بعنوان اطاعت از #شاهزاده پستی که نظرم در مورد آسید ممد رضا شجریان و اعلام مرگ او را حذف کردم
یک #خاطره، خاطرهای که هر روز داریم میبینیم و هر دم تجربهاش میکنیم.
۱/۳
عراق سوسنگرد را محاصره کرده بود و اگر بخواهم برای جوانان امروز مختصر بگویم، ما اصلا سازماندهی نداشتیم و علیرغم اینکه همهٔ سران میدانستند بهزودی جنگ در میگیرد ولی عملا هیچ کاری نکردند؛ و فقط در ماه امرداد، برای راضی کردن دلواپسان آن روزها، در شهرهای خوزستان برای کمتر از پنج دقیقه خاموشی نمایشی بهراه انداختند. (فریب رسانهها را نخورید که میگویند از حملهٔ عراق بیخبر بودیم و برای اینکه رشتهٔ سخن گم نشود فقط همینجا بگویم که عراق میخواست سال ۵٨ به ایران حمله کند که سیل بهموقع در خوزستان مانع آن شد). همان خاموشی را هم مثل مانورهای زلزله که در این سالها دیدهاید همه به شوخی و سرسری میگرفتند. راستش نشان دادن بلبشوی آن دوران، خارج از حوصلهٔ خواننده (که شاید حوصله نکند همین متن کوتاه را هم بخواند) و توان نگارنده است؛
اما ماجرا: عراق عزم اشغال سوسنگرد کرد. چندین تن از نیروها در سوسنگرد در حال مقاومت و شماری هم بیرون سوسنگرد در حال فشار به ارتش عراق بودند تا خط محاصره سوسنگرد را بشکنند. لذا جادهٔ حمیدیه-سوسنگرد محل استقرار نیروهای ایران شد و فرماندهی جنگ مستقر در اهواز به این محور نیرو میفرستاد. این نیروها جادهٔ آسفالت را بهعنوان سنگر بهکار بستند؛ (بلندی جاده حدود دو تا سه متر بود؛ یک سنگر کاملا آماده.) از آنطرف جاده، تانکهای عراق به سمت نیروهای ایرانی شلیک و از این سمت جاده هم تیراندازی گاه بیهدف و گاه هدفمند که بستگی به سازماندهی آن دسته و تیم داشت به سمت عراق میشد (دسته و گروهها در کنار هم بودند ولی هیچ سازماندهی میانشان نبود.) رادیو هم طبق معمول فقط مارش پخش میکرد و گزارشها یکسره دربارهٔ تار و مار عراقیها بهدست ما بود!
کمی دورتر یک لندروور با آرم بهزیستی روی درش، به سمت سوسنگرد میرفت و از هر نقطهای که میگذشت تمام نیروها فریاد میزدند!!! و رانندهٔ لندروور بهجای ترمز و ایست، مدام بوق میزد و همراه دو سرنشینش دست تکان میدادند!!! فریاد نیروها اثری نداشت که نداشت و درست جلوی جای استقرار گروه ما، یک گلولهٔ تانک به شانهٔ جاده خورد و بلادرنگ رانندهٔ لندروور ترمز کرد و سرنشینانش خودرو را وسط جاده رها کردند و پشت جاده پناه گرفتند!!! ایستادن و ماندن لندروور جلوی سنگر ما، به معنی یک شاخص خوب برای تیراندازی به سوی ما بود. شاخصی دقیق حتی برای توپخانهٔ دشمن.
