رضا اجتهادی
4.89K subscribers
58 photos
10 videos
13 files
221 links
افکار مکتوب من
Download Telegram
🔹 حکومت جمهوری گیاه خواری

ایمان چیز بسیار خوبی است. ایمانی که وجودش برای آنانی که ایمان آورده اند آرامش به ارمغان میاورد و زندگی و مرگ را بسیار ساده تر میکند و هیچ فایده و ضرری هم برای انسانهایی که ایمان نیاورده اند ندارد. ایمان یک چیز شخصی است،‌ یا دارید یا ندارید. خوش به حال آنانکه دارند.

ولی مشکل اعتقاد است. مشکل معتقدینی هستند که میخواهند به هر قیمتی حتی اعمال خشونت، دیگران را در اعتقاداتشان شریک و همراه کنند. روش تمام معتقد ها هم مشابه هم است. مهم هم نیست که به چه چیز اعتقاد داشته باشند. اعتقاد به یک مذهب یا مثلا اعتقاد به گیاهخواری. هر دو سعی میکنند با روشهای یکسان از هر فرصتی برای همراه کردن شما استفاده کنند. در ابتدا با تصویر کردن آینده ی بهتر در صورت پیروی از باورشان،‌ بعد با استفاده از تصویر کردن عواقب خطرناک در صورت عدم قبول باور و روش زندگیشان. فقط جنس بهشت و جهنم شان متفاوت است. هیچ وقت نباید اختیار خود را به دست این معتقدها دهید. فکر کنید که در کشوری حکومت جمهوری گیاهخواری داشته باشیم. چه شود؟

دوست گیاه خواری دارم که همیشه در موقع خوردن غذا و دقیقا وقتی که دارم از خوردن یک لقمه کباب لذت میبرم، وظیفه خود میداند که غذا را به کام من زهر کند. وای از آن روزی که نهاد قدرت و گروه های فشار نیز پشتیبانش شوند.

https://t.me/RezaEjtehadi
🔹 مرگ طبیعی

می‌توانیم بگوییم که داریوش مهرجویی و همسرش در ویلای خود به مرگ طبیعی مردند، آنقدر که برایمان اینگونه مردن طبیعی و عادی شده است.
کودکان را در زندان نگه می‌دارند تا بالغ شوند و بعد برای جرم کودکی اعدام می‌کنند. بعد حکم می‌دهند که دانشجو را برای تقلب دوران داوطلبی نمی‌توانند تنبیه و اخراج کنند!
🔹 انتقام سخت

گویند فردی در خانه ی یک مرد روستایی شام را مهمان بود که متوجه ی شَبَحی اسلحه در دست در تاریکی بیرون خانه شد. میزبان که متوجه کنجکاوی مهمان خود شده بود توضیح داد که او همسایه ای است که چندی پیش من یکی از مهمانهایش را کشته ام. آمده تا انتقام بگیرد و مهمانی از من بکشد. هیچ نگران نباش، که اگر تو را بکشد من ۲۰ مهمان از او خواهم کشت.

https://t.me/RezaEjtehadi
🔹 انقلاب، ولی در کجا؟

ظهور مدارس علمیه در ایران نقطه عطفی برای تشیع بوده است. به پشتوانه ساختار مدیریتی این مدارس، روحانیت شیعه در ایران خیلی سریع از حکومت مرکزی و پادشاهان قدرتمندتر شد. اگرچه حکومت های مرکزی همواره در ایران ارتشی تحت فرمان داشتند، ولی ارتش روحانیت همیشه کاملتر و قدرتمند تر بوده است. تمام مولفه های یک ارتش مدرن را میتوانید در ساختار روحانیت ببینید. سلسله مراتب، لباس متحدالشکل (یونیفرم)، مراکز آموزشی، پایگاه و پست دیده بانی (مساجد)، و مهم تر از همه یک پیاده نظام بسیار پر انگیزه و پرشمار با قابلیت بسیج عمومی. در دور افتاده ترین نقاط کشور و در روستاهایی که دولت مرکزی پاسگاه و پایگاهی نداشت، حداقل یک مسجد وجود داشت و یک روحانی در آن مستقر بود. تنها مولفه مهمی که در مقایسه به یک ارتش کم داشت، سلاح بود.

