📗#داراب_نامه ( ۲ جلد )
✍#مولانا_محمد_بیغمی
📝#دکتر_ذبیح_الله_صفا
داراب نامه / با مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر ذبیح الله صفا
افسانه ها یا داستان های عامیانه از دیر باز به صورت شفاهی سینه به سینه از زمان های دور از نسلی به نسلی در کشور ما به یادگار مانده است.
این داستان ها اغلب توسط راویان و نقالان در محافل یا در قهوه خانه ها نقالی می شد. در زمان های نه چندان دور که وسائل ارتباط جمعی مثل امروز نبود، مردم برای سرگرم شدن و گذراندن اوقات فراغت بیشتر به قهوه خانه می رفتند و پای نقالان و افسانه پردازان قهوه خانه ها می نشستند و یا در محافل خانوادگی در شب های طولانی زمستان گوش به قصه ها و داستان های مادر بزرگ و پدر بزرگ ها می سپردند.
بیشتر افسانه ها و داستان های عامیانه ایرانی، زاده تخیل راویان و نقالان بوده، اغراق و کارهای محیرالعقول و سرگذشت جن و پری، دیو و اژدها از ارکان این داستان هاست. زمان و مکان در داستان های ایرانی از هیچ اصول قصه نویسی پیروی نمیکند. ممکن است در قصه ها از مکانهای تاریخی نام برده شود اما هیچ گونه سندیت تاریخی ندارند.
بیشتر داستان های عامیانه¬ی ایرانی، حماسی، عیاری و جوانمردی است و بعضی دیگر عشقی و مذهبی است. بیشتر داستان های عامیانه فارسی متعلق به دوران صفوی است. مثل داستان حسین کرد شبستری. این از آن جهت بود که صفویان به دو عنصر ایرانی و شیعی بیشتر از عناصر دیگر توجه می کردند. این هم به خاطر مشروعیت دادن به حکومتشان بود. نقالان حکومتی در زمان صفویان داستان های ملی و مذهبی را در محافل عمومی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت روایت می کردند. صفویان برای پیشبرد اهداف حکومت شان در بین مردم بیشتر به عیاران و جوانمردان کوچه بازار تکیه می کردند. عیاران و پهلوانان مردمی را وسیله ای برای اغفال مردم قرار می داده اند.
قصه های عامیانه شفاهی توسط یک فرد کم سواد یا خود راوی به تحریر کشیده می¬شده است.
یکی از این داستان¬های عامیانه داراب نامه (فیروز شاه¬نامه) است که در سه جلد تنظیم شده است. جلد اول و دوم این داستان در سال های ۱۳۳۹ با تصحیح و تعلیقات توسط استاد ذبیح الله صفا و به وسیله بنگاه ترجمه و نشر کتاب انتشار یافته است. جلد سوم که دنباله جلد اول و دوم است به عنوان فیروز شاه نامه به کوشش استاد ایرج افشار و مهران افشاری در سال ۱۳۸۸ توسط نشر چشمه در تهران چاپ شده است.
از سرگذشت و زندگی راوی یا گذارنده داستان داراب¬ نامه، مثل راویان و قصاصان دیگر قصه¬ ها همچون سمک عیّار، خاوران نامه یا حسین کرد شبستری اطلاع کاملی در دست نیست.
در خود کتاب داراب نامه در اغلب صفحات به تکرار توسط کاتب یا خواننده قصه یعنی «محمود دفترخان» از گزارنده یا مؤلف کتاب به نام مولانا شیخ حاجی محمد¬بن شیخ احمد بن مولانا علی¬ابن حاج محمد طاهری مشهور به بیغمی نام می برد. در آخر دفتر ششم از داراب نامه محرر یا قصه خوان چنین می آورد: «تمام شد دفتر ششم از داراب نامه در مجلد اول در شهر تبریز در هفتم ذوالحجه سال ۸۸۷ قمری». همان¬طوری که استاد ذبیح¬ الله صفا در صفحه ۷۷۱ داراب ¬نامه متذکر شده، گزارنده و راوی داستان یعنی محمود دفتر¬خوان در نیمه دوم قرن نهم هجری در تبریز زندگی می¬کردند.