- کات -
#ترس
نمیخواهم ترس را تعریف کنم؛ اینکه آیا خوب است یا بد، و نشانههای آن چیست و چرا انسان گاه به بهانهٔ ترس سعی در توجیه رفتار بزدلانهٔ خود میکند و ترس خوب چیست و…؛ خیر، نیروهایی که برای جنگ آمده بودند هنوز اسیر تبلیغات بهشت فروشی رژیم نشده بودند و تنها و تنها برای میهن، پای به میدان نهاده بودند و از همهٔ طبقات در میانشان بود و جالبتر اینکه همهنوع جهانبینی به وفور پیدا میشد. یکی مذهبی، دیگری غیرمذهبی؛ خود مذهبیها انواع و اقسام داشتند چه رسد به غیرمذهبیها و…؛
پس از رها شدن لندروور ترس به جانمان افتاد. چه کنیم؟! آیا محل را تخلیه کنیم؟! کجا برویم؟! مگر میشود چند متر آنطرف پناه گرفت؟! نیروهای چند متر آنطرفتر کجا بروند؟! وقتی گراگیری ثبت شود، کافی بود گرا را در عرض تغییر دهند و آنگاه تمام طول پشت جاده را میتوانستند بزنند. تصور کنید شاید بتوانید عمق ترس وارده بر ما از این سیبل ثابت (لندرور) را ببینید. ما درست پشت این سیبل بودیم. دوستی به نام محمود که سالها بعد کشته شد، شروع کرد به قهقهه سر دادن؛ همسنگر دیگری بهنام ابراهیم به جابجایی جیپی که روی آن تفنگ ۱۰۶ بود فکر میکرد و همسنگر دیگری به رانندهٔ لندرور میگفت برو و ماشین را پایین بیاور. ولی سرنشینان لندرور در شوک کامل بودند و ترس تمام وجودشان را گرفته بود؛ طوری که حتی توان سخن گفتن نداشتند. دوست سابقم که امروز بهخاطر عقایدم من را دشمن و عامل بیگانه میداند، ناگزیر شد بر ترسش غلبه کند و خودش بهروی جاده رود و ماشین را روشن کند و پایین بیاورد. حتی امروز هم یادآوری اینکه همان هنگام استارت لعنتی گیر کرد و حداقل دو دقیقه درون ماشین ماند، تن او و همینطور من را به رعشه میاندازد. او بر اثر شلیک تیر مستقیم تانک زخمی شد و تاوان نادانی و سهلانگاری و سرخوشی همه را داد اما سرانجام خودرو پایین آمد و همهچیز آرام و سوسنگرد نیز آزاد شد.
- کات -
۱/۳
عراق سوسنگرد را محاصره کرده بود و اگر بخواهم برای جوانان امروز مختصر بگویم، ما اصلا سازماندهی نداشتیم و علیرغم اینکه همهٔ سران میدانستند بهزودی جنگ در میگیرد ولی عملا هیچ کاری نکردند؛ و فقط در ماه امرداد، برای راضی کردن دلواپسان آن روزها، در شهرهای خوزستان برای کمتر از پنج دقیقه خاموشی نمایشی بهراه انداختند. (فریب رسانهها را نخورید که میگویند از حملهٔ عراق بیخبر بودیم و برای اینکه رشتهٔ سخن گم نشود فقط همینجا بگویم که عراق میخواست سال ۵٨ به ایران حمله کند که سیل بهموقع در خوزستان مانع آن شد). همان خاموشی را هم مثل مانورهای زلزله که در این سالها دیدهاید همه به شوخی و سرسری میگرفتند. راستش نشان دادن بلبشوی آن دوران، خارج از حوصلهٔ خواننده (که شاید حوصله نکند همین متن کوتاه را هم بخواند) و توان نگارنده است؛
اما ماجرا: عراق عزم اشغال سوسنگرد کرد. چندین تن از نیروها در سوسنگرد در حال مقاومت و شماری هم بیرون سوسنگرد در حال فشار به ارتش عراق بودند تا خط محاصره سوسنگرد را بشکنند. لذا جادهٔ حمیدیه-سوسنگرد محل استقرار نیروهای ایران شد و فرماندهی جنگ مستقر در اهواز به این محور نیرو میفرستاد. این نیروها جادهٔ آسفالت را بهعنوان سنگر بهکار بستند؛ (بلندی جاده حدود دو تا سه متر بود؛ یک سنگر کاملا آماده.) از آنطرف جاده، تانکهای عراق به سمت نیروهای ایرانی شلیک و از این سمت جاده هم تیراندازی گاه بیهدف و گاه هدفمند که بستگی به سازماندهی آن دسته و تیم داشت به سمت عراق میشد (دسته و گروهها در کنار هم بودند ولی هیچ سازماندهی میانشان نبود.) رادیو هم طبق معمول فقط مارش پخش میکرد و گزارشها یکسره دربارهٔ تار و مار عراقیها بهدست ما بود!
