[هشدار نامه]
467 subscribers
28K photos
21.8K videos
182 files
3.39K links
+مبادا که ترس از مردم، شما را از گفتن حقیقت باز دارد!
.

#حضرت_محمد(ص)

#شاهنشاه_رضاشاه_پهلوی:
@OfficialRezaPahlavi

کانال مرجع :
@Rastakhiz_Simorgh1339

کانالهای مرتبط:
@rakib_nameh
@rakik_nameh
🆔 @neshat_shirin

#با_ما_همراه_باشید
🌞
Download Telegram
🌞رکیک نامه:


@rakik_nameh


☀️ #زندگینامه #کورش بزرگ(بخش #سوم ):


شب هنگام که میهمانی آغاز شد،شاه فرمان داد خوراکی ویژه برای #هارپاگ بیاورند تا سزای زنده نگاه داشتن #کورش باشد.پس کباب و خورشی ویژه دربرابر هارپاگ گذاشتند.

چون هارپاگ خوردن را به پایان رسانید،پادشاه درباره ی مزه‌ی خوراک از او پرسید.هارپاگ از شاه سپاسگزاری کرد و گفت که خوراکش لذیذ بوده است پس به فرمان #ایختوویگو ،سبدی برای هارپاگ اوردند.ایختوویگو گفت:"حیف باشد که همسر و فرندانت از چنین خوراکی نخورند.پس این را برای آنان ببر."سپس از او خواست سرپوش از آن برگیرد.هارپاگ با برداشتن سرپوش،سر و دستان و پاهای فرزند خود را دید اما برخود چیره شد و سخنی نگفت.ایختوویگو از او پرسید:"آیا میدانستی کباب دلچسبی که به دندان گرفتی،گوشت بدن تنها پسرت بود؟"هارپاگ پاسخ داد:"فرمان و خواست شاه هرچه باشد،رواست."

ایختوویگو همچنان از وجود کورش هراسان بود پس خوابگزاران را فراخواند و ماجرای بازی کودکانه و بازگشت نوه‌اش را برای آنان بازگو کرد.
خوابگزاران پاسخ دادند که شاه نباید از زنده بودن نوه‌اش بیمناک باشد چراکه خوابش رخ داده است و کورش در بازی کودکان شاه شده است.ایختوویگو نیز با آنان همداستان بود و می‌اندیشید که این کودک دیگر شاه نخواهد شد.

خوابگزاران از ایختوویگو خواستند دل خود را آسوده کند و کودک را سوی پدر و مادرش بفرستد تا دیدار او اندیشه ی شاه را تیره نسازد.ایختوویگو چنین کرد.هنگامی که کورش به درگاه پدرش رسید،با پیشواز گرمی رو به رو شد. #کمبوجیه و #ماندانا از دیدن او بسیار شاد شدند سپس از کودک خواستند تا روزگارش را برایشان بازگوید.کورش داستانش را برای آنان بازگفت.از نیکی و مهربانی #میثرادات و همسرش #سپاکو (گروهی این نام را #کونو نوشته اند) با لحنی آمیخته به سپاس و ستایش سخن به‌میان آورد


@rakik_nameh
🌞
Forwarded from نهضت جنگل
☑️ #زندگینامه ی #کورش بزرگ(بخش #سوم ):


شب هنگام که میهمانی آغاز شد،شاه فرمان داد خوراکی ویژه برای #هارپاگ بیاورند تا سزای زنده نگاه داشتن #کورش باشد.پس کباب و خورشی ویژه دربرابر هارپاگ گذاشتند.

چون هارپاگ خوردن را به پایان رسانید،پادشاه درباره ی مزه‌ی خوراک از او پرسید.هارپاگ از شاه سپاسگزاری کرد و گفت که خوراکش لذیذ بوده است پس به فرمان #ایختوویگو ،سبدی برای هارپاگ اوردند.ایختوویگو گفت:"حیف باشد که همسر و فرندانت از چنین خوراکی نخورند.پس این را برای آنان ببر."سپس از او خواست سرپوش از آن برگیرد.هارپاگ با برداشتن سرپوش،سر و دستان و پاهای فرزند خود را دید اما برخود چیره شد و سخنی نگفت.ایختوویگو از او پرسید:"آیا میدانستی کباب دلچسبی که به دندان گرفتی،گوشت بدن تنها پسرت بود؟"هارپاگ پاسخ داد:"فرمان و خواست شاه هرچه باشد،رواست."

ایختوویگو همچنان از وجود کورش هراسان بود پس خوابگزاران را فراخواند و ماجرای بازی کودکانه و بازگشت نوه‌اش را برای آنان بازگو کرد.

خوابگزاران پاسخ دادند که شاه نباید از زنده بودن نوه‌اش بیمناک باشد چراکه خوابش رخ داده است و کورش در بازی کودکان شاه شده است.ایختوویگو نیز با آنان همداستان بود و می‌اندیشید که این کودک دیگر شاه نخواهد شد.

خوابگزاران از ایختوویگو خواستند دل خود را آسوده کند و کودک را سوی پدر و مادرش بفرستد تا دیدار او اندیشه ی شاه را تیره نسازد.ایختوویگو چنین کرد.هنگامی که کورش به درگاه پدرش رسید،با پیشواز گرمی رو به رو شد. #کمبوجیه و #ماندانا از دیدن او بسیار شاد شدند سپس از کودک خواستند تا روزگارش را برایشان بازگوید.کورش داستانش را برای آنان بازگفت.از نیکی و مهربانی #میثرادات و همسرش #سپاکو (گروهی این نام را #کونو نوشته اند) با لحنی آمیخته به سپاس و ستایش سخن به‌میان آورد


🎋 #این_داستان_ادامه_دارد ‌‌...


https://t.me/Nehzate_Jangal/359

🆔 @Nehzate_Jangal