نثر فارسی داراب نامه به زبان کوچه بازار و عوام فهم بسیار نزدیک است تا زبان علمی و رسمی، که مخلوطی از زبان عربی مترسلانه و غیر عوام است. این قصه ها چون در بین عوام و مردم عادی بیشتر خوانده می¬شده ملهم از زندگی مردم کوچه بازار بوده است. نثر داراب نامه روابط عادی و اجتماعی مردم با زبان ساده و قابل فهم اقشار مختلف مردم را بیان کرده است.
زبان داراب نامه را باید زبان واقعی مردم آن زمان دانست که عشق ها و ناکامی ها در زندگی روزمره آن دوره متبلور است.
مطلب بسیار مهم درباره زبان داراب نامه که استاد صفا در آخر کتاب آورده به شرح زیر است: «زبان این داستان مانند داستان سمک عیار در قسمت غربی نجد ایران نوشته شده است. یعنی زبان آن اگر چه فارسی دری است اما به گروه غربی لهجه های ایرانی متعلق است. به همین سبب مقدار کثیری مفردات و تعبیرات در آن می یابیم که در زبان فارسی امروزی که به شدت متکی بر گروه غربی لهجه های ایرانی است دیده می شود».
با توجه به این که استاد صفا نزدیک به صد صفحه لغت از داراب نامه استخراج کرده و در آخر کتاب افزوده، با یک نظر اجمالی می توان گفت بعضی از لغات مثل دغل ـدوله ـ دهره و . . در همین زمان هم در مناطق آذربایجان کاربرد وسیعی دارد.
#درخواستی 👇👇👇
https://telegram.me/Library_Telegram
✍#مولانا_محمد_بیغمی
📝#دکتر_ذبیح_الله_صفا
داراب نامه / با مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر ذبیح الله صفا
افسانه ها یا داستان های عامیانه از دیر باز به صورت شفاهی سینه به سینه از زمان های دور از نسلی به نسلی در کشور ما به یادگار مانده است.
این داستان ها اغلب توسط راویان و نقالان در محافل یا در قهوه خانه ها نقالی می شد. در زمان های نه چندان دور که وسائل ارتباط جمعی مثل امروز نبود، مردم برای سرگرم شدن و گذراندن اوقات فراغت بیشتر به قهوه خانه می رفتند و پای نقالان و افسانه پردازان قهوه خانه ها می نشستند و یا در محافل خانوادگی در شب های طولانی زمستان گوش به قصه ها و داستان های مادر بزرگ و پدر بزرگ ها می سپردند.
بیشتر افسانه ها و داستان های عامیانه ایرانی، زاده تخیل راویان و نقالان بوده، اغراق و کارهای محیرالعقول و سرگذشت جن و پری، دیو و اژدها از ارکان این داستان هاست. زمان و مکان در داستان های ایرانی از هیچ اصول قصه نویسی پیروی نمیکند. ممکن است در قصه ها از مکانهای تاریخی نام برده شود اما هیچ گونه سندیت تاریخی ندارند.
بیشتر داستان های عامیانه¬ی ایرانی، حماسی، عیاری و جوانمردی است و بعضی دیگر عشقی و مذهبی است. بیشتر داستان های عامیانه فارسی متعلق به دوران صفوی است. مثل داستان حسین کرد شبستری. این از آن جهت بود که صفویان به دو عنصر ایرانی و شیعی بیشتر از عناصر دیگر توجه می کردند. این هم به خاطر مشروعیت دادن به حکومتشان بود. نقالان حکومتی در زمان صفویان داستان های ملی و مذهبی را در محافل عمومی برای مشروعیت بخشیدن به حکومت روایت می کردند. صفویان برای پیشبرد اهداف حکومت شان در بین مردم بیشتر به عیاران و جوانمردان کوچه بازار تکیه می کردند. عیاران و پهلوانان مردمی را وسیله ای برای اغفال مردم قرار می داده اند.
قصه های عامیانه شفاهی توسط یک فرد کم سواد یا خود راوی به تحریر کشیده می¬شده است.
