمده تا فقط صورت کسی را لمس کند که کمی شبیه پسرش است، آری ؛ او فقط کمی شبیه پسرم بود و من بعد از آن آغوش، قلبم اندکی قرار گرفت. #مصطفی_کریمبیگی
@FreedoMessenger
چند سال پیش مریم به خانه آمد وگفت در یک مغازه نزدیک بهارستان پسری را دیده شبیه مصطفی، لباسم را پوشیدم و اصرار کردم به آنجا برویم، دم مغازه که رسیدیم مریم خجالت کشید داخل بیاید اما من رفتم و از دور محو نگاهش شدم با تعجب نگاهم کرد و با بغض برایش گفتم و اجازه گرفتم تا دستم را روی صورتش بکشم و در آغوشش بگیرم، چه اهمیتی داشت دیگران فکر کنند زنی دیوانه آمده تا فقط صورت کسی را لمس کند که کمی شبیه پسرش است، آری ؛ او فقط کمی شبیه پسرم بود و من بعد از آن آغوش، قلبم اندکی قرار گرفت. #مصطفی_کریمبیگی
@FreedoMessenger
🔴 مادر شهناز اکملی، مادر جاویدنام #مصطفی_کریمبیگی، متنی به یاد فرزندش نوشت که در عاشورای ۸۸ توسط جمهوری اسلامی کشته شد. عاشورای هر سال برای مامان شهناز، یادآور آن واقعه تلخ است.
«امسال عاشورا هوایش مثل چهارده سال پیش سرد نیست، اتفاقا گرمترین روزهای سال است، اما من همچنان با صدای نوحهها و یاداوری عاشورای چهاردهسال پیش لرز خفیفی بر تمام بدنم مینشیند، دقت که میکنم حتی کمی هم سردم است، انگار در سرمای سردخانهای که جسد بیجانت را دیدم ماندهام، صداها مرا رها نمیکنند پرتابم میکنند به آن سال سیاه، هر صدایی انگار با شکل عجیبی دور سرم میچرخد و دستم را میکشد تا به سمت خیابانی ببرد که جانت را گرفتند. این روزها حالم مثل روز اول است و انگار که هنوز مرهمی نیست بر زخم دلم، مصطفی جانم امسال هم لحظهای نبود که به یادت نباشم.
قربان چشمان سیاه و خونینات بروم
مراقب همهی ما باش
مادرت شهناز»
«امسال عاشورا هوایش مثل چهارده سال پیش سرد نیست، اتفاقا گرمترین روزهای سال است، اما من همچنان با صدای نوحهها و یاداوری عاشورای چهاردهسال پیش لرز خفیفی بر تمام بدنم مینشیند، دقت که میکنم حتی کمی هم سردم است، انگار در سرمای سردخانهای که جسد بیجانت را دیدم ماندهام، صداها مرا رها نمیکنند پرتابم میکنند به آن سال سیاه، هر صدایی انگار با شکل عجیبی دور سرم میچرخد و دستم را میکشد تا به سمت خیابانی ببرد که جانت را گرفتند. این روزها حالم مثل روز اول است و انگار که هنوز مرهمی نیست بر زخم دلم، مصطفی جانم امسال هم لحظهای نبود که به یادت نباشم.
قربان چشمان سیاه و خونینات بروم
مراقب همهی ما باش
مادرت شهناز»