#شعر 🌹
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم.
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفهها، به باران
برسان سلام ما را
@Library_Telegram
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
دل من گرفته زین جا
هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم.
به کجا چنین شتابان؟
به هر آن کجا که باشد
به جز این سرا، سرایم
سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفهها، به باران
برسان سلام ما را
@Library_Telegram
نفسم گرفت ازين شب در اين حصار بشكن
در اين حصار جادويی روزگار بشكن
چو شقايق از دل سنگ برآر رايت خون
به جنون صلابت صخره ی كوهسار بشكن
تو كه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم ديده بگشا صف انتظار بشكن
سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسم كار بشكن
بسرای تا كه هست كه سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت اين ديار بشكن
شب غارت تتاران همه سو فكنده سايه
تو به آذرخشی اين سايه ی ديوسار بشكن
ز برون كسی نيايد چو به ياری تو اينجا
تو ز خويشتن برون آ سپه تتار بشكن
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@Library_Telegram
در اين حصار جادويی روزگار بشكن
چو شقايق از دل سنگ برآر رايت خون
به جنون صلابت صخره ی كوهسار بشكن
تو كه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه
لب زخم ديده بگشا صف انتظار بشكن
سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابی
تو خود آفتاب خود باش و طلسم كار بشكن
بسرای تا كه هست كه سرودن است بودن
به ترنمی دژ وحشت اين ديار بشكن
شب غارت تتاران همه سو فكنده سايه
تو به آذرخشی اين سايه ی ديوسار بشكن
ز برون كسی نيايد چو به ياری تو اينجا
تو ز خويشتن برون آ سپه تتار بشكن
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@Library_Telegram