خیره‌سر متمرد
1.57K subscribers
3.78K photos
1.05K videos
84 files
1.36K links
«آ» و به نام
که هر چه داریم از اوست
تلگرام مسیح زمان و منجی ایران رضا شاه دوم
https://t.me/OfficialRezaPahlavi
و راههای تماس با من :
توییتر @AliMuhammadian
فیسبوک https://fb.com/100008787003347
ایمیل khiresarmotamared@gmail.com
Download Telegram
یک #خاطره، خاطره‌ای که هر روز داریم می‌بینیم و هر دم تجربه‌اش می‌کنیم.

۱/۳
عراق سوسنگرد را محاصره کرده بود و اگر بخواهم برای جوانان امروز مختصر بگویم، ما اصلا سازماندهی نداشتیم و علیرغم اینکه همهٔ سران می‌دانستند به‌زودی جنگ در می‌گیرد ولی عملا هیچ کاری نکردند؛ و فقط در ماه امرداد، برای راضی کردن دلواپسان آن روزها، در شهرهای خوزستان برای کمتر از پنج دقیقه خاموشی نمایشی به‌راه انداختند. (فریب رسانه‌ها را نخورید که می‌گویند از حملهٔ عراق بی‌خبر بودیم و برای اینکه رشتهٔ سخن گم نشود فقط همین‌جا بگویم که عراق می‌خواست سال ۵٨ به ایران حمله کند که سیل به‌موقع در خوزستان مانع آن شد). همان خاموشی را هم مثل مانورهای زلزله که در این سال‌ها دیده‌اید همه به شوخی و سرسری می‌گرفتند. راستش نشان دادن بلبشوی آن دوران، خارج از حوصلهٔ خواننده (که شاید حوصله نکند همین متن کوتاه را هم بخواند) و توان نگارنده است؛

اما ماجرا: عراق عزم اشغال سوسنگرد کرد. چندین تن از نیروها در سوسنگرد در حال مقاومت و شماری هم بیرون سوسنگرد در حال فشار به ارتش عراق بودند تا خط محاصره سوسنگرد را بشکنند. لذا جادهٔ حمیدیه-سوسنگرد محل استقرار نیروهای ایران شد و فرماندهی جنگ مستقر در اهواز به این محور نیرو می‌فرستاد. این نیروها جادهٔ آسفالت را به‌عنوان سنگر به‌کار بستند؛ (بلندی جاده حدود دو تا سه متر بود؛ یک سنگر کاملا آماده.) از آن‌طرف جاده، تانک‌های عراق به سمت نیروهای ایرانی شلیک و از این سمت جاده هم تیراندازی گاه بی‌هدف و گاه هدفمند که بستگی به سازماندهی آن دسته و تیم داشت به سمت عراق می‌شد (دسته و گروه‌ها در کنار هم بودند ولی هیچ سازماندهی میانشان نبود.) رادیو هم طبق معمول فقط مارش پخش می‌کرد و گزارش‌ها یکسره دربارهٔ تار و مار عراقی‌ها به‌دست ما بود!

کمی دورتر یک لندروور با آرم بهزیستی روی درش، به سمت سوسنگرد می‌رفت و از هر نقطه‌ای که می‌گذشت تمام نیروها فریاد می‌زدند!!! و رانندهٔ لندروور به‌جای ترمز و ایست، مدام بوق می‌زد و همراه دو سرنشینش دست تکان می‌دادند!!! فریاد نیروها اثری نداشت که نداشت و درست جلوی جای استقرار گروه ما، یک گلولهٔ تانک به شانهٔ جاده خورد و بلادرنگ رانندهٔ لندروور ترمز کرد و سرنشینانش خودرو را وسط جاده رها کردند و پشت جاده پناه گرفتند!!! ایستادن و ماندن لندروور جلوی سنگر ما، به معنی یک شاخص خوب برای تیراندازی به سوی ما بود. شاخصی دقیق حتی برای توپخانهٔ دشمن.
- کات -

#ترس
نمی‌خواهم ترس را تعریف کنم؛ اینکه آیا خوب است یا بد، و نشانه‌های آن چیست و چرا انسان گاه به بهانهٔ ترس سعی در توجیه رفتار بزدلانهٔ خود می‌کند و ترس خوب چیست و…؛ خیر، نیروهایی که برای جنگ آمده بودند هنوز اسیر تبلیغات بهشت فروشی رژیم نشده بودند و تنها و تنها برای میهن، پای به میدان نهاده بودند و از همهٔ طبقات در میانشان بود و جالبتر اینکه همه‌نوع جهان‌بینی به وفور پیدا می‌شد. یکی مذهبی، دیگری غیرمذهبی؛ خود مذهبی‌ها انواع و اقسام داشتند چه رسد به غیرمذهبی‌ها و…؛

پس از رها شدن لندروور ترس به جانمان افتاد. چه کنیم؟! آیا محل را تخلیه کنیم؟! کجا برویم؟! مگر می‌شود چند متر آن‌طرف پناه گرفت؟! نیروهای چند متر آن‌طرف‌تر کجا بروند؟! وقتی گراگیری ثبت شود، کافی بود گرا را در عرض تغییر دهند و آنگاه تمام طول پشت جاده را می‌توانستند بزنند. تصور کنید شاید بتوانید عمق ترس وارده بر ما از این سیبل ثابت (لندرور) را ببینید. ما درست پشت این سیبل بودیم. دوستی به نام محمود که سال‌ها بعد کشته شد، شروع کرد به قهقهه سر دادن؛ همسنگر دیگری به‌نام ابراهیم به جابجایی جیپی که روی آن تفنگ ۱۰۶ بود فکر می‌کرد و همسنگر دیگری به رانندهٔ لندرور می‌گفت برو و ماشین را پایین بیاور. ولی سرنشینان لندرور در شوک کامل بودند و ترس تمام وجودشان را گرفته بود؛ طوری که حتی توان سخن گفتن نداشتند. دوست سابقم که امروز به‌خاطر عقایدم من را دشمن و عامل بیگانه می‌داند، ناگزیر شد بر ترسش غلبه کند و خودش به‌روی جاده رود و ماشین را روشن کند و پایین بیاورد. حتی امروز هم یادآوری اینکه همان هنگام استارت لعنتی گیر کرد و حداقل دو دقیقه درون ماشین ماند، تن او و همینطور من را به رعشه می‌اندازد. او بر اثر شلیک تیر مستقیم تانک زخمی شد و تاوان نادانی و سهل‌انگاری و سرخوشی همه را داد اما سرانجام خودرو پایین آمد و همه‌چیز آرام و سوسنگرد نیز آزاد شد.
- کات -
#خاطره ای از جنگ
لازم به ذکر است که دو سال پیش در چنین روزی نوشته شده و در کانال بعلت محدودیت تلگرام دو قسمت شده و موجود است. و همانطور که پی‌نوشت اضافه کردم تنها فرقش اینه که متوجه شدم که #اعليحضرت هنگام سال‌تحویل پیام تبریک می‌فرستادن ولی سخنرانی و اینکه سال نو را نامگذاری یا بهتره بگم ملّابازی کنند را هرگز.
https://telegra.ph/خاطره-ای-از-جنگ-12-31