این لشکر از نظر مالی به دولت مرکزی و شاه وابستگی نداشت و منابع مالی خودش را از حامیان خودش تامین می کرد. استقلال مالی این ارتش از حکومت مرکزی بر قدرتش میافزود. با داشتن پایگاه ایدئولوژیک میان مردم، این ارتش سربازان از خود گذشته ای تربیت میکرد که گاهی اعتقاد های مذهبی آنها از وابستگی های ملی به خاک و ملت قدرتمند تر و عمیقتر بود. به کمک این باورهای دینی این لشگر در درون دربار و حتی در رده های بالای ارتش پادشاهان نیز نفوذ داشت.

با این توانایی ها بدیهی بود که در صورتیکه زمانی جنگی میان این لشگر و لشگر شاهان درمیگرفت، لشگر حکومت توان تحمل نداشته باشد و محکوم به شکست باشد.

پس چرا این لشکر با این قدرت برای سالها حکومتهای شاهان را تحمل کرد و تا انقلاب 57 سعی نکرد که قدرت را به دست گیرد؟ نکته این است که فرماندهان آن اعتقادی به این کار نداشتند. آنها اعتقاد نداشتند که در زمان غیبت معصوم باید حکومت کنند. این فرماندهان بیشتر خود را در جایگاه ارشادی میدیدند و نه در جایگاه حکومتی. البته در تاریخ حوزه همیشه بوده اند روحانیون برجسته ای که اعتقاد بر حقانیت حوزه و فقها در بدست گرفتن حکومت داشته اند، ولی این افراد در داخل ارتش حوزه از قدرت بالایی برخوردار نبودند.

در مقاطعی در تاریخ ایران مانند موضوع تحریم تنباکو یا درزمان حکومت پهلویِ اول این دو لشکر در جلوی هم آرایش جنگی گرفتند. ولی خیلی زود، با عقب نشینی حکومت، یا با مدارای حوزه، آتش بس برقرار شد.

در مورد انقلاب ایران و زمینه های بروز آن خیلی صحبت شده است. تاثیر نهضت های آزادی خواهانه آمریکای جنوبی و شمال افریقا،‌ یا بالا رفتن سطح آگاهی و ظهور تشکیلات و نهادهای روشنفکری ضد رژیم شاه و دیکتاتوری، موفقیت نهضت های جمهوری خواهانه در کشورهای منطقه، و یا انسجام گروه های ملی مذهبی. همه و همه و از جمله دیپلماسی قدرت‌های خارجی، مطمئنا در انقلاب ایران موثر بودند. ولی نکته اصلی و کلید اصلی این داستان در جایی دیگر بود.

آیت اللهی جوان، باهوش، جاه طلب و شجاع به نام روح الله خمینی با تمام وجود اعتقاد بر حقانیت حکومت شیعه داشت. البته تا زمان حیات آیت الله بروجردی خریداری برای عقاید او در حوزه وجود نداشت. برای همین مخالفت خود را با حکومت پهلوی در ظاهر اصلاح طلبانه، هرچند با زبانی تند، بیان میکرد. حکومت هم که از نداشتن پایگاه قوی او در درون حوزه مطلع بود خود را ملزم به گوش دادن به نصایح این آیت الله جوان نمیدید. بعد از اینکه حرکتهای انتقادی خمینی در برابر شاه به نتیجه نرسید و او را به کشور عراق تبعید کردند، او به این باور رسید که اصلاح حکومت شاه دیگر غیر ممکن است و راهی به جز قدرت گرفتن فقها و پایه گذاری یک حکومت شیعی وجود ندارد. تبعید او به نجف که همراه شد با فقدان فرمانده بلا منازع لشگر حوزه، آیت الله بروجردی، به او این فرصت را داد که برای بیش از 10 سال بر روی موضوع حکومت فقهی کار نظری و برنامه ریزی عملی کند.

