کتابخانه تلگرام
79K subscribers
2.87K photos
703 videos
10.5K files
1.95K links
انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...

ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot

صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
Download Telegram
📕 #افسانه_محبت

#صمد_بهرنگی

#رمان_ایرانی

افسانه محبت داستانی برای نوجوانان، نوشتهٔ صمد بهرنگی است. این داستان در زمستان سال ۱۳۴۶ انتشار یافت.
این کتاب توسط احسان‌الله آریَنزَی در مجموعه‌ای سه‌داستانه با نام «دَ مَیَنی افسانه» به زبان پشتو ترجمه شده‌است.
همچنین این کتاب در سال ٢٠٠٢ با نام «ئەفسانەی خۆشەویستی» به زبان کوردی (سورانی) ترجمه شدە است.

@Library_Telegram
#اندکی_تفکر

#صمد_بهرنگی ( زندگی چوخ بختیار )

هر اتفاقی که می‌خواهد بيفتد
هر بلايی که می‌خواهد نازل شود
و هر آدمی که می‌خواهد سر کار بياييد

در هر صورت آقای چوخ بختيار عين خيالش نيست البته به شرطی که زيانی به او نرسد و کسی کاری به کارش نداشته باشد .

زندگی آقای چوخ بختیار حوض آرامی‌ست که حاضر نيست به هیچ قیمتی سنگی در آن انداخته شود ، صبح پا ميشود و همراه زن و بچه صبحانه ميخورد و بعد به اداره ميرود . آقای چوخ بختیار معتقد است که در اداره نبايد دردسر ايجاد کرد چون کار اداری يعنی پول درآوردن برای گذران زندگی ، او معتقد است #وجدان_کاری آنقدرها ارزش ندارد که آدم به خاطر آن با رئيس و وزير در بیفتد اما برای قانع کردن همکاران از جملۀ ( زندگی آنقدرها ارزش ندارد) استفاده میکند .

از نظر آقای چوخ بختیار ریيسی خوب است که تملق‌ او را به حساب خدمت صادقانه‌اش بگذارد ، برای همین وقت زاییدن زن رییسش برای نورسیدۀ آنها تحفه‌‌ای میبرد

آقای چوخ بختيار به ظاهر وقت کتاب خواندن ندارد و مذهب را هم بدون هیچ چون و چرایی قبول کرده و حاضر نيست حتی در جزيی‌ترين قسمت‌ آن شک کند اما فقط ١٩ تا ٢١ ماه رمضان نماز میخواند و روزه میگیرد ...

آقای چوخ بختيار خيلی رنج می‌برد اما نه رنجی مثل گاليله و صادق هدايت ، او می‌ترسد که مبادا بلايی سرش بيايد و بچه‌اش بی‌سرپرست شود .

آقای چوخ بختيار را می‌شناسیم ، او در همسايگی تک تک ما زندگی میکند و خود را آدم خوشبختی ميداند ... آدمی که شاید به واسطۀ سنگ قبرش متوجه حضور بی‌فایدۀ او در این جهان شوند

@Library_Telegram
☕️ قطعه ای از کتاب

‏من همیشه می‌کوشم
مجلس تاریک دیگران را روشن کنم ...

جنگل را روشن کنم،
اگرچه بعضی از جانوران مسخره‌ام می‌کنند و می‌گویند :
"با یک گل بهار نمی‌شود، تو بیهوده می‌کوشی با نور ناچیزت جنگل تاریک را روشن کنی."

خرگوش گفت: این حرف مال قدیمی‌هاست.

ما هم می‌گوییم "هر نوری هر چقدر هم ناچیز باشد، بالاخره روشنایی است."

📕 اولدوز و عروسک سخنگو

#صمد_بهرنگی

@Library_Telegram