- به نظرت مسئلهی اصلی چیست؟
به نظرم ما به عنوان میراثدار یک فرهنگِ قدیمی نتوانستهایم مواجهه مناسبی با دنیای جدید داشته باشیم.
- به چه دلیلی؟
این دنیای جدید و ناشناخته با سرعت و مهارتی باور نکردنی پدیدههای تازه و متنوعی را از آستین درمیآورد و این سرعت پیشرفت طبیعتا ترسناک و خطرناک به نظر میرسد.
- چه چیزی در این دنیای جدید ترسناک است؟
دنیای مدرن پیشرفت و تحولش را مدیون پدیدهای است که مقبولترین نام برای آن «کاپیتالیسم» است. این «جامعهی کاپیتالیستی» در درون خود هر روز مخالفان و دشمنان بیشتری پیدا کرده که یک به یک در طول تاریخ این جامعه سر برآوردهاند:
اول جریانهای محافظهکار، سپس سوسیالیستها و اوج آنها مارکسیسم بود و در نهایت پس از جنگ جهانی اول نوبت به فاشیسم رسید و هر یک از منظر خود به ستیز با لیبرالـکاپیتالیسم برخاستند. پس کاپیتالیسم در درون جامعهای که خود آن را ساخته بود، مخالفان سرسخت و سازشناپذیری داشت.
و اما حکایتِ ترسِ ما:
به نظر میرسد روانِ جمعیِ ما ایرانیان نتوانسته است در مواجهه با نظام لیبرالـکاپیتالیستی ارزیابی غیر احساسی و معقولی انجام دهد. هر چه جلوتر آمدیم بیشتر دچار دریافتهایی همراه با هیجان و خودفریبی شدیم.
و از سویی دستگاه فکری و نظری مناسب و کارآمدی هم برای شناخت و سنجش دنیای مدرن نداریم. به ناچار باید از همانها که قرار بود بشناسیمشان دستگاه نظری را نیز وام میگرفتیم. زیرِ بارِ اقساط نظریِ این وام، سرگیجه و ترس ما دوچندان شد.
- این ترس چه نتیجهای برای ما داشت؟
در سایهی این ترس، نخبگان و روشنفکران فرصت شناخت نظام کاپیتالیستی را از خودشان و جامعهی ما گرفتند.
(مانند سوارِ اسبی چموش که به دلیلِ حرکتهای سریع اسب، تواناییِ تفکر سنجشگرانه را از دست میدهد).
ما سازوکار نظام کاپیتالیستی را نشناختیم و اصلاً فرصت نکردیم بفهمیم این سیستم چگونه کار میکند و چرا جایگزینهایش ناکارآمد یا بدکارکرد خواهند بود.
- و واکنشِ ما چه بود؟
راحتترین راه در این شرایطِ ابهام و این دنیای سرسامآور پناه بردن به دامان ایدئولوژیها بود، زیرا آسان و سریع پاسخ پرسشهای پیچیدی ما را به گونهای همهفهم میدادند.
- نتیجه چه شد؟
گرهی بر گرههای پیشین افتاد و این کلافِ سردرگم کورتر شد. و به جایی رسیدیم که میبینید.
- خب الان ما در مقام شهروند چه میتوانیم انجام بدهیم؟
با تفکر پرسشگرانه و نگاهی انتقادی به دانستههای قبلی خود بنگریم و آموختههای ناکارآمد پیشین را کنار بگذاریم.
و بعد با ذهنی باز و بدون جهتگیری و پیشفرضهای متعصبانه، برای شناخت دقیق و درست لیبرالیسم تلاش کنیم. یکی از مقدمات این شناخت، مواجهه مناسب با خشم، ترس یا نفرتمان نسبت به این موضوع است.
ما برای آشنایی با لیبرالیسم و کاپیتالیسم یک قرن عقبیم. ما پیش از آنکه کاپیتالیسم را بشناسیم از آن متنفر شدیم و با تنفر فرصت شناخت دقیق را از خود گرفتیم. فکر کردیم «کاپیتالیسم» یعنی «پولدارتر شدن پولدارها» و نمیدانستیم کاپیتالیسم اتفاقاً با پولدارها بیرحمانه برخورد میکند و بساط مفتخوری پولدارهای بیعار را جمع میکند.