او با نگارش کتابهایی مانند کشف الاسرار و ولایت فقیه نظریه ولایت فقیه را در بحث نظری به پیش برد. همزمان هم با پرورش ژنرالهایی در اطراف خود بر قدرت خود در حوزه نیز افزود. ژنرال هایی مانند منتظری،‌ صانعی، خلخالی، اردبیلی، رفسنجانی،‌ دعایی و کروبی را تربیت کرد. او حتی سفرایی برای ورود به دانشگاه ها و یافتن پایگاه در میان قشر روشن فکر تربیت کرد. سفرایی مانند بهشتی، مفتح و مطهری را ماموریت داد که به روشنفکران مخالف شاه نزدیک شوند. از سوی گروه های ملی و مذهبی هم سفرایی را به بارگاه خود پذیرفت، افرادی مانند قطب زاده و یزدی و بنی صدر. از رادیو بغداد برای ارتباط با سربازان استفاده کرد و با در گذشت مراجعی مانند حکیم و نایینی و بخصوص حایری در قم، و سکوت مراجعی مانند خویی در نجف، ایت الله خمینی به راس هرم قدرت شیعه نزدیک تر شد.
(ادامه دارد)
(ادامه)
انقلاب ایران در حقیقت کلیدش در جامعه و در بین مخالفین و اپوزیسیون شاه زده نشد. بلکه شروع آن با یک جابجایی قدرت در درون حوزه علمیه قم بود. این جابجایی آنقدر سریع بود که به هیچ یک از مخالفین نظریه ولایت فقیه خمینی مانند شریعت مداری، شیرازی و حتی گلپایگانی فرصتی نداد تا مخالفت خود را علنی کنند. او خود را به کمک ژنرالهای جوان و تربیت شده اش به فرماندهی حوزه منصوب کرد.

بعد از این جابجایی و با فرماندهی خمینی و حضور ژنرالهایش، سامان دهی لشکر شیعه و بسیج هواداران مردمی آن بر علیه ارتش شاه کار خیلی ساده ای بود. در حقیقت با این اتفاق کار شاه تمام بود. این ارتش منتظر صدور فرمان بود و این فرمان داده شد. مرگ بر شاه.

https://t.me/RezaEjtehadi
در آیین باستان ایران «هما» بخشی از آیین رها سازی مردگان در دخمه بوده است و مانند هر عنصر چنین مراسمی محترم. هما راهی برای صعود و پرواز جسم خاکی به آسمان است. هما اجازه نمی‌دهد این جسم خاکی فساد پذیرد. در آیین باستان هما جسم را تکه تکه با خود به آسمان می‌برد و او را آسمانی می‌کند. برای همین سایه اش بر روی زمین نیز غنیمت است.

https://t.me/RezaEjtehadi
-----
تصویر از ویکی پدیا
🔹 چانه زنی در بالا و بازهم چانه زنی در بالا

یکی از نکات مثبت انتخابات مجلس این دوره این بود که خیابان‌های شهرها خیلی کمتر به تصویر نامزدها آلوده شد.
شاید به امید دیده شدن تبلیغ در پلتفرم‌های فیلتر شده باشد. یا شاید نامزدها خودشان می‌دانند که عکسشان در کف کوچه و خیابان کمکی نمی‌کند. چون رای ها را از کف خیابان جمع نمی‌کنند.

https://t.me/RezaEjtehadi
Forwarded from رضا اجتهادی (Reza Ejtehadi)
🔹 لیدی گودایوا (Lady Godiva) 

گفته می‌شود که در سال‌های خیلی دور، در شهر کاونتری در انگلستان، بانویی مؤمن و نجیب به همسرش برای ظلمی که برای پرداخت مالیات بر مردم  روا می‌داشت معترض بود. حاکم برای رهایی از اعتراض های همسر، شرط کرد که اگر او برهنه بر اسب در شهر گذر کند از مالیت رعیت می‌گذرد. بانو شرط را قبول کرد و از مردم شهر خواست که بر او ننگرند. 