کمی دورتر یک لندروور با آرم بهزیستی روی درش، به سمت سوسنگرد میرفت و از هر نقطهای که میگذشت تمام نیروها فریاد میزدند!!! و رانندهٔ لندروور بهجای ترمز و ایست، مدام بوق میزد و همراه دو سرنشینش دست تکان میدادند!!! فریاد نیروها اثری نداشت که نداشت و درست جلوی جای استقرار گروه ما، یک گلولهٔ تانک به شانهٔ جاده خورد و بلادرنگ رانندهٔ لندروور ترمز کرد و سرنشینانش خودرو را وسط جاده رها کردند و پشت جاده پناه گرفتند!!! ایستادن و ماندن لندروور جلوی سنگر ما، به معنی یک شاخص خوب برای تیراندازی به سوی ما بود. شاخصی دقیق حتی برای توپخانهٔ دشمن.
- کات -
#ترس
نمیخواهم ترس را تعریف کنم؛ اینکه آیا خوب است یا بد، و نشانههای آن چیست و چرا انسان گاه به بهانهٔ ترس سعی در توجیه رفتار بزدلانهٔ خود میکند و ترس خوب چیست و…؛ خیر، نیروهایی که برای جنگ آمده بودند هنوز اسیر تبلیغات بهشت فروشی رژیم نشده بودند و تنها و تنها برای میهن، پای به میدان نهاده بودند و از همهٔ طبقات در میانشان بود و جالبتر اینکه همهنوع جهانبینی به وفور پیدا میشد. یکی مذهبی، دیگری غیرمذهبی؛ خود مذهبیها انواع و اقسام داشتند چه رسد به غیرمذهبیها و…؛
پس از رها شدن لندروور ترس به جانمان افتاد. چه کنیم؟! آیا محل را تخلیه کنیم؟! کجا برویم؟! مگر میشود چند متر آنطرف پناه گرفت؟! نیروهای چند متر آنطرفتر کجا بروند؟! وقتی گراگیری ثبت شود، کافی بود گرا را در عرض تغییر دهند و آنگاه تمام طول پشت جاده را میتوانستند بزنند. تصور کنید شاید بتوانید عمق ترس وارده بر ما از این سیبل ثابت (لندرور) را ببینید. ما درست پشت این سیبل بودیم. دوستی به نام محمود که سالها بعد کشته شد، شروع کرد به قهقهه سر دادن؛ همسنگر دیگری بهنام ابراهیم به جابجایی جیپی که روی آن تفنگ ۱۰۶ بود فکر میکرد و همسنگر دیگری به رانندهٔ لندرور میگفت برو و ماشین را پایین بیاور. ولی سرنشینان لندرور در شوک کامل بودند و ترس تمام وجودشان را گرفته بود؛ طوری که حتی توان سخن گفتن نداشتند. دوست سابقم که امروز بهخاطر عقایدم من را دشمن و عامل بیگانه میداند، ناگزیر شد بر ترسش غلبه کند و خودش بهروی جاده رود و ماشین را روشن کند و پایین بیاورد. حتی امروز هم یادآوری اینکه همان هنگام استارت لعنتی گیر کرد و حداقل دو دقیقه درون ماشین ماند، تن او و همینطور من را به رعشه میاندازد. او بر اثر شلیک تیر مستقیم تانک زخمی شد و تاوان نادانی و سهلانگاری و سرخوشی همه را داد اما سرانجام خودرو پایین آمد و همهچیز آرام و سوسنگرد نیز آزاد شد.
- کات -
خیرهسر متمرد
یک #خاطره، خاطرهای که هر روز داریم میبینیم و هر دم تجربهاش میکنیم. ۱/۳ عراق سوسنگرد را محاصره کرده بود و اگر بخواهم برای جوانان امروز مختصر بگویم، ما اصلا سازماندهی نداشتیم و علیرغم اینکه همهٔ سران میدانستند بهزودی جنگ در میگیرد ولی عملا هیچ کاری نکردند؛…
۲/۳
ما هر روز این خاطره را زندگی میکنیم و جالب اینکه همان نفرات در تقریبا همان قالبها نقش بازی میکنند!! یک بار دیگر مرور میکنیم:
- اگر رادیو اخبار راست میداد و اگر رژیم راستی را برگزیده بود، آیا کارکنان بهزیستی بیهوا و با سرعت به سمت مرگ میشتافتند؟ اگر به آنان گفته شده بود که نمیتوانند به سوسنگرد بروند، آیا چنان شتابان میرفتند؟
- این دروغ گفتنهای حکومت باعث شده بود که حتی عقبهٔ جبهه نیز برآورد اشتباهی داشته باشد. آنان به گزارشهای سرتاپا دروغ اطمینان کرده بودند و به سمت سوسنگرد نیرو میفرستادند در حالی که فوج فوج رسیدن نیرو پشت یک جاده، وضع بدی پدید آورده بود.