یکی از این داستان¬های عامیانه داراب نامه (فیروز شاه¬نامه) است که در سه جلد تنظیم شده است. جلد اول و دوم این داستان در سال های ۱۳۳۹ با تصحیح و تعلیقات توسط استاد ذبیح الله صفا و به وسیله بنگاه ترجمه و نشر کتاب انتشار یافته است. جلد سوم که دنباله جلد اول و دوم است به عنوان فیروز شاه نامه به کوشش استاد ایرج افشار و مهران افشاری در سال ۱۳۸۸ توسط نشر چشمه در تهران چاپ شده است.
از سرگذشت و زندگی راوی یا گذارنده داستان داراب¬ نامه، مثل راویان و قصاصان دیگر قصه¬ ها همچون سمک عیّار، خاوران نامه یا حسین کرد شبستری اطلاع کاملی در دست نیست.
در خود کتاب داراب نامه در اغلب صفحات به تکرار توسط کاتب یا خواننده قصه یعنی «محمود دفترخان» از گزارنده یا مؤلف کتاب به نام مولانا شیخ حاجی محمد¬بن شیخ احمد بن مولانا علی¬ابن حاج محمد طاهری مشهور به بیغمی نام می برد. در آخر دفتر ششم از داراب نامه محرر یا قصه خوان چنین می آورد: «تمام شد دفتر ششم از داراب نامه در مجلد اول در شهر تبریز در هفتم ذوالحجه سال ۸۸۷ قمری». همان¬طوری که استاد ذبیح¬ الله صفا در صفحه ۷۷۱ داراب ¬نامه متذکر شده، گزارنده و راوی داستان یعنی محمود دفتر¬خوان در نیمه دوم قرن نهم هجری در تبریز زندگی می¬کردند.
نثر فارسی داراب نامه به زبان کوچه بازار و عوام فهم بسیار نزدیک است تا زبان علمی و رسمی، که مخلوطی از زبان عربی مترسلانه و غیر عوام است. این قصه ها چون در بین عوام و مردم عادی بیشتر خوانده می¬شده ملهم از زندگی مردم کوچه بازار بوده است. نثر داراب نامه روابط عادی و اجتماعی مردم با زبان ساده و قابل فهم اقشار مختلف مردم را بیان کرده است.
زبان داراب نامه را باید زبان واقعی مردم آن زمان دانست که عشق ها و ناکامی ها در زندگی روزمره آن دوره متبلور است.
مطلب بسیار مهم درباره زبان داراب نامه که استاد صفا در آخر کتاب آورده به شرح زیر است: «زبان این داستان مانند داستان سمک عیار در قسمت غربی نجد ایران نوشته شده است. یعنی زبان آن اگر چه فارسی دری است اما به گروه غربی لهجه های ایرانی متعلق است. به همین سبب مقدار کثیری مفردات و تعبیرات در آن می یابیم که در زبان فارسی امروزی که به شدت متکی بر گروه غربی لهجه های ایرانی است دیده می شود».
با توجه به این که استاد صفا نزدیک به صد صفحه لغت از داراب نامه استخراج کرده و در آخر کتاب افزوده، با یک نظر اجمالی می توان گفت بعضی از لغات مثل دغل ـدوله ـ دهره و . . در همین زمان هم در مناطق آذربایجان کاربرد وسیعی دارد.
#درخواستی 👇👇👇
https://telegram.me/Library_Telegram
Telegram
کتابخانه تلگرام
انواع کتاب کمیاب و ممنوعه
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...
ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot
صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
رمان، داستان
علمی، تخیلی، آموزشی
تاریخی، سیاسی
مطالب و داستانهای آموزنده و ...
ارتباط با ادمین:⬇️
@Library_Telegram_Bot
صفحه اینستاگرام کانال⬇️
https://www.instagram.com/library_telegram/
#سفرنامه_ابنبطوطه
میگویند #مولانا در آغاز کار مردی فقیه و مدرّس بود ، طلّاب قونیه در مجلس درس وی حاضر میشدند و به کسب علم و دانش میپرداختند .