مردم شهر کاونتری، آگاه از فداکاری بانو، در روز موعود در خانه ها ماندند، درها و پنجره ها را مسدود کردند، و کل شهر حریم خلوت بانو شد تا  او بتواند به دور از نگاه نامحرمی برهنه از کوچه های شهر بگذرد. 


اکنون بعد از  گذشت بیش از 700 سال از آن تاریخ آیا ما می‌توانیم این گونه رفتار کنیم؟ آیا حاضریم برای رفع ظلمی از خود، فقط یک روز درهای خانه هایمان را نگشاییم؟ فقط یک روز شهر را خالی کنیم تا ندای یک اعتراض، بی هیچ فریادی، بی هیچ خشونتی، با وقار و عریان بر کوچه های شهر هایمان پرسه زند؟ آیا ما می‌توانیم همراه و هماهنگ با هم یک روز تعطیل را در خانه بمانیم؟


https://t.me/RezaEjtehadi
🔹نوروز، پیروز

با این آرزو که در سال جدید روزنه ی امیدی برای فردایی بهتر از دیروز به رویمان گشوده شود، به استقبال نوروز میروم.
🔹 فاصله‌ی میان سازندگی و تخریب یک دیوار است.

یک شهردار با جسارت دیوار چند ده ساله‌ی پارک‌ها را بر می‌چیند، دیگری دیوارهای بلندتری بر پا می‌کند.

https://t.me/RezaEjtehadi
🔹تجربه سفر به ونزوئلا
بخش اول - غنی ولی فقیر 

در ایام عید امسال فرصتی دست یافت تا سفری به ونزوئلا داشته باشم. خیلی تجربه جذابی بود.  کشوری بسیار دور و بسیار نزدیک. بسیار دور از نظر فاصله و آب و هوا، و بسیار نزدیک از نظر شباهتهای اجتماعی و سیاسی  و حتی تاریخی. دوست دارم با دیگران این تجربه را به اشتراک بگذارم.  قسمت عمده ی آنچه در چند پست بعدی به اشتراک میگذارم برگرفته از تجربه شخصی و گفت و شنودهای شفاهی است و حتما نقصان بسیار بر آن وارد است. حاصل گفتگو و معاشرت با مردم است و نه مستند به منابع. حتما متخصصان امور، جامعه شناسان،‌ اقتصاددانان و سیاستمداران با نگاه فنی،‌ علمی و حرفه ای به ونزوئلا می نگرند و حتما بسیار مطالب مستدل و دقیق برای شنیدن دارند. پس این چند پست را در حد یک گفت و شنود خودمانی در نظر بگیرید و اگر بیشتر خواستید بدانید به سراغ متخصصین امور بروید.

ونزوئلا  کشوری که بر روی منابع عظیم نفتی خوابیده است در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم یکی از ثروتمندترین کشورهای آمریکای لاتین بود و سطح بالای زندگی در ونزوئلا آنجا را به مقصد  مهاجرانی از آسیا، اروپا و امریکا  تبدیل کرده بود.تا قبل از سال ۱۹۶۰ میلادی فقط بیش از یک میلیون مهاجر از اسپانیا،‌ پرتغال، فرانسه و ایتالیا  را در برنامه های جذب کارگران ماهر  به خود جذب کرد.  با شروع به کار اوپک و عضویت در آن و نیز افزایش قیمت نفت در دهه ی ۷۰ میلادی رشد اقتصادی بسیار بالایی را تجربه کرد و  سالها میزبان جمع عظیمی از پناهندگان جویای کار از کلمبیا و آرژانتین بوده است. در دهه های بعد با کاهش قیمت نفت مشکلات اقتصادی دولت به مشکلات سیاسی گره خورد ولی هنوز جامعه ای نسبتا ثروتمند بود و بیشتر نگران مشکلات سیاسی از قبیل دموکراسی و آزادی بود تا نان شب. ولی بعد از سال ۱۹۹۹ و با انقلاب بولیویایی و به قدرت رسیدن هوگو چاوز، با شعارهای عوام فریبانه و برنامه های غیر کارشناسانه و بلند پروازانه ی اقتصادی،  وضعیت کشور به شکلی تغییر کرد که اکنون با  حضور حدود ۷ میلیون مهاجر ونزوئلایی در کشور های دیگر، از کشوری ثروتمند و مهاجر پذیر به کشوری بسیار فقیر و مهاجر گریز تبدیل شده است. 

