#اقتصاد_ماستی 🔰
〽️ماستِ خوب یا ماستِ مختار السلطنه؟
✍«آوردهاند که روزی به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکانهای شهر سر زد و ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه؟! وی شگفتزده از این دو گونه ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگههای تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آبهایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
چون دیگر فروشندهها از این داستان آگاه شدند، همگی ماستها را کیسه کردند! وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين! ولی حیف که دیگر مختارالسلطنه ای نیست...»
مستقل از این که آیا داستان به لحاظ تاریخی آیا واقعا اتفاق افتاده یا جزو همان «مطالب پندآموز ساختگی» است میتوان به این نکته توجه کرد که این بند داستان خیلی جالب و دقیقا منطق با پیشبینی تئوری اقتصاد است: « ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم». نظریه اقتصاد میگوید قیمت یک کالا را که «برونزا» و دستوری تنظیم کنی «کیفیت» به صورت درونزا طوری تنظیم می شود که در تعادل همان میزان محتوا از کالاهای مختلف دریافت شود.
به عنوان یک اقتصاددانان میشود همین مطلب را دست به دست کرد و تفاوت فقط و فقط در پیام جمله آخر باشد: به جای «حیف که مختارالسلطنه نیست» بگوییم «با بگیر و ببند و تنظیم دستوری قیمتها نهایتا ماست مختار السلطنه گیر مردم میآید و بس». جالب است که فقط یک جمله کوتاه در انتهای یک متن این همه معنا و پیام آن در سطح عمومی را عوض میکند.
✍ #حامدقدوسی
#رونوشت: کتابخانه مجموعه فراآگاهی دروغهاوخرافات اسلام
@Library_Telegram
〽️ماستِ خوب یا ماستِ مختار السلطنه؟
✍«آوردهاند که روزی به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکانهای شهر سر زد و ماست خواست.
ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی میخواهی؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه؟! وی شگفتزده از این دو گونه ماست پرسید.
ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر میگیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه میفروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم. تو از کدام میخواهی؟!
مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگههای تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آبهایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
چون دیگر فروشندهها از این داستان آگاه شدند، همگی ماستها را کیسه کردند! وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين! ولی حیف که دیگر مختارالسلطنه ای نیست...»
مستقل از این که آیا داستان به لحاظ تاریخی آیا واقعا اتفاق افتاده یا جزو همان «مطالب پندآموز ساختگی» است میتوان به این نکته توجه کرد که این بند داستان خیلی جالب و دقیقا منطق با پیشبینی تئوری اقتصاد است: « ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان میبینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته میفروشیم». نظریه اقتصاد میگوید قیمت یک کالا را که «برونزا» و دستوری تنظیم کنی «کیفیت» به صورت درونزا طوری تنظیم می شود که در تعادل همان میزان محتوا از کالاهای مختلف دریافت شود.
به عنوان یک اقتصاددانان میشود همین مطلب را دست به دست کرد و تفاوت فقط و فقط در پیام جمله آخر باشد: به جای «حیف که مختارالسلطنه نیست» بگوییم «با بگیر و ببند و تنظیم دستوری قیمتها نهایتا ماست مختار السلطنه گیر مردم میآید و بس». جالب است که فقط یک جمله کوتاه در انتهای یک متن این همه معنا و پیام آن در سطح عمومی را عوض میکند.
✍ #حامدقدوسی
#رونوشت: کتابخانه مجموعه فراآگاهی دروغهاوخرافات اسلام
@Library_Telegram