این داستان لندرور نمونهای بود از دهها نمونهٔ دیگر که در جایجای خط جنگ روی داد. برای مثال وزیر نفت این مملکت (تندگویان) توسط عراق به اسارت گرفته شد و این فقط بهخاطر اطلاعات غلط همراه دروغگویی حکومت بود.
- منش حکومت تزریق روحیه و نگفتن از شکست است که تا حدی پذیرفتنی است، ولی این سرخوشان چه؟! آیا نمیدیدند و از خود نمیپرسیدند این نیروها اینجا چکار میکنند؟! و فقط به خاطر دیدن روی ماه ما داد و هوار میکنند؟! سرخوشانی که هر روز با آنان زندگی میکنیم. اینان هیچگاه اخبار و رویدادها را پی نمیگیرند و حتی به پیرامون خود نیز توجه نمیکنند. آدمهایی که هر روز فریب میخورند و تختهگاز میتازند. هر روز دم خروس حکومت را میبینند و هر دم سعی در توجیه آن دارند. فقر، فحشا و… را میبینند ولی دست تکان میدهند و بوق میزنند و شتابان به راه خود میروند. انسانهایی مسئولیتناپذیر، انسانهایی الکیخوش، انسانهایی که با کوچکترین بحران از نظر روانی به هم میریزند و جم/Jam میکنند! انسانهایی که هنگام رودررویی با دیگران آنان را دعوت به زیباییهای دنیا، خوشی، بوییدن گل، دنیای دو روزه و گذرا، بهار دلانگیز و عشق به طبیعت و… میکنند!
به نظرتان این آدمها آشنا نیستند؟! پیرامون ما بسیارند؛ نه؟! همان بار نخست هنگام روبرویی با این افراد میتوانید به این نتیجه برسید که نمیدانند غم چیست و لُب کلام اینکه کسان دیگری باید خرابکاری و نادانی اینان را رفو کند. و وای که چه بسیارند این آدمها و چه سرمستاند و البته بودن و ماندن در کنارشان باید مانند استراحت بین راه، کوتاه باشد و اگر به درازا بکشد قطعا از هدف و مقصد باز خواهی ماند.
- چه خوب است هنگام بحران از بحران فرار نکنیم و با روی باز به پیشواز آن رویم؛ اما مانند دوست ما محمود که نهتنها به خطرات لبخند نمیزد بلکه با قهقهه با آن بازی میکرد، بنظر میرسد شجاعت بیش از حد هم خودش دردی است؛ شجاعتی که هنگام خردورزی مهار نشود، آیا دردسرش مانند همان سرخوشان نیست؟!
- گونهٔ سوم، افرادی چون ابراهیم بودند که فقط به فکر توپ ۱۰۶ بود و همین. طرز فکر او این بود که هر کس خودش را درست کند جامعه نیز درست میشود!! و هر کس وظیفهٔ خودش را انجام دهد دنیا گلستان میشود!! طرز فکری کاملا انتزاعی!! آیا چنین چیزی قابل تصور است؟!! طرز فکری که حکومت حدود چهل سال است در حال تبليغ و ترویج آن است!! مگر ممکن است؟! مگر تاثیرناپذیری ممکن است؟! که اگر چنین بود مردم با مسئولان دزد و دروغگو همگام نمیشدند. تبلیغی فریبنده که تا پایان تاریخ هم پیادهسازی آن ممکن نیست. بسیارند انسانهای شریف مانند آقا ابراهیم ما که هر روز خانهای زیبا از راستی درست میکنند و با اولین موج، آن خانهٔ شنی به همراه آب به دریا میرود.
- نوجوانی آنجا بود که بهخاطر سن و سالش، تمام سکنات و حرکات را زیر نظر گرفته بود و هنگام رزم نیز داشت میآموخت. نوجوان ترس را در چشمان کسی که لندرور را پایین آورد بهخوبی میدید و زمزمهٔ چهکنم چهکنم او را بهخوبی بهیاد دارد و بهیاد دارد که او بهخاطر ترسیدن نترس شد و بهخاطر جان شیرین، از جانش گذشت. او به نوجوان آموخت باید بهخاطر بقا، خطر کرد و بهخاطر حفظ جان شیرین، از جان گذشت. او به نوجوان آموخت "هراسناکترین ویژگی انسان ترس است که با آن عملا خودش را هلاک میکند."