ونزوئلا  از نظر جذابیت های طبیعی و دیگر منابع ملی نیز کشوری غنی است. کشوری با تنوع زیستی فراوان و نیز جاذبه های توریستی منحصر به فرد. از سواحل زیبای دریای کارائیب در شمال گرفته تا بلند ترین آبشار جهان (آبشار آنجل با ارتفاع سقوطی نزدیک به یک کیلومتر) در جنوب و طولانی ترین تله کابین دنیا در غرب کشور و خیلی جاذبه های دیگر پتانسیلی برای کسب درآمد خوبی از جهانگردی را به این کشور می‌دهد.   با در اختیار داشتن بزرگترین منابع ذغال سنگ، آهن، آلومینیوم و طلا،  بدون در نظر گرفتن نفت هم کشوری بسیار ثروتمند است.  کشوری در نزدیکی خط استوا با جنگل های انبوه  و غنی از نظر میوه های استوایی که میتواند یک مزیت اقتصادی بالا برای کشور باشد. ولی با تمام این نعمت ها امروز از نظر اقتصادی کشوری بسیار فقیر است که پولش یکی از بی ارزش ترین پولهای دنیاست.
(ادامه دارد)

https://t.me/RezaEjtehadi
🔹 تجربه سفر به ونزوئلا
بخش دوم - اَبَر تورم

پول را معجزه دنیای مدرن می نامند. یک برگ کاغذ که داد و ستد را آسان میکند. به جای اینکه سه عدد مرغ بدهیم و یک عدد گوسفند بگیریم میتوانیم از پول به عنوان یک واسطه استفاده کنیم. ولی ارزش این برگه های کاغذ  وابسته به یک اعتماد و توافق اجتماعی است. اعتماد به اینکه پولی که از شما در تهران میگیرم در کرمان و مشهد و شیراز نیز اعتبار دارد. و نه اکنون که فردا و پس فردا و هفته آینده هم همچنان اعتبار دارد. مطمئنا دولتها در تثبیت این حس اعتماد عمومی بسیار نقش دارند. ولی اگر دولت توانایی حفظ ارزش پول را نداشته باشد چه می شود؟ 

ونزوئلا بعد از چاوز درگیر تورم های دورقمی و بعد سه رقمی و بعد تر چهار رقمی  بوده است. ولی این روند در سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۸ میلادی شدت نجومی میگیرد و در این سالها تورم بیش از  ۴۰۰۰۰ (بله، چهل هزار) درصدی را تجربه کرده است. وقتی با مردم ونزوئلا در مورد آن سالها صحبت میکردم حتی خاطره ی آن روزها نیز حس وحشتی را در چهره شان میاورد که به راحتی مشهود بود. روزهایی که ارزش پول از صبح تا شب نصف می شده است.  حذف ۱۳ صفر از واحد رسمی پول ونزوئلا (بولیوار) شاید از حجم پول در گردش بکاهد ولی کمکی به تثبیت ارزش آن نمیکند. چنین اقتصادی دیگر جایی برای اعتماد عمومی بر ارزش پول نمی گذارد.

