☕️ قطعهای از کتاب
مقصد انسان، با توجه به خرد او آن است که با انسانهای دیگر در جامعه زندگانی کند و به یاری علم و هنر، خود را پرورش دهد، متمدن سازد و به سوی اخلاق ببرد. به دیگر سخن، انسان کار خود را چون چیزی که «هست» آغاز نمیکند بلکه باید از خود چیزی را بسازد که «باید باشد».
گرایش حیوانی او که «خود را به وسوسههای تنآسایی بسپارد» ممکن است بس نیرومند باشد؛ ولی تکلیف خردمندانۀ او آن است که «در نبرد فعال با مانعها، خود را شایستۀ مقام انسان بسازد.»
📕 #کانت
✍ #کارل_یاسپرس
@Library_Telegram
مقصد انسان، با توجه به خرد او آن است که با انسانهای دیگر در جامعه زندگانی کند و به یاری علم و هنر، خود را پرورش دهد، متمدن سازد و به سوی اخلاق ببرد. به دیگر سخن، انسان کار خود را چون چیزی که «هست» آغاز نمیکند بلکه باید از خود چیزی را بسازد که «باید باشد».
گرایش حیوانی او که «خود را به وسوسههای تنآسایی بسپارد» ممکن است بس نیرومند باشد؛ ولی تکلیف خردمندانۀ او آن است که «در نبرد فعال با مانعها، خود را شایستۀ مقام انسان بسازد.»
📕 #کانت
✍ #کارل_یاسپرس
@Library_Telegram
☕️ قطعهای از کتاب
برای فلسفه قابل پذیرش نبود که مدت های طولانی در جاده ای پراز سنگلاخ گام بردارد.
بخش هایی از فلسفه #کانت که با شکاکیت همراه بود از نظر ارزش فکری از بخشهایی که کوشیده بود سنتهای دینی را نجات بدهد دوام بیشتری آورد. به زودی به این نکته پی برده شد که لزومی ندارد چنین فرض کنیم که چیزها به خودی خود وجود دارند، که در واقع دنباله همان موضوع ذات قدیمی بود و اکنون بر درک ناپذیریش تأکید شده بود.
در نظریه #کانت آن پدیدهها که قابل مشاهدهاند فقط صورت ظاهرند و باطنی که در پس آنها است چیزی است که اگر در سایه مفروضات اخلانی نبود فقط به وجود محض آنها پی میبردیم.
از دیدگاه اندیشمندان پس از #کانت - پس از این که خط فکری پیشنهادی او با هگل به اوج خود رسید - این نکته آشکار شد که پدیدهها همان واقعیتی را دارد که قابل پی بردن است و نیازی نیست فرض کنیم نمونه ممتازی از واقعیت وجود دارد که شناسایی ناپذیر است. البته وجود چنان نمونه ممتاز واقعیت امکان دارد اما استدلالهایی که میکوشند ثابت کنند باید وجود داشته باشد بیاعتبار است.
بنابراین، وجود چنان امکان فقط یکی از امکانهای بیشمار در نظر گرفته میشود که باید از آن چشم پوشی کرد، زیرا از میدان آنچه درک شده یا در آینده شناخته خواهد شد بیرون است. در میدان درک شدنیها نیز جایی برای مفهوم ذات یا تغییر آن بصورت موضوع و چیز وجود ندارد.
📕 نبرد دین با علم
جسم و روح - صفحه: 84 - 85
✍ برتراند راسل
@Library_Telegram
برای فلسفه قابل پذیرش نبود که مدت های طولانی در جاده ای پراز سنگلاخ گام بردارد.
بخش هایی از فلسفه #کانت که با شکاکیت همراه بود از نظر ارزش فکری از بخشهایی که کوشیده بود سنتهای دینی را نجات بدهد دوام بیشتری آورد. به زودی به این نکته پی برده شد که لزومی ندارد چنین فرض کنیم که چیزها به خودی خود وجود دارند، که در واقع دنباله همان موضوع ذات قدیمی بود و اکنون بر درک ناپذیریش تأکید شده بود.
در نظریه #کانت آن پدیدهها که قابل مشاهدهاند فقط صورت ظاهرند و باطنی که در پس آنها است چیزی است که اگر در سایه مفروضات اخلانی نبود فقط به وجود محض آنها پی میبردیم.
از دیدگاه اندیشمندان پس از #کانت - پس از این که خط فکری پیشنهادی او با هگل به اوج خود رسید - این نکته آشکار شد که پدیدهها همان واقعیتی را دارد که قابل پی بردن است و نیازی نیست فرض کنیم نمونه ممتازی از واقعیت وجود دارد که شناسایی ناپذیر است. البته وجود چنان نمونه ممتاز واقعیت امکان دارد اما استدلالهایی که میکوشند ثابت کنند باید وجود داشته باشد بیاعتبار است.
بنابراین، وجود چنان امکان فقط یکی از امکانهای بیشمار در نظر گرفته میشود که باید از آن چشم پوشی کرد، زیرا از میدان آنچه درک شده یا در آینده شناخته خواهد شد بیرون است. در میدان درک شدنیها نیز جایی برای مفهوم ذات یا تغییر آن بصورت موضوع و چیز وجود ندارد.
📕 نبرد دین با علم
جسم و روح - صفحه: 84 - 85
✍ برتراند راسل
@Library_Telegram