- خب؟
فکر میکنم ما فرصت شناخت نظام سرمایهداری را به خود ندادیم. هیچ موقع به خودمان فرصت ندادیم دریابیم کاپیتالیسم چگونه میتواند باعث بهروزی عموم مردم شود.
و البته با تأکید بر اینکه شناخت کاپیتالیسم لیبرالیستی و تأکید بر کارکردهای مثبت و مفید آن هرگز به این معنا نیست که ضعفها و عیبهای آن را انکار کنیم، بلکه مسئله این است که در حال حاضر کارآمدترین و ایمنترین نظم اجتماعی است.
در ضمن لیبرالیسم با هیچ دین، آیین و فرهنگی هم ناسازگار نیست.
لیبرالیسم میخواهد فقط یک چیز به انسانها بدهد: تکامل صلح آمیز و بی اختلال رفاه مادی برای همه تا از این طریق عوامل بیرونی درد و رنج را تا حدی که اصلا در قدرت نهادهای اجتماعی است، از انسانها دور نگه دارد. هدفش کاستن از رنج و افزودن بر شادی است.
و اینکه لیبرالیسم در خدمت همه است، اما در خدمت هیچ منفعتِ ویژهای نیست.
- و در انتها پیشنهادی برای خواندن؟
📗 #کتاب "لیبرالیسم"
نوشته: فون میزِس
ترجمه: مهدی تدینی
نشر: ثالث
@HosseinGaeeni
#تفکر_پرسشگرانه
به نظرم ما به عنوان میراثدار یک فرهنگِ قدیمی نتوانستهایم مواجهه مناسبی با دنیای جدید داشته باشیم.
- به چه دلیلی؟
این دنیای جدید و ناشناخته با سرعت و مهارتی باور نکردنی پدیدههای تازه و متنوعی را از آستین درمیآورد و این سرعت پیشرفت طبیعتا ترسناک و خطرناک به نظر میرسد.
- چه چیزی در این دنیای جدید ترسناک است؟
دنیای مدرن پیشرفت و تحولش را مدیون پدیدهای است که مقبولترین نام برای آن «کاپیتالیسم» است. این «جامعهی کاپیتالیستی» در درون خود هر روز مخالفان و دشمنان بیشتری پیدا کرده که یک به یک در طول تاریخ این جامعه سر برآوردهاند:
اول جریانهای محافظهکار، سپس سوسیالیستها و اوج آنها مارکسیسم بود و در نهایت پس از جنگ جهانی اول نوبت به فاشیسم رسید و هر یک از منظر خود به ستیز با لیبرالـکاپیتالیسم برخاستند. پس کاپیتالیسم در درون جامعهای که خود آن را ساخته بود، مخالفان سرسخت و سازشناپذیری داشت.
و اما حکایتِ ترسِ ما:
به نظر میرسد روانِ جمعیِ ما ایرانیان نتوانسته است در مواجهه با نظام لیبرالـکاپیتالیستی ارزیابی غیر احساسی و معقولی انجام دهد. هر چه جلوتر آمدیم بیشتر دچار دریافتهایی همراه با هیجان و خودفریبی شدیم.
و از سویی دستگاه فکری و نظری مناسب و کارآمدی هم برای شناخت و سنجش دنیای مدرن نداریم. به ناچار باید از همانها که قرار بود بشناسیمشان دستگاه نظری را نیز وام میگرفتیم. زیرِ بارِ اقساط نظریِ این وام، سرگیجه و ترس ما دوچندان شد.
- این ترس چه نتیجهای برای ما داشت؟
در سایهی این ترس، نخبگان و روشنفکران فرصت شناخت نظام کاپیتالیستی را از خودشان و جامعهی ما گرفتند.
(مانند سوارِ اسبی چموش که به دلیلِ حرکتهای سریع اسب، تواناییِ تفکر سنجشگرانه را از دست میدهد).
ما سازوکار نظام کاپیتالیستی را نشناختیم و اصلاً فرصت نکردیم بفهمیم این سیستم چگونه کار میکند و چرا جایگزینهایش ناکارآمد یا بدکارکرد خواهند بود.
- و واکنشِ ما چه بود؟
راحتترین راه در این شرایطِ ابهام و این دنیای سرسامآور پناه بردن به دامان ایدئولوژیها بود، زیرا آسان و سریع پاسخ پرسشهای پیچیدی ما را به گونهای همهفهم میدادند.