در خاطراتشان تعریف می کردند که  نمی توانستند  مثلا برای  تعمیر لوله های ساختمان با تعمیرکار به توافق برسند، چون از زمانی که با او در مورد قیمت توافق می کردند تا زمانی که کار انجام میشد ارزش پول افت کرده بود.  حتی نمی توانستید یک پیتزا بخرید، چون از وقتی که پیتزا را سفارش می دادید تا وقتی آماده میشد ارزش پول افت کرده بود. نمی توانستید  یک تاکسی بگیرید،‌ از زمانی که سوار تاکسی می شدید تا زمانی که به مقصد می رسیدید ارزش پول کم شده بود.  این در زمانی است که دولت هرگونه خرید و فروش دلار  و حتی داشتن دلار را جرم میداند. ولی مردم راهی به جز تبدیل پول خود با دلار برای حفظ ارزش آن نداشتند. هرکس مقداری دلار در خانه نگه می داشت. ولی به تدریج یاد میگیرند که این دلار ها را از خانه بیرون بیاورند و در معاملات از آنها استفاده کنند. یعنی لوله کش خدماتش را به دلار قیمت میگذارد. پیتزا به دلار فروخته میشود و راننده تاکسی قیمت را به دلار پیشنهاد میدهد. 
(ادامه دارد)

بخش اول:

https://t.me/RezaEjtehadi/570
🔹 تجربه سفر به ونزوئلا
بخش سوم - دلاریزه شدن

بخش های قبل:
https://t.me/RezaEjtehadi/570

https://t.me/RezaEjtehadi/571

در ابتدا دولت ونزوئلا از این تغییر نگاه مردم به اقتصاد و این پاسخ بازار به تورم خشنود نبود، ولی توانی هم در خود برای جلوگیری از وقوع آن نمی بیند و کم کم با آن همراه میشود. اکنون در ونزوئلا به طور رسمی دلار در تمام معاملات کوچه و بازار استفاده می‌شود. در فروشگاه ها، بقالی، میوه فروشی  و سوپر مارکت ها قیمت ها به دلار بر روی کالا ها نوشته شده است. از زمان این اتفاق دیگر قیمت پیتزا و کرایه تاکسی به دلار ثابت مانده است. یعنی درآمد و هزینه به دلار تثبیت شده است. نرم افزار های خدمات رسانی مانند تاکسی های اینترنتی به دلار قیمت را محاسبه میکنند. همه در جیبشان دلار حمل میکنند. بولیوار در معاملات فقط نقش پول خرد را بازی میکند. یعنی اگر شما کالایی را به ۴.۵ دلار  بخرید و یک اسکناس ۵ دلاری بدهید، فروشنده به شما به جای ۵۰ سنت باقیمانده ۲۰ بولیوار جدید به شما میدهد.

همراهی دولت با این فرایند به جرم زدایی از خرید و فروش دلار خلاصه نمیشود، بلکه دولت رسما به جامعه اجازه میدهد که دلار را جایگزین بولیوار کند.  ضمن اینکه با تک نرخی کردن قیمت دلار ثباتی هم در بازار ارز ایجاد کرده است. یعنی بانک مرکزی قیمتی برای دلار در هر روز اعلام می‌کند که تقریبا همان قیمت بازار آزاد است و همانی است که مردم  در داد و ستد به آن استناد میکنند. 

به دلیل تحریم ها جابجایی پول به دلار فقط با پول کاغذی انجام میشود و شاید این سوال مطرح شود که  آیا واقعا این مقدار دلار کاغذی در ونزوئلا وجود دارد؟ پاسخ بله است. یکی از اثرات دلاریزه شدن بیرون آمدن میلیونها یا شاید میلیاردها دلار کاغذی پنهان شده در خانه ها  بود. حالا آن پولهای مخفی شده در بالشها را میشود در خیابان معامله کرد. به نوعی نقدینگی دلاری بالایی وارد بازار شده است. 
(ادامه دارد)
https://t.me/RezaEjtehadi
🔹 تجربه سفر به ونزوئلا
بخش پایانی - هزینه و درآمد.

