📕#رازهای_سرزمین_من
✍#رضا_براهنی
راز های سرزمین من / رضا براهنی
من «رازهای سرزمین من» را با درد نوشتهام. آن دردها با من هستند. از من جدا نمیشوند. آن نوشته مرا به من شناسانده است. آن نوشتهی من نویسنده را آفریده است
«رمان نه تقلیدی از واقعیت است، و نه بازآفرینی واقعیت. رمان یک سیستم ادبی است که با مکانیسمهای بنیادی خود، واقعیتهای جدید برای خواننده تعبیه میکند. این واقعیت منبعث از فرم است. اثر من به فرم و ابزارهای فرم به عنوان دگرگون کنندهی فرمها و محتواهای گذشته مینگرد. از این نظر هم محتوا و هم فرم گذشته در اثر من خرد میشوند، و هرگز قابلیت رجعت به شکل و محتوای گذشته را پیدا نمیکنند. و بعد بین اثر و مخاطب آن ارتباطی برقرار میشود که مبتنی بر زیباشناسی شکل اثر است.»
در رازها ترتیب و توالی زمانی نیست، ترتیب و توالی فرمی داستان است: فصل اول در حدود سال 33 و 34، اتفاق میافتد، فصل دوم در سال 38، فصل سوم، حدود 20 سال بعد از فصل اول، نامهی اول «مترجم سابق» تاریخ سپتامبر 1976 را دارد ولی «گزارش اطلاعاتی»، سپتامبر 1959 را. نامه دوم «مترجم سابق» در مارس 1977 نوشته شده، ولی تاریخ اول «قول بیلتمور» 28 ـ 26 ژوئیه 1959 است. در این شکی نیست که وصیتنامهی سرهنگ جزایری در سال 38 نوشته شده؛ ولی در کتاب، بعد از آخرین یادداشت «قول بیلتمور» که در تاریخ 8 ژانویه 1972 نوشته شده، آمده است. تا اینجای کتاب گفته نشده است که وصیتنامه چگونه و به دست چه کسی رسیده. در «قول حسین میرزا» معلوم میشود که وصیتنامه در سال 57 به دست حسین میرزا افتاده. چگونه؟ اول وصیتنامه افتاده دست برادر سرهنگ، او آن را در تبریز سپرده دست مادر حسین میرزا، حسین میرزا آن را داخل اسنادش گذاشته، بعد تهمینه که لحظاتی پس از قتل حسین میرزا، وارد آپارتمان او شده، آنها را به بابک پوراصلان داده، و او، وصیتنامه را در جایی گذاشته که طرح و توطئهی رمان ایجاب میکرد آنجا گذاشته شود. حالا اگر به محتویات وصیت نامه توجه کنیم، میگوییم اغلب حرفهای سرهنگ را میدانیم، ولی اگر میخواهیم به فرم توجه کنیم، میگوییم چرا وصیتنامه از خلال این همه مکانیسم ادبی رد شده تا ما آن را عملاً بفهمیم. یعنی درک مفهوم آن، به صورت فرمی کش داده شده است تا خواننده گم کند، پیدا کند، و نهایتاً به جهانبینی فرم نویسنده پی ببرد، به همان صورت که موسی در مورد خضر عمل میکند و خضر در مورد موسی. اشکلوفسکی این مکانیسم را مکانیسم «عقب اندازی» میخواند که بخشی از همان برهنه کردن تکنیک است. از دن کیشوت سروانتس تا عشق سالهای وبای مارکز، از رابینسون کروزو تا پاندول فوکو اثر «اکو» از برادران کارامازوف تا سبکی تحمل ناپذیر هستی اثر کوندرا، ما با این پدیده روبهرو هستیم. به قول خراسانیها: «مودونومو، نمیگوم.» این یکی از بنیادهای زیباییشناسی فرم رمان است.
سرهنگ جزایری نامههایش را یقینا پیش از سال 32 نوشته است. نامهها درست در روزهای بهمن 57 به دست میرزا میافتد. این نامهها را «ماهی» به «الی» داده، الی آنها را با خود به همه جا برده، و آخر سر به خانهای آورده در خیابان وزرا، که ممکن است بعداً، فرضاً، دایرهی منکرات شده باشد. در دستبرد حسین میرزا، مرتضی و رقیه خانم، در روزهای انقلاب به این خانه، نامههای سرهنگ جزایری به دست حسین میرزا، از طریق او به دست بابک پوراصلان، و از طریق او به دست خواننده میافتد. مثال دیگر: قتل شادان. همسایۀ شادان اولین اشاره را به نوع قتل شادان میکند. بعد گماشتهها، بعد روزنامه، بعد «الی» که جنازه را دیده، بعد هوشنگ، بعد تهمینه. ولی تا آخر همه فکر میکنند تهمینه یا پسرش قاتل هستند. کشف قتل کش داده شده، و این وسط دهها چیز دیگر هم با آن کش داده شدهاند تا برهنه شدن تکنیک صورت بگیرد. قتل تیمسار یک موتیف از دهها موتیف رمان است. این موتیف با موتیفهای دیگر، هم رابطه خصوصی دارد، و هم با آنها و در بسیاری موارد از طریق تکرار در میآمیزد تا رمان بهصورت سمفونی طولانیای در آید که دهها سمفونی در جوف آن قرار گرفته است...👇👇👇
https://telegram.me/Library_Telegram
✍#رضا_براهنی
راز های سرزمین من / رضا براهنی
من «رازهای سرزمین من» را با درد نوشتهام. آن دردها با من هستند. از من جدا نمیشوند. آن نوشته مرا به من شناسانده است. آن نوشتهی من نویسنده را آفریده است
«رمان نه تقلیدی از واقعیت است، و نه بازآفرینی واقعیت. رمان یک سیستم ادبی است که با مکانیسمهای بنیادی خود، واقعیتهای جدید برای خواننده تعبیه میکند. این واقعیت منبعث از فرم است. اثر من به فرم و ابزارهای فرم به عنوان دگرگون کنندهی فرمها و محتواهای گذشته مینگرد. از این نظر هم محتوا و هم فرم گذشته در اثر من خرد میشوند، و هرگز قابلیت رجعت به شکل و محتوای گذشته را پیدا نمیکنند. و بعد بین اثر و مخاطب آن ارتباطی برقرار میشود که مبتنی بر زیباشناسی شکل اثر است.»
