کتابخانه تلگرام
79K subscribers
2.87K photos
703 videos
10.5K files
1.95K links
انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...

ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot

صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
Download Telegram
📙 نام کتاب: آنا کارِنینا

👤 نویسنده (مترجم): تولستوی

#⃣ کلید واژه: #تولستوی #منوچهر_بیگدلی_خمسه

📎توضیحات:
آنا کارِنینا (به روسی: Анна Каренина) رمانی است نوشتهٔ لئو تولستوی، نویسندهٔ روسی. این رمان در آغاز به‌صورت پاورقی از سال ۱۸۷۵ تا ۱۸۷۷ در گاهنامه‌ای به چاپ رسید.
رمان آنا کارِنینا را یک داستان واقع‌گرا دانسته‌اند.
داستان آنا کارِنینا دارای شخصیت اولِ واحدی نیست. با دیدن نام آنا کارنینا، این تصور ایجاد می‌شود که این داستان حتماً به‌کلّی دربارهٔ اوست، اما درواقع این‌گونه نیست؛ درحالی‌که شاید بیش از نیمی از داستان دربارهٔ او باشد، بقیهٔ داستان دربارهٔ فردی به نام «لوین» است که البته این دو شخصیت در داستان رابطهٔ دورادوری با هم دارند. به‌عبارتی، آنا کارِنینا خواهرِ دوستِ لوین است. در طولِ داستان، این دو شخصیت فقط یک بار و در اواخرِ داستان با هم روبه‌رو می‌شوند. پس، درحقیقت این رمان فقط به زندگی آنا کارِنینا اشاره ندارد و در آن به زندگی و افکار شخصیت‌های دیگرِ داستان نیز پرداخته شده‌است. آنا نام این زن است و کارِنین نام شوهرِ اوست، و او به ‌مناسبت نام شوهرش آنا کارِنینا (مؤنثِ «کارِنین») نامیده می‌شود.
تولستوی در نوشتن این داستان سعی داشته برخی افکار خود را در قالب دیالوگ‌های متن به خواننده القاء کند و او را به تفکر وادارد. در بعضی قسمت‌های داستان، تولستوی دربارهٔ شیوه‌های بهبود کشاورزی یا آموزش سخن گفته که نشان‌دهندهٔ اطلاعات وسیع نویسنده در این زمینه‌هاست. البته بیان این اطلاعات و افکار، گاهی باعت شده داستان از موضوع اصلی خارج و خسته‌کننده شود؛ به‌ویژه وقتی که در داستان صحبت از کشاورزی است. یکی از بارزترین جلوه‌های ظهور اندیشه‌های این نویسنده در داستان، قسمت‌هایی است که او افکار مذهبیِ خود را در قالب افکار شخصیت مهم داستان، یعنی لوین، آورده‌است.
داستان از اینجا شروع می‌شود که زن و شوهری به نام‌های استپان آرکادیچ و داریا الکساندرونا با هم اختلافی خانوادگی دارند. آنا کارِنینا خواهر استپان آرکادیچ است و از سن‌پترزبورگ به خانهٔ برادرش ــ که در مسکو است ــ می‌آید و اختلاف زن و شوهر را حل می‌کند و حضورش در مسکو باعث به وجود آمدن ماجراهای اصلیِ داستان می‌شود... در داستان، فضای اشرافیِ آن روزگار حاکم است؛ زمانی که پرنس‌ها و کنت‌ها دارای مقامی والا در جامعه بودند، و آداب و رسوم اشرافیت و نجیب‌زادگی بر داستان حاکم است. در کل داستان روندی نرم و دلنشین دارد و به عقیدهٔ بعضی فضای خشک داستان جنگ و صلح بر آناکارنینا حاکم نیست. این داستان، که درون‌مایه‌ای عاشقانه ـ اجتماعی دارد، بعد از جنگ و صلح، بزرگ‌ترین اثر تولستوی، این نویسندهٔ بزرگ روسی به شمار می‌رود.
👇👇👇
https://telegram.me/Library_Telegram
#یک_دقیقه_مطالعه

مرد ملاک وارد روستا شد. آوازه اش را از ماهها پیش شنیده بودند.