بخش‌های قبل:

https://t.me/RezaEjtehadi/570

https://t.me/RezaEjtehadi/571

https://t.me/RezaEjtehadi/572

با دلاریزه شدن اقتصاد بخشی از مشکل بازار آزاد حل می‌شود. دیگر درآمد یک راننده تاکسی، یک لوله کش، یک رستوران دار و نیز هزینه های زندگی آنها در این چند سال به مقیاس دلار تغییر چندانی نکرده است. کرایه تاکسی همان است که دو سال قبل بوده و اجاره منزل و قیمت پیتزا هم همان که بوده است. ولی در تراکنش های رسمی هنوز پول رسمی کشور بولیوار است. این جای دیگری است که دولت با  این فرایند همراهی میکند و از حدود ۳ سال پیش حقوق کارمندان دولت را با دلار تثبت میکند. مثلا اگر یک کارمند وزارت خانه حقوقش در آن تاریخ ۵۰ دلار بوده است اکنون هم ۵۰ دلار است. هر ماه به بولیوار به حسابش واریز می‌شود، ولی با احتساب نرخ روز دلار ارزش ۵۰ دلار را دارد. اینگونه است که همه چیز به دلار تثبیت می‌شود.  

پس بازار آزاد با دلار به ثباتی رسیده است. ولی حقوق کارمندان دولت بسیار پایین است. یعنی دولت زمانی به تثبیت حقوق ها به دلار تصمیم گرفت که این حقوق ها برای هزینه زندگی کارمندان کافی نبود. به خصوص با مقایسه با درآمد ها در بازار آزاد. مثلا حقوق رسمی یک پلیس در آنجا برای یک ماه کار قابل مقایسه با درآمد یک راننده تاکسی در یک روز است. و این حدودا برای دیگر کارمندان دولت نیز صدق میکند. پس کارمندان چگونه زندگی می‌کنند؟ اول اینکه خوب است که بدانیم که در ونزوئلا تمام کارمندان، دانش اموزان، دانشجویان و کارگران نهار مجانی دریافت میکنند، که کمک بزرگ ولی ناکافی برای کاهش هزینه هاست. عدم توازن میان حقوق دولتی و هزینه های زندگی باعث شده است که فساد سیستماتیک در نهادهای دولتی دیگر معنی فساد به خود نگیرد. پلیس هزینه خدماتش را مستقیما از شهروندان می گیرد. اگر پلیس شما را در چهارراه برای یک خلاف رانندگی متوقف کند همانجا ۱۰ دلار میگیرد و تمام. شما جریمه را مستقیما به پلیس میدهید و نه دولت. اگر شما به یک اداره دولتی برای انجام کاری بروید که به چند امضا نیاز داشته باشد برای هر امضا ۵ دلار می‌پردازید. البته فقط برای بعضی از خدمات دولتی که امکان رشوه مستقیم در آنها وجود دارد. مثلا یک استاد دانشگاه چنین امکانی ندارد و در نتیجه دانشگاه ها از اساتید تهی می شوند. در یک  دانشگاه  در بخشی که تا ۳ سال پیش ۱۰ استاد مشغول به کار بودند فقط ۲ نفر باقی مانده بودند. برای دیگر بخشها و دانشکده ها هم تقریبا همین است. بقیه یا به خارج از کشور یا به‌ بازار آزاد مهاجرت کرده اند.

هر چند دلاریزه شدن به ظاهر ثباتی در اقتصاد دلاری ایجاد کرده است، ولی دولت همچنان در مهار تورم ناتوان است.  درآمدهای دولت همچنان کفایت هزینه هایش را نمی دهد. درست است که دیگر از تورم های ۵ رقمی  خبری نیست ولی همچنان با تورم سالانه ی حدود ۲۰۰ درصد ونزوئلا یکی از رکوردداران اقتصاد تورمی است.  کاراکاس شهری است که هزینه زندگی در آن، حتی به دلار، نه تنها از تهران که از خیلی از شهرهای اروپایی نیز بیشتر است. 