یک روز مردی حلوائی که طبقی از حلوا بر سر داشت وارد مدرسه شد . او حلوا را به قطعاتی بریده و هر قطعه را به یک فلس میفروخت ، شیخ گفت آن طبق پیش آر و پارهای حلوا برداشت و بخورد ... حلوایی بیرون رفت و کسی دیگر را از آن حلوا نداد . شیخ نیز در پس او مجلس درس را ترک گفت و بیرون رفت ، طلاب هر چه منتظر شدند خبری از مراجعت او نیافتند و هر چه جُستند به جایگاه شیخ راه نبردند
پس از چند سالی شیخ مراجعت کرد لیکن اینبار مولانا آن مرد فقیه نخستین نبود و جز به اشعار فارسی در #سماع زبان نمیگشاد ، طلاب به دنبال او راه میرفتند و اشعار را مینوشتند .
این اشعار در مجموعهای گرد آمده که #مثنوی نامیده میشود و مردم ایران آن را حرمت فراوان مینهند و آن را به عنوان سخنان مولانا تدریس میکنند و شبهای جمعه در خانقاهها میخوانند
➕ سفرنامه #ابن_بطوطه یکی از مهمترین کتابهای جغرافیایی دنیاست که از لحاظ تاریخی هم اهمیت زیادی دارد . این کتاب تاکنون به بیش از ۴۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است
@Library_Telegram
میگویند #مولانا در آغاز کار مردی فقیه و مدرّس بود ، طلّاب قونیه در مجلس درس وی حاضر میشدند و به کسب علم و دانش میپرداختند .
یک روز مردی حلوائی که طبقی از حلوا بر سر داشت وارد مدرسه شد . او حلوا را به قطعاتی بریده و هر قطعه را به یک فلس میفروخت ، شیخ گفت آن طبق پیش آر و پارهای حلوا برداشت و بخورد ... حلوایی بیرون رفت و کسی دیگر را از آن حلوا نداد . شیخ نیز در پس او مجلس درس را ترک گفت و بیرون رفت ، طلاب هر چه منتظر شدند خبری از مراجعت او نیافتند و هر چه جُستند به جایگاه شیخ راه نبردند
پس از چند سالی شیخ مراجعت کرد لیکن اینبار مولانا آن مرد فقیه نخستین نبود و جز به اشعار فارسی در #سماع زبان نمیگشاد ، طلاب به دنبال او راه میرفتند و اشعار را مینوشتند .
این اشعار در مجموعهای گرد آمده که #مثنوی نامیده میشود و مردم ایران آن را حرمت فراوان مینهند و آن را به عنوان سخنان مولانا تدریس میکنند و شبهای جمعه در خانقاهها میخوانند
➕ سفرنامه #ابن_بطوطه یکی از مهمترین کتابهای جغرافیایی دنیاست که از لحاظ تاریخی هم اهمیت زیادی دارد . این کتاب تاکنون به بیش از ۴۰ زبان زنده دنیا ترجمه شده است
@Library_Telegram
طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری
طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود
که تا به واسطه آن دلی به دست آری
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر دلی بیازاری
بده تو ملکت و مال و دلی به دست آور
که دل ضیا دهدت در لحد شب تاری
هزار بدره زرگر بری به حضرت حق
حقت بگوید دل آر اگر به ما آری
که سیم و زر بر ما لاشیست بیمقدار
دلست مطلب ما گر مرا طلبکاری
ز عرش و کرسی و لوح قلم فزون باشد
دل خراب که آن را کهی بنشماری
مدار خوار دلی را اگر چه خوار بود
که بس عزیر عزیزست دل در آن خواری
دل خراب چو منظرگه اله بود
زهی سعادت جانی که کرد معماری
عمارت دل بیچاره دو صدپاره
ز حج و عمره به آید به حضرت باری
کنوز گنج الهی دل خراب بود
که در خرابه بود دفن گنج بسیاری
کمر به خدمت دلها ببند چاکروار
که برگشاید در تو طریق اسراری
گرت سعادت و اقبال گشت مطلوبت
شوی تو طالب دلها و کبر بگذاری
چو همعنان تو گردد عنایت دلها
شود ینابع حکمت ز قلب تو جاری
روان شود ز لسانت چو سیل آب حیات
دمت بود چو مسیحا دوای بیماری
برای یک دل موجود گشت هر دو جهان
شنو تو نکته لولاک از لب قاری
وگر نه کون و مکان را وجود کی بودی
ز مهر و ماه و ز ارض و سمای زنگاری
خموش وصف دل اندر بیان نمیگنجد