- نتیجه چه شد؟
گرهی بر گرههای پیشین افتاد و این کلافِ سردرگم کورتر شد. و به جایی رسیدیم که میبینید.
- خب الان ما در مقام شهروند چه میتوانیم انجام بدهیم؟
با تفکر پرسشگرانه و نگاهی انتقادی به دانستههای قبلی خود بنگریم و آموختههای ناکارآمد پیشین را کنار بگذاریم.
و بعد با ذهنی باز و بدون جهتگیری و پیشفرضهای متعصبانه، برای شناخت دقیق و درست لیبرالیسم تلاش کنیم. یکی از مقدمات این شناخت، مواجهه مناسب با خشم، ترس یا نفرتمان نسبت به این موضوع است.
ما برای آشنایی با لیبرالیسم و کاپیتالیسم یک قرن عقبیم. ما پیش از آنکه کاپیتالیسم را بشناسیم از آن متنفر شدیم و با تنفر فرصت شناخت دقیق را از خود گرفتیم. فکر کردیم «کاپیتالیسم» یعنی «پولدارتر شدن پولدارها» و نمیدانستیم کاپیتالیسم اتفاقاً با پولدارها بیرحمانه برخورد میکند و بساط مفتخوری پولدارهای بیعار را جمع میکند.
- خب؟
فکر میکنم ما فرصت شناخت نظام سرمایهداری را به خود ندادیم. هیچ موقع به خودمان فرصت ندادیم دریابیم کاپیتالیسم چگونه میتواند باعث بهروزی عموم مردم شود.
و البته با تأکید بر اینکه شناخت کاپیتالیسم لیبرالیستی و تأکید بر کارکردهای مثبت و مفید آن هرگز به این معنا نیست که ضعفها و عیبهای آن را انکار کنیم، بلکه مسئله این است که در حال حاضر کارآمدترین و ایمنترین نظم اجتماعی است.
در ضمن لیبرالیسم با هیچ دین، آیین و فرهنگی هم ناسازگار نیست.
لیبرالیسم میخواهد فقط یک چیز به انسانها بدهد: تکامل صلح آمیز و بی اختلال رفاه مادی برای همه تا از این طریق عوامل بیرونی درد و رنج را تا حدی که اصلا در قدرت نهادهای اجتماعی است، از انسانها دور نگه دارد. هدفش کاستن از رنج و افزودن بر شادی است.
و اینکه لیبرالیسم در خدمت همه است، اما در خدمت هیچ منفعتِ ویژهای نیست.
- و در انتها پیشنهادی برای خواندن؟
📗 #کتاب "لیبرالیسم"
نوشته: فون میزِس
ترجمه: مهدی تدینی
نشر: ثالث
@HosseinGaeeni
#تفکر_پرسشگرانه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✅ چگونه تصمیمهای سخت بگیریم؟
👌 معمولا بر سر دوراهیهای دشوار (مثلا برای انتخاب شغل، انتخاب محل زندگی، انتخاب شریک و همراه زندگی و...) تصمیم ایدئال وجود ندارد، بلکه هر فردی تصمیم مناسب خودش را میگیرد.
این تصمیم مناسب، نیازمند شناخت از خویش است و با مراجعه به درون خودمان و با پرسشگری درباره ارزشهای شخصی میتواند اتفاق بیفتد.
🎬 پیشنهاد میکنم این سخنرانی TED را تماشا کنید.
#کوچینگ
#تفکر_پرسشگرانه
@HosseinGaeeni
👌 معمولا بر سر دوراهیهای دشوار (مثلا برای انتخاب شغل، انتخاب محل زندگی، انتخاب شریک و همراه زندگی و...) تصمیم ایدئال وجود ندارد، بلکه هر فردی تصمیم مناسب خودش را میگیرد.
این تصمیم مناسب، نیازمند شناخت از خویش است و با مراجعه به درون خودمان و با پرسشگری درباره ارزشهای شخصی میتواند اتفاق بیفتد.
🎬 پیشنهاد میکنم این سخنرانی TED را تماشا کنید.
#کوچینگ
#تفکر_پرسشگرانه
@HosseinGaeeni