در آن دنیا به مرد مسلمان فرشته ای می دهند که پایش در مشرق و سرش در مغرب است. به اضافه ی هفتاد هزار شتر و قصری که هفتاد هزار اتاق دارد.
من حاضرم اعمال شاقه بکنم و به من این فرشته را ندهند که نمی توانم سر و تهش را جمع کنم.
آن قصر را هم اگر روزی یک اتاقش را جارو بزنم تازه در آن دنیا جاروکش می شوم و اگر بنا باشد به هفتاد هزار شتر رسیدگی کنم شترچران خواهم شد!
این بهشت به درد یک مشت آخوند شپشو و عرب موش خوار می خورد!
✍ #صادق_خان_هدایت
@Library_Telegram
من حاضرم اعمال شاقه بکنم و به من این فرشته را ندهند که نمی توانم سر و تهش را جمع کنم.
آن قصر را هم اگر روزی یک اتاقش را جارو بزنم تازه در آن دنیا جاروکش می شوم و اگر بنا باشد به هفتاد هزار شتر رسیدگی کنم شترچران خواهم شد!
این بهشت به درد یک مشت آخوند شپشو و عرب موش خوار می خورد!
✍ #صادق_خان_هدایت
@Library_Telegram
☕️قطعه ای ازکتاب
حسنی از يک نفر پرسيد: «عمو جان چرا مردم اينجا كورن؟»
آن مرد جواب داد: «اين سرزمين خاكش مخلوط با طلاس و خاصيتش اينه كه چشمو كور میكنه – ما چشم به راه پيغمبری هستيم كه میباس بياد و چشمهای مارو شفا بده. اگر چه همهمون پُر مال و مكنت هستيم. اما چون چش نداريم آرزو ميكنيم كه گدا بوديم و میتونستيم دنيارو ببينيم. به اين جهت خجالت زده گوشه شهر خودمون موندهايم.»
حسنی را ميگويى چشده خور شد. با خودش گفت: «اينارو خوب میشه گولشون زد و دوشيد، خوب چه عيب داره كه من پيغمبرشون بشم؟» رفت بالای منبری كه كنج ميدان بود و فرياد كشيد:
«آهای مردمون! بدونين كه من همون پيغمبر موعودم و از طرف خدا آمدم تا به شما بشارتی بدم. چون خدا خواسه كه شمارو به محک امتحون در بياره، شما رو از ديدن اين دنيای دون محروم كرده تا بتونين بيشتر جستجوی حقايقو بكنين و چشم حقيقتِ بين شما واز بشه. چون خودشناسی خداشناسيس. دنيا سرتاسر پُر از وسوسۀ شيطونی و موهوماته، همونطور كه گفتن: ديدن چشم و خواستن دل. پس شما كه نمی بينين از وسوسۀ شيطونی فارغ هسين و خوش و راضی زندگی ميكنين و با هر بدی میسازين. پس بردبار باشين و شكر خدا رو به جا بيارين كه اين موهبت عظما رو به شما داده! چون اين دنيا موقتی و گذرندس. اما اون دنيا هميشگی و ابديس و من برای راهنمائيه شماها اومدم.»
مردم دسته دسته به او گرويدند و سر سپردند و حسنی هم برای پيشرفت كار خودش هر روز نطقهای مفصلی در باب جن و پری و روز پنجاه هزار سال و بهشت و دوزخ و قضا و قدر و فشار قبر و از اين جور چيزها برايشان ميكرد و نطقهای او را با حروف برجسته روی كاغذ مقوايی ميانداختند و بين مردم منتشر ميكردند.
📕 #آب_زندگی
✍ #صادق_خان_هدایت
@Library_Telegram
حسنی از يک نفر پرسيد: «عمو جان چرا مردم اينجا كورن؟»
آن مرد جواب داد: «اين سرزمين خاكش مخلوط با طلاس و خاصيتش اينه كه چشمو كور میكنه – ما چشم به راه پيغمبری هستيم كه میباس بياد و چشمهای مارو شفا بده. اگر چه همهمون پُر مال و مكنت هستيم. اما چون چش نداريم آرزو ميكنيم كه گدا بوديم و میتونستيم دنيارو ببينيم. به اين جهت خجالت زده گوشه شهر خودمون موندهايم.»
حسنی را ميگويى چشده خور شد. با خودش گفت: «اينارو خوب میشه گولشون زد و دوشيد، خوب چه عيب داره كه من پيغمبرشون بشم؟» رفت بالای منبری كه كنج ميدان بود و فرياد كشيد:
«آهای مردمون! بدونين كه من همون پيغمبر موعودم و از طرف خدا آمدم تا به شما بشارتی بدم. چون خدا خواسه كه شمارو به محک امتحون در بياره، شما رو از ديدن اين دنيای دون محروم كرده تا بتونين بيشتر جستجوی حقايقو بكنين و چشم حقيقتِ بين شما واز بشه. چون خودشناسی خداشناسيس. دنيا سرتاسر پُر از وسوسۀ شيطونی و موهوماته، همونطور كه گفتن: ديدن چشم و خواستن دل. پس شما كه نمی بينين از وسوسۀ شيطونی فارغ هسين و خوش و راضی زندگی ميكنين و با هر بدی میسازين. پس بردبار باشين و شكر خدا رو به جا بيارين كه اين موهبت عظما رو به شما داده! چون اين دنيا موقتی و گذرندس. اما اون دنيا هميشگی و ابديس و من برای راهنمائيه شماها اومدم.»