- کات -
ما هر روز این خاطره را زندگی میکنیم و جالب اینکه همان نفرات در تقریبا همان قالبها نقش بازی میکنند!! یک بار دیگر مرور میکنیم:
- اگر رادیو اخبار راست میداد و اگر رژیم راستی را برگزیده بود، آیا کارکنان بهزیستی بیهوا و با سرعت به سمت مرگ میشتافتند؟ اگر به آنان گفته شده بود که نمیتوانند به سوسنگرد بروند، آیا چنان شتابان میرفتند؟
- این دروغ گفتنهای حکومت باعث شده بود که حتی عقبهٔ جبهه نیز برآورد اشتباهی داشته باشد. آنان به گزارشهای سرتاپا دروغ اطمینان کرده بودند و به سمت سوسنگرد نیرو میفرستادند در حالی که فوج فوج رسیدن نیرو پشت یک جاده، وضع بدی پدید آورده بود.
این داستان لندرور نمونهای بود از دهها نمونهٔ دیگر که در جایجای خط جنگ روی داد. برای مثال وزیر نفت این مملکت (تندگویان) توسط عراق به اسارت گرفته شد و این فقط بهخاطر اطلاعات غلط همراه دروغگویی حکومت بود.
- منش حکومت تزریق روحیه و نگفتن از شکست است که تا حدی پذیرفتنی است، ولی این سرخوشان چه؟! آیا نمیدیدند و از خود نمیپرسیدند این نیروها اینجا چکار میکنند؟! و فقط به خاطر دیدن روی ماه ما داد و هوار میکنند؟! سرخوشانی که هر روز با آنان زندگی میکنیم. اینان هیچگاه اخبار و رویدادها را پی نمیگیرند و حتی به پیرامون خود نیز توجه نمیکنند. آدمهایی که هر روز فریب میخورند و تختهگاز میتازند. هر روز دم خروس حکومت را میبینند و هر دم سعی در توجیه آن دارند. فقر، فحشا و… را میبینند ولی دست تکان میدهند و بوق میزنند و شتابان به راه خود میروند. انسانهایی مسئولیتناپذیر، انسانهایی الکیخوش، انسانهایی که با کوچکترین بحران از نظر روانی به هم میریزند و جم/Jam میکنند! انسانهایی که هنگام رودررویی با دیگران آنان را دعوت به زیباییهای دنیا، خوشی، بوییدن گل، دنیای دو روزه و گذرا، بهار دلانگیز و عشق به طبیعت و… میکنند!
به نظرتان این آدمها آشنا نیستند؟! پیرامون ما بسیارند؛ نه؟! همان بار نخست هنگام روبرویی با این افراد میتوانید به این نتیجه برسید که نمیدانند غم چیست و لُب کلام اینکه کسان دیگری باید خرابکاری و نادانی اینان را رفو کند. و وای که چه بسیارند این آدمها و چه سرمستاند و البته بودن و ماندن در کنارشان باید مانند استراحت بین راه، کوتاه باشد و اگر به درازا بکشد قطعا از هدف و مقصد باز خواهی ماند.
- چه خوب است هنگام بحران از بحران فرار نکنیم و با روی باز به پیشواز آن رویم؛ اما مانند دوست ما محمود که نهتنها به خطرات لبخند نمیزد بلکه با قهقهه با آن بازی میکرد، بنظر میرسد شجاعت بیش از حد هم خودش دردی است؛ شجاعتی که هنگام خردورزی مهار نشود، آیا دردسرش مانند همان سرخوشان نیست؟!