اجازه دهید تا این متن را با چند تجربه مثبت از مردم این کشور به پایان برسانم. در این مدت مردمی را دیدم بسیار مهربان، خونگرم و صمیمی، خیلی آرام و صلح جو. هیچ مشاجره ای منجر به صدای بلند در خیابان ها ندیدم. با وجود سختی ها و گرانی ها در حدی که میتوانند شاد هستند. آماده کمک به غریبه ها با روی گشاده. زمان قابل توجهی  را برای دیدن طبیعت این کشور زیبا و گشتن در کوه و جنگل و رودخانه ها گذاشتم، یک مشاهده ی خیلی شاخص برای من این بود که در تمام این گشت ها حتی یک زباله ی رها شده در طبیعت ندیدم. یک بار هم که یک کاغذ شکلات در میان ریشه های درختان حاشیه ی یک رودخانه جلوه کرد، شاهد بودم که همراه ونزوئلایی ام چگونه به آب زد که آنرا بردارد و طبیعت را پاکیزه سازد. برای طبیعت کشور خود بسیار ارزش قائل هستند، وگرنه کاراکاس اگر کثیف تر از تهران نباشند مطمئنا خیلی تمیز تر نیست.

ونزوئلا، کشوری خیلی دور، خیلی نزدیک.

https://t.me/RezaEjtehadi  
Forwarded from رضا اجتهادی (Reza Ejtehadi)
🔹 روز کارگر، روز معلم،

یکی از دانشجویان در کلاس پرسید که چرا اول ماه می روز کارگر است؟ نمیدانستم. گفتم حتما تو این روز یک یا چند کارگر کشته شده اند. روز دانشجو و دانش آموز و معلم که این گونه هستند!!
https://t.me/RezaEjtehadi
🔹 فقط یک مشکل

وزیر آموزش و پرورش نگران دانش آموزان و مدارس است.
وزیر علوم نگران دانشجویان و دانشگاه ها،
وزیر بهداشت نگران بیماران و کادر درمان،
وزیر راه نگران مسافران در فرودگاه ها، پایانه ها و داخل هواپیما و قطارها،
وزیر اقتصاد نگران مراجعه کنندگان به بانکها،‌
وزیر ارشاد نگران هنرپیشگان و هنرمندان،
وزیر کشور، استانداران و شهرداران نگران مردم در شهرها و کوچه ها و خیابانها.
کلا هیات دولت خیلی نگران است و نمایندگان مجلس و شورای نگهبان درگیر تدوین قوانین جدید با امید رفع نگرانی هیات دولت،
نیروهای نظامی و انتظامی نگران اجرای قوانین جدید مجلس،
وزیر کار نگران استخدام نیروهای لازم برای اجرای این قوانین،
قوه قضاییه نگران صف رسیدگی به پرونده های مرتبط.
به نظر میرسد که مسئله ی حجاب به تنها مشکل حکومت تبدیل شده است. واقعا خیلی خوشبخت است حکومتی که فقط یک مشکل دارد. بقیه حکومتها کوهی از مشکلات دارند که باید برای حل آنها تلاش کنند.

https://t.me/RezaEjtehadi
🔹مدیریت دربان ها

برای عبور اتوبوس‌های تندرو خطوط ویژه ای در نظر گرفته می‌شود تا بتوانند بدون درگیری با ترافیک سنگین خیابان‌ها سفر کنند. راه حلی که در خیلی از شهرهای دنیا نیز به کار می‌رود. برای اینکار در این شهرها یک تابلو برای اطلاع دیگر رانندگان و ممانعت از ورود آنها به خط ویژه نصب میکنند. حتی در بعضی شهرهای دنیا این تابلو الکترونیکی و هوشمند است و در مواقعی که نیازی به داشتن خط ویژه نیست خاموش میشود تا این فضای شهری در اختیار دیگران قرار گرفته و به طور بهینه استفاده شود. ولی داستان خط ویژه در کشور ما متفاوت است. اینجا برