کتابخانه تلگرام
79K subscribers
2.87K photos
703 videos
10.5K files
1.95K links
انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...

ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot

صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
Download Telegram
☕️قطعه ای ازکتاب

حسنی از يک نفر پرسيد: «عمو جان چرا مردم اين‌جا كورن؟»

آن مرد جواب داد: «اين سرزمين خاكش مخلوط با طلاس و خاصيتش اينه كه چشمو كور میكنه – ما چشم به راه پيغمبری هستيم كه میباس بياد و چشم‌های مارو شفا بده. اگر چه همه‌مون پُر مال و مكنت هستيم. اما چون چش نداريم آرزو ميكنيم كه گدا بوديم و میتونستيم دنيارو ببينيم. به اين جهت خجالت زده گوشه شهر خودمون مونده‌ايم.»

حسنی را ميگويى چشده خور شد. با خودش گفت: «اينارو خوب میشه گولشون زد و دوشيد، خوب چه عيب داره كه من پيغمبرشون بشم؟» رفت بالای منبری كه كنج ميدان بود و فرياد كشيد:

«آهای مردمون! بدونين كه من همون پيغمبر موعودم و از طرف خدا آمدم تا به شما بشارتی بدم. چون خدا خواسه كه شمارو به محک امتحون در بياره، شما رو از ديدن اين دنيای دون محروم كرده تا بتونين بيشتر جستجوی حقايقو بكنين و چشم حقيقتِ‌ بين شما واز بشه. چون خودشناسی خداشناسيس. دنيا سرتاسر پُر از وسوسۀ شيطونی و موهوماته، همونطور كه گفتن: ديدن چشم و خواستن دل. پس شما كه نمی بينين از وسوسۀ شيطونی فارغ هسين و خوش و راضی زندگی ميكنين و با هر بدی می‌سازين. پس بردبار باشين و شكر خدا رو به جا بيارين كه اين موهبت عظما رو به شما داده! چون اين دنيا موقتی و گذرندس. اما اون دنيا هميشگی و ابديس و من برای راهنمائيه شماها اومدم.»

مردم دسته دسته به او گرويدند و سر سپردند و حسنی هم برای پيشرفت كار خودش هر روز نطق‌های مفصلی در باب جن و پری و روز پنجاه هزار سال و بهشت و دوزخ و قضا و قدر و فشار قبر و از اين جور چيزها برايشان ميكرد و نطق‌های او را با حروف برجسته روی كاغذ مقوايی ميانداختند و بين مردم منتشر ميكردند.

📕 #آب_زندگی

#صادق_خان_هدایت


@Library_Telegram
☕️قطعه‌ای از کتاب

مردم دسته دسته به او گرويدند و سرسپردند و حسنی هم برای پيشرفت كار خودش هر روز نطق‌های مفصلی در باب جن و پری و روز پنجاه هزار سال و بهشت و دوزخ و قضا و قدر و فشار قبر و از اين جور چيزها برايشان می‌كرد و نطق‌های او را با حروف برجسته روی كاغذ مقوايی می‌انداختند و بين مردم منتشر می‌كردند. ديری نكشيد كه همه‌ی اهالی زرافشان به او ايمان آوردند و چون سابقاً اهالی چندين بار شورش كرده بودند و تن به طلاشويی نمی‌دادند و می‌خواستند كه معالجه بشوند، حسنی قوزی همۀ آن‌ها را به اين وسيله رام و مطيع كرد و از اين راه منافع هنگفتی عايد پول‌دارها و گردن كلفت‌های آن جا شد. كوس شهرت حسنی در شرق و غرب پيچيد و به زودی يكی از مقربان و حاشيه‌نشين‌های دربار پادشاه كوران شد.
در ضمن قرار گذاشت همۀ مردم مجبور به جمع كردن طلا بشوند و هر نفری از در خانه تا كنار رودخانه زنجيری به كمرش بسته بود. صبح آفتاب نزده ناقوس می‌زدند و آن‌ها گروه‌گروه و دسته‌‌دسته به طلاشويی می‌رفتند و غروب آفتاب كار خودشان را تحويل می‌دادند و كورمال كورمال سر زنجير را می‌گرفتند و به خانه‌شان برمی‌گشتند. تنها تفريح آن‌ها خوردن عرق و كشيدن بافور شده بود و چون كسی نبود كه زمين را كشت و درو بكند با طلا غله و ترياک و عرق خودشان را از كشورهای همسايه می‌خريدند. از اين جهت زمين باير و بيكار افتاده بود و كثافت و ناخوشی از سر مردم بالا می رفت.

📕#آب_زندگی

#صادق_هدایت

@Library_Telegram