- گونهٔ سوم، افرادی چون ابراهیم بودند که فقط به فکر توپ ۱۰۶ بود و همین. طرز فکر او این بود که هر کس خودش را درست کند جامعه نیز درست میشود!! و هر کس وظیفهٔ خودش را انجام دهد دنیا گلستان میشود!! طرز فکری کاملا انتزاعی!! آیا چنین چیزی قابل تصور است؟!! طرز فکری که حکومت حدود چهل سال است در حال تبليغ و ترویج آن است!! مگر ممکن است؟! مگر تاثیرناپذیری ممکن است؟! که اگر چنین بود مردم با مسئولان دزد و دروغگو همگام نمیشدند. تبلیغی فریبنده که تا پایان تاریخ هم پیادهسازی آن ممکن نیست. بسیارند انسانهای شریف مانند آقا ابراهیم ما که هر روز خانهای زیبا از راستی درست میکنند و با اولین موج، آن خانهٔ شنی به همراه آب به دریا میرود.
- نوجوانی آنجا بود که بهخاطر سن و سالش، تمام سکنات و حرکات را زیر نظر گرفته بود و هنگام رزم نیز داشت میآموخت. نوجوان ترس را در چشمان کسی که لندرور را پایین آورد بهخوبی میدید و زمزمهٔ چهکنم چهکنم او را بهخوبی بهیاد دارد و بهیاد دارد که او بهخاطر ترسیدن نترس شد و بهخاطر جان شیرین، از جانش گذشت. او به نوجوان آموخت باید بهخاطر بقا، خطر کرد و بهخاطر حفظ جان شیرین، از جان گذشت. او به نوجوان آموخت "هراسناکترین ویژگی انسان ترس است که با آن عملا خودش را هلاک میکند."
- کات -
خیرهسر متمرد
۲/۳ ما هر روز این خاطره را زندگی میکنیم و جالب اینکه همان نفرات در تقریبا همان قالبها نقش بازی میکنند!! یک بار دیگر مرور میکنیم: - اگر رادیو اخبار راست میداد و اگر رژیم راستی را برگزیده بود، آیا کارکنان بهزیستی بیهوا و با سرعت به سمت مرگ میشتافتند؟…
۳/۳
چقدر این گونه شخصیتها را پیرامون خود میبینید؟! سرخوشان، متهوران و … و نوجوانان و کودکانی که چشم تیزبین دارند و ترس یا شجاعت، ریا و دروغ و هرچه گمان میکنیم که نمیبینند را بهخوبی درک میکنند. این نوجوانان فردا همان کارها را تکرار خواهند کرد.
- هراسناکترین ویژگی آدمی ترس است. زیرا عملا خودش را به کام مرگ میسپارد. اگر گرگی به شهر ما حمله ببرد و یا به درون حیاط خانه ما، آیا باز هم خواهیم ترسید؟ اگر به درون اطاق بیاید چه؟ اگر پنجه بر پنجهٔ بسته و ترسوی ما بیفکند چه؟ آیا خردورزی همان ترسیدن و مبارزه نکردن است؟ هرچه خردت پاسخ داد مهم است زیرا کودک و نوجوان تو در آینده، «تو» را زندگی خواهد کرد.
از آنجا که دشمن امروز ما (که مدام در حال تیراندازی و شکار ما در این سوی جاده است) را خوب میشناسی، نیازی به بررسی او نمیبینم که اگر از سرخوشان باشی، سخنان من و امثال من کمکی نمیکند و متأسفانه بار تو به دوش دیگرانی است که در این کشتی اند. و ای کاش به فکر فرزندانت بودی که «دشمن امروز از عراق آن روز، پلیدتر است.»
پ.ن: شاید روزی وقت بگذارم و فرق جنگ در شش ماه اول را دقیقتر بگویم. شاید وقت شد و گفتم چرا هرچه نظام حاکم بیشتر اقتدار پیدا کرد و بیشتر دارای ثبات شد، به همان میزان ما درجا زدن و شکست را تجربه کردیم. «شاید وقتی دیگر»
چقدر این گونه شخصیتها را پیرامون خود میبینید؟! سرخوشان، متهوران و … و نوجوانان و کودکانی که چشم تیزبین دارند و ترس یا شجاعت، ریا و دروغ و هرچه گمان میکنیم که نمیبینند را بهخوبی درک میکنند. این نوجوانان فردا همان کارها را تکرار خواهند کرد.
- هراسناکترین ویژگی آدمی ترس است. زیرا عملا خودش را به کام مرگ میسپارد. اگر گرگی به شهر ما حمله ببرد و یا به درون حیاط خانه ما، آیا باز هم خواهیم ترسید؟ اگر به درون اطاق بیاید چه؟ اگر پنجه بر پنجهٔ بسته و ترسوی ما بیفکند چه؟ آیا خردورزی همان ترسیدن و مبارزه نکردن است؟ هرچه خردت پاسخ داد مهم است زیرا کودک و نوجوان تو در آینده، «تو» را زندگی خواهد کرد.