اگر به هر سر مویی دو صد زبان داری
#مولانا
@Library_Telegram
دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری
طواف کعبه صورت حقت بدان فرمود
که تا به واسطه آن دلی به دست آری
هزار بار پیاده طواف کعبه کنی
قبول حق نشود گر دلی بیازاری
بده تو ملکت و مال و دلی به دست آور
که دل ضیا دهدت در لحد شب تاری
هزار بدره زرگر بری به حضرت حق
حقت بگوید دل آر اگر به ما آری
که سیم و زر بر ما لاشیست بیمقدار
دلست مطلب ما گر مرا طلبکاری
ز عرش و کرسی و لوح قلم فزون باشد
دل خراب که آن را کهی بنشماری
مدار خوار دلی را اگر چه خوار بود
که بس عزیر عزیزست دل در آن خواری
دل خراب چو منظرگه اله بود
زهی سعادت جانی که کرد معماری
عمارت دل بیچاره دو صدپاره
ز حج و عمره به آید به حضرت باری
کنوز گنج الهی دل خراب بود
که در خرابه بود دفن گنج بسیاری
کمر به خدمت دلها ببند چاکروار
که برگشاید در تو طریق اسراری
گرت سعادت و اقبال گشت مطلوبت
شوی تو طالب دلها و کبر بگذاری
چو همعنان تو گردد عنایت دلها
شود ینابع حکمت ز قلب تو جاری
روان شود ز لسانت چو سیل آب حیات
دمت بود چو مسیحا دوای بیماری
برای یک دل موجود گشت هر دو جهان
شنو تو نکته لولاک از لب قاری
وگر نه کون و مکان را وجود کی بودی
ز مهر و ماه و ز ارض و سمای زنگاری
خموش وصف دل اندر بیان نمیگنجد
اگر به هر سر مویی دو صد زبان داری
#مولانا
@Library_Telegram
اگر کسی از دیگری به نیکی یاد کند، آن خیر و نیکی، به وی باز میگردد.
این بدان مانَد که کسى اطراف خانهٔ خود گلزار برپا کند.
پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد.
و چون از یکی بد گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد!
پس اکنون که میتوانی در باغ و گلزار باشى
چرا در ميان خارستان و مارستان مىگَردى؟!
همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى ...
#مولانا
زشتی ها را همه می بینند،
بیننده زیبایی ها باشیم ...👌
@Library_Telegram
این بدان مانَد که کسى اطراف خانهٔ خود گلزار برپا کند.
پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد.
و چون از یکی بد گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد!
پس اکنون که میتوانی در باغ و گلزار باشى
چرا در ميان خارستان و مارستان مىگَردى؟!
همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى ...
#مولانا
زشتی ها را همه می بینند،
بیننده زیبایی ها باشیم ...👌
@Library_Telegram
اگر کسی از دیگری به نیکی یاد کند، آن خیر و نیکی، به وی باز میگردد.
این بدان مانَد که کسى اطراف خانهٔ خود گلزار برپا کند.
پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد.
و چون از یکی بد گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد!
پس اکنون که میتوانی در باغ و گلزار باشى
چرا در ميان خارستان و مارستان مىگَردى؟!
همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى ...
#مولانا
زشتی ها را همه می بینند،
بیننده زیبایی ها باشیم ...👌
@Library_Telegram
این بدان مانَد که کسى اطراف خانهٔ خود گلزار برپا کند.
پس هر بار نظر كند، گل و گلزار بيند، و دائماً در بهشت باشد.
و چون از یکی بد گفت، آن كس در نظر او مبغوض شد و چون از او یاد کند و خيال او پيش آيد، چنان است كه مار يا كژدم يا خار و خاشاك در نظر او آيد!
پس اکنون که میتوانی در باغ و گلزار باشى
چرا در ميان خارستان و مارستان مىگَردى؟!
همه را دوست بدار تا هميشه در گُلزار و گلستان باشى ...
#مولانا
زشتی ها را همه می بینند،
بیننده زیبایی ها باشیم ...👌
@Library_Telegram