مردم دسته دسته به او گرويدند و سر سپردند و حسنی هم برای پيشرفت كار خودش هر روز نطقهای مفصلی در باب جن و پری و روز پنجاه هزار سال و بهشت و دوزخ و قضا و قدر و فشار قبر و از اين جور چيزها برايشان ميكرد و نطقهای او را با حروف برجسته روی كاغذ مقوايی ميانداختند و بين مردم منتشر ميكردند.
📕 #آب_زندگی
✍ #صادق_خان_هدایت
@Library_Telegram
#صادق_خان_هدایت
همۀ بدبختیها تقصیر خودمان است که میدانیم ولی دست به اصلاحات اساسی نمیزنیم ، همین بیعلاقگی جلوی هر اقدام سودمندی را گرفته و هرکس در میان این هرج و مرج و بخور و بچاپ به بهانه اینکه از نان خوردن نیفتیم میگوید #به_من_چه و فقط میخواهد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد ، آخر تعادل و توازنی گفتهاند هیچ جای دنیا مثل اینجا شتر گاو پلنگ نیست ، از یک طرف انگشت شماری قصرهای آسمانخراش با آخرین وسایل آسایش دارند و کاغذ سیگارشان را از نیویورک وارد میکنند از طرف دیگر اکثریت مردم بی چیز و ناخوش و گرسنهاند و با شرایط ماقبل تاریخی زندگی میکنند
مگر ممالک اروپا از روز اول آباد بوده یا مردمش همان هستند که از ١٠٠٠ سال پیش بودهاند ؟ خیر فقط فرق ما با آنها این است که اروپائیان زمامداران با علاقه داشتهاند ، دلسوزی کردهاند و کارها را پیش بردند ولی حاکمان ما سالهاست همهاش دله دزدی و جاسوسی و دغلی کردهاند و حرف صد تا یک غاز زدهاند و ملت را در فقر نگه داشتند و هنوز هم مشغولند
آیا تمام این خرابی ها تقصیر ملت است ؟ هر ملتی مربی لازم دارد راهنما لازم دارد ، وقتی که رئیس مملکت دزدید ، وکیل و وزیر و معاون اداره و رئیس شهربانی هم میدزدند آن وقت چه توقع بیجايیست که از مشدی حسن بقال تعجب بکنیم که میوه اش را می گنداند و دور میریزد اما حاضر نیست به قیمت ارزان بفروشد ؟ اینها مثل زنجیر به هم بستگی دارد پس باید اصلاح اساسی بشود
سخن گفتن کار ما را به جايی نمیکشاند یا باید تغییرات اساسی انجام دهیم مثل همه جای دنیا که کردند و نتیجه اش را دیدند و یا باید به ننگینرین طرز ممکن در نکبت زندگی کنیم تا نابود شویم
@Library_Telegram
همۀ بدبختیها تقصیر خودمان است که میدانیم ولی دست به اصلاحات اساسی نمیزنیم ، همین بیعلاقگی جلوی هر اقدام سودمندی را گرفته و هرکس در میان این هرج و مرج و بخور و بچاپ به بهانه اینکه از نان خوردن نیفتیم میگوید #به_من_چه و فقط میخواهد گلیم خودش را از آب بیرون بکشد ، آخر تعادل و توازنی گفتهاند هیچ جای دنیا مثل اینجا شتر گاو پلنگ نیست ، از یک طرف انگشت شماری قصرهای آسمانخراش با آخرین وسایل آسایش دارند و کاغذ سیگارشان را از نیویورک وارد میکنند از طرف دیگر اکثریت مردم بی چیز و ناخوش و گرسنهاند و با شرایط ماقبل تاریخی زندگی میکنند
مگر ممالک اروپا از روز اول آباد بوده یا مردمش همان هستند که از ١٠٠٠ سال پیش بودهاند ؟ خیر فقط فرق ما با آنها این است که اروپائیان زمامداران با علاقه داشتهاند ، دلسوزی کردهاند و کارها را پیش بردند ولی حاکمان ما سالهاست همهاش دله دزدی و جاسوسی و دغلی کردهاند و حرف صد تا یک غاز زدهاند و ملت را در فقر نگه داشتند و هنوز هم مشغولند
آیا تمام این خرابی ها تقصیر ملت است ؟ هر ملتی مربی لازم دارد راهنما لازم دارد ، وقتی که رئیس مملکت دزدید ، وکیل و وزیر و معاون اداره و رئیس شهربانی هم میدزدند آن وقت چه توقع بیجايیست که از مشدی حسن بقال تعجب بکنیم که میوه اش را می گنداند و دور میریزد اما حاضر نیست به قیمت ارزان بفروشد ؟ اینها مثل زنجیر به هم بستگی دارد پس باید اصلاح اساسی بشود
سخن گفتن کار ما را به جايی نمیکشاند یا باید تغییرات اساسی انجام دهیم مثل همه جای دنیا که کردند و نتیجه اش را دیدند و یا باید به ننگینرین طرز ممکن در نکبت زندگی کنیم تا نابود شویم
@Library_Telegram