از آنجا که دشمن امروز ما (که مدام در حال تیراندازی و شکار ما در این سوی جاده است) را خوب میشناسی، نیازی به بررسی او نمیبینم که اگر از سرخوشان باشی، سخنان من و امثال من کمکی نمیکند و متأسفانه بار تو به دوش دیگرانی است که در این کشتی اند. و ای کاش به فکر فرزندانت بودی که «دشمن امروز از عراق آن روز، پلیدتر است.»
پ.ن: شاید روزی وقت بگذارم و فرق جنگ در شش ماه اول را دقیقتر بگویم. شاید وقت شد و گفتم چرا هرچه نظام حاکم بیشتر اقتدار پیدا کرد و بیشتر دارای ثبات شد، به همان میزان ما درجا زدن و شکست را تجربه کردیم. «شاید وقتی دیگر»
کامنت یکی از همراهان تلگرام
شور و شیرین
♟ نوزاد که خیلی گریه کنه و دردش رو نفهمند، ننهجونا یه مقدار نمک و شکر رو در آب حل میکنن و به حلق نوزاد بینوا میریزن تا سرگرم بشه و دردش رو فراموش کنه!
1⃣ سحر پنجشنبه ۱۷ مهر نرگس محمدی بعد از ۸ سال و نیم زندان و عفو یک و نیم سال و نیز بعد از ماهها اعتصصصصاب قضا!!! آزاد میشه!
2⃣ عصر امروز، (فقط)خبر فوت شجریان اعلام میشه، البته چند وقت پیش فوت کرده بوده.
3⃣ امشب قراره دسترسی بانکها و تمام صرافیها به نظام مالی دنیا قطع بشه!
👈 نرهگس خانم رو که ببینید انگار از سونای خشک و تر اومده نه از اعتصصصصاب خشک و تر!!!(اشاره مخاطب به کلیپی از نر #گس)
✅ به هر چیزی که باور دارید از نوزادی بیرون بیایید و به "شور رو شیرین" مشغول نشید!!!
شور و شیرین
♟ نوزاد که خیلی گریه کنه و دردش رو نفهمند، ننهجونا یه مقدار نمک و شکر رو در آب حل میکنن و به حلق نوزاد بینوا میریزن تا سرگرم بشه و دردش رو فراموش کنه!
1⃣ سحر پنجشنبه ۱۷ مهر نرگس محمدی بعد از ۸ سال و نیم زندان و عفو یک و نیم سال و نیز بعد از ماهها اعتصصصصاب قضا!!! آزاد میشه!
2⃣ عصر امروز، (فقط)خبر فوت شجریان اعلام میشه، البته چند وقت پیش فوت کرده بوده.
3⃣ امشب قراره دسترسی بانکها و تمام صرافیها به نظام مالی دنیا قطع بشه!
👈 نرهگس خانم رو که ببینید انگار از سونای خشک و تر اومده نه از اعتصصصصاب خشک و تر!!!(اشاره مخاطب به کلیپی از نر #گس)
✅ به هر چیزی که باور دارید از نوزادی بیرون بیایید و به "شور رو شیرین" مشغول نشید!!!
می.... هاهاها هاهاها ب هاهاها بخوررررر هاهاها هاااا مــــنبــــر بسوزان هاهاها هاهاها نـــــان مردم را نبر هاهاها هاهاها**
بعضی ها تو این وضعیت بد اقتصادی به جای اینکه کمک کنند، نون بری میکنند 😘😍😂
کوک مسلمون نیستی تو اصن مسلمون نیستی که دست منو رو میکنی 😉
** منم به سبک خسرو آآآآ هاهاها وووهاهاها ااااا هاهاها ززززز هاهاها ده دقیقهای بايد کیبرد رو گرم کنم و ی تحریر جانانه برم 😂😂😂
بعضی ها تو این وضعیت بد اقتصادی به جای اینکه کمک کنند، نون بری میکنند 😘😍😂
کوک مسلمون نیستی تو اصن مسلمون نیستی که دست منو رو میکنی 😉
** منم به سبک خسرو آآآآ هاهاها وووهاهاها ااااا هاهاها ززززز هاهاها ده دقیقهای بايد کیبرد رو گرم کنم و ی تحریر جانانه برم 😂😂😂
رونمایی از #قانون_اساسی_شجریان توسط #عباس_ارباب_میلانی ی نکته ظریف را رو کرد و اونم اینکه دروغ #اربابان_و_سادات که مدام از حق مردم در تعیین سرنوشت، از مجلس موسسان و صندوق رای... دم میزدن همش کشکه.