زمینها را میخرید. خانه ها را ویران میکرد و ساختمانهایی مدرن بر آنها بنا میکرد.
پیشنهادهایش آنقدر جذاب بود که همه را وسوسه میکرد. روستاها یکی پس از دیگری به دست او ویران شده بود. نوعی حرص عجیب داشت. حرص برای زمینخواری...

همه میدانستند که پیشنهادهای مالی جذابش، این روستا را نیز نابود خواهد کرد.

کدخدا آمد. روبروی مرد ایستاد. مرد در حالی که به دامنه کوه خیره شده بود گفت: کدخدا! همه این املاک را با هم چند می فروشی؟

کدخدا سکوتی کرد و گفت: در ده ما زمین مجانی است. سنت این است که خریدار، محیط زمین را پیاده میرود و به نقطه اول باز میگردد. هر آنچه پیموده به او واگذار میشود.

مرد ملاک گفت: مرا مسخره میکنی؟

کدخدا گفت: ما نسلهاست به این شیوه زمین می فروشیم.

مرد ملاک به راه افتاد. چند ساعتی راه رفت. گاهی با خود فکر میکرد که زودتر دور بزند و به نقطه شروع بازگردد، اما باز وسوسه میشد که چند گامی بیشتر برود و زمینی بزرگتر را از آن خود کند. تمام کوهپایه را پیمود.

غروب بود. روستاییان و کدخدا در انتظار بودند. سایه ای از دور نمایان شد. مرد ملاک کم کم به کدخدا و روستاییان نزدیک می شد.زمانی که به کدخدا رسید، نمیتوانست بایستد، زانو زد. حتی نمیتوانست حرف بزند. بر روی زمین دراز کشید و جان داد.

نگاهش هنوز به دوردستها، به کوهپایه ها، خیره مانده بود.

کوهپایه هایی که دیگر از آن او نبودند ...

#تولستوی

@Library_Telegram
☕️ قطعه‌ای از کتاب

کتاب‌ها گذشته و حال مرا به جلو سوق می‌دهند و به من امیدواری می‌دهند که چه چیزهایی را می‌توان به یاد آورد.
همچنین هشدار می‌دهند که چه چیزهایی نباید فراموش شود.
آنها خون را بعد از زخم‌ زدن‌های بی‌رحمانه‌ی زندگی دوباره به جریان می‌اندازند...


📕 #تولستوی_و_مبل_بنفش

#نینا_سنکویچ

@Library_Telegram
☕️ قطعه‌ای از کتاب

از اشتباهات بی‌پایه مردم یکی این است که خیال می‌کنند هر کس دارای خصوصیاتی است تغییر‌ناپذیر. یکی بد است و دیگری خوب، این هشیار است و آن احمق؛ این فعال است و آن تنبل. حال آن که اینجور نیست، آدم‌ها مثل رودخانه‌اند، اگر چه همه یک‌شکل و یک‌جورند ولی رودخانه را که دیده‌اید، همچنان‌که پیش می‌رود، گاهی آهسته حرکت می‌کند، گاهی تند، گاه که به کوهسار می‌رسد، باریک می‌شود، گاهی که به دشت می‌رسد، پهن می‌شود و وسعت پیدا می‌کند؛ در جایی آبش سرد است و چند فرسنگ آن طرف‌تر آبش گرم می‌شود؛ یک زمان آرام است و یک زمان طغیان می‌کند. هر انسانی در خود عناصر خوب و بد را دارد، گاهی روی خوبش را نشان می‌دهد و گاهی روی بدش را...

📕 #رستاخیز

#تولستوی

@Library_Telegram
☕️ قطعه‌ای از کتاب

بخشیدن شکل والایى از پذیرش است
پذیرشِ اینکه زندگى عادلانه نیست!

📕 #تولستوی_و_مبل_بنفش

نینا سنکویچ

@Library_Telegram