در رازها ترتیب و توالی زمانی نیست، ترتیب و توالی فرمی داستان است: فصل اول در حدود سال 33 و 34، اتفاق میافتد، فصل دوم در سال 38، فصل سوم، حدود 20 سال بعد از فصل اول، نامهی اول «مترجم سابق» تاریخ سپتامبر 1976 را دارد ولی «گزارش اطلاعاتی»، سپتامبر 1959 را. نامه دوم «مترجم سابق» در مارس 1977 نوشته شده، ولی تاریخ اول «قول بیلتمور» 28 ـ 26 ژوئیه 1959 است. در این شکی نیست که وصیتنامهی سرهنگ جزایری در سال 38 نوشته شده؛ ولی در کتاب، بعد از آخرین یادداشت «قول بیلتمور» که در تاریخ 8 ژانویه 1972 نوشته شده، آمده است. تا اینجای کتاب گفته نشده است که وصیتنامه چگونه و به دست چه کسی رسیده. در «قول حسین میرزا» معلوم میشود که وصیتنامه در سال 57 به دست حسین میرزا افتاده. چگونه؟ اول وصیتنامه افتاده دست برادر سرهنگ، او آن را در تبریز سپرده دست مادر حسین میرزا، حسین میرزا آن را داخل اسنادش گذاشته، بعد تهمینه که لحظاتی پس از قتل حسین میرزا، وارد آپارتمان او شده، آنها را به بابک پوراصلان داده، و او، وصیتنامه را در جایی گذاشته که طرح و توطئهی رمان ایجاب میکرد آنجا گذاشته شود. حالا اگر به محتویات وصیت نامه توجه کنیم، میگوییم اغلب حرفهای سرهنگ را میدانیم، ولی اگر میخواهیم به فرم توجه کنیم، میگوییم چرا وصیتنامه از خلال این همه مکانیسم ادبی رد شده تا ما آن را عملاً بفهمیم. یعنی درک مفهوم آن، به صورت فرمی کش داده شده است تا خواننده گم کند، پیدا کند، و نهایتاً به جهانبینی فرم نویسنده پی ببرد، به همان صورت که موسی در مورد خضر عمل میکند و خضر در مورد موسی. اشکلوفسکی این مکانیسم را مکانیسم «عقب اندازی» میخواند که بخشی از همان برهنه کردن تکنیک است. از دن کیشوت سروانتس تا عشق سالهای وبای مارکز، از رابینسون کروزو تا پاندول فوکو اثر «اکو» از برادران کارامازوف تا سبکی تحمل ناپذیر هستی اثر کوندرا، ما با این پدیده روبهرو هستیم. به قول خراسانیها: «مودونومو، نمیگوم.» این یکی از بنیادهای زیباییشناسی فرم رمان است.
سرهنگ جزایری نامههایش را یقینا پیش از سال 32 نوشته است. نامهها درست در روزهای بهمن 57 به دست میرزا میافتد. این نامهها را «ماهی» به «الی» داده، الی آنها را با خود به همه جا برده، و آخر سر به خانهای آورده در خیابان وزرا، که ممکن است بعداً، فرضاً، دایرهی منکرات شده باشد. در دستبرد حسین میرزا، مرتضی و رقیه خانم، در روزهای انقلاب به این خانه، نامههای سرهنگ جزایری به دست حسین میرزا، از طریق او به دست بابک پوراصلان، و از طریق او به دست خواننده میافتد. مثال دیگر: قتل شادان. همسایۀ شادان اولین اشاره را به نوع قتل شادان میکند. بعد گماشتهها، بعد روزنامه، بعد «الی» که جنازه را دیده، بعد هوشنگ، بعد تهمینه. ولی تا آخر همه فکر میکنند تهمینه یا پسرش قاتل هستند. کشف قتل کش داده شده، و این وسط دهها چیز دیگر هم با آن کش داده شدهاند تا برهنه شدن تکنیک صورت بگیرد. قتل تیمسار یک موتیف از دهها موتیف رمان است. این موتیف با موتیفهای دیگر، هم رابطه خصوصی دارد، و هم با آنها و در بسیاری موارد از طریق تکرار در میآمیزد تا رمان بهصورت سمفونی طولانیای در آید که دهها سمفونی در جوف آن قرار گرفته است...👇👇👇
https://telegram.me/Library_Telegram
Telegram
کتابخانه تلگرام
انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...
ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot
صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...
ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot
صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/