هیچ کس به عباس میلانی و اون گور به گور شده نپرسید شما وقیحان به چه حقی #قانون_اساسی نوشتی و وقیحانه میخای ازش رونمایی کنی؟!
هیچ کس به عباس میلانی و اون گور به گور شده نپرسید شما وقیحان به چه حقی #قانون_اساسی نوشتی و وقیحانه میخای ازش رونمایی کنی؟!
نه بابا داستان فراتر از آن چیزی هست که فکرش را میکنید.
فیسبوک جلوی پست من برعلیه #قانون_اساسی_شجریان را گرفته (الان چه شکلکی باید بزارم؟! بهتر به حال خودمون بخندیم که بردگانی بیش نیستیم 😂😂
فیسبوک جلوی پست من برعلیه #قانون_اساسی_شجریان را گرفته (الان چه شکلکی باید بزارم؟! بهتر به حال خودمون بخندیم که بردگانی بیش نیستیم 😂😂
Forwarded from بینام
درود جناب محمدیان
یک سوال
چرا اینهمه دارن روی مرگ شجریان مانور میدن ؟ راستش وقتی دیدم حتی رسانه های خارج از کشور هم در موردش نوشتن و وزارتخارجه امریکا تسلیت گفته مشکوک شدم
یک سوال
چرا اینهمه دارن روی مرگ شجریان مانور میدن ؟ راستش وقتی دیدم حتی رسانه های خارج از کشور هم در موردش نوشتن و وزارتخارجه امریکا تسلیت گفته مشکوک شدم
هنر و شبهعلم
خیرهسر متمرد
هنر و شبهعلم
۱۸ مهر ۲۵۷۹
🔍 مردم بردهٔ رسانه|ها - سنت - موسیقی سنتی - هفت سین - خمینی در ماه - شجریان - فردوسی - مافیای موسیقی - قانون اساسی - اربعین - بلبل خمینی، بلبل انقلاب - صادق آهنگران - اکبر گلپایگانی (گلپا) - پریسا
۱۸ مهر ۲۵۷۹
🔍 مردم بردهٔ رسانه|ها - سنت - موسیقی سنتی - هفت سین - خمینی در ماه - شجریان - فردوسی - مافیای موسیقی - قانون اساسی - اربعین - بلبل خمینی، بلبل انقلاب - صادق آهنگران - اکبر گلپایگانی (گلپا) - پریسا
گفتگو با همراهان
خیرهسر متمرد
گفتگو با مهرزاد گرامی، دربارهٔ شجریان
PTT-20201009-WA0004.opus
339 KB
فایل صوتی از طرف شاعر محبوبه مهراردشیر (حسینپور) خواهر دانشمند هستهای #اردشیرحسینپور
@KhiresarMotamared
@KhiresarMotamared
Forwarded from Reza Pahlavi | رضا پهلوی
همیشه تلاش کردی تا بر چهره ما، شادی و بر لبانمان، خنده بیاوری. در چهار دهه ممنوعیت، از یادمان نرفتی؛ پس از این نیز از یادمان نخواهی رفت.
#نصرت_الله_وحدت
@OfficialRezaPahlavi
#نصرت_الله_وحدت
@OfficialRezaPahlavi
Reza Pahlavi | رضا پهلوی
همیشه تلاش کردی تا بر چهره ما، شادی و بر لبانمان، خنده بیاوری. در چهار دهه ممنوعیت، از یادمان نرفتی؛ پس از این نیز از یادمان نخواهی رفت. #نصرت_الله_وحدت @OfficialRezaPahlavi
بنازم به این هوش و درایت شاهزاده رضا پهلوی که یک تنه جلوی همه ارازل و اوباش ایستاده و اجازه نداده که اربابان و سادات چه از نوع اروپایی و چه وابستگان داخلی برامون تصمیم سازی و گیری کنند
#جاویدشاه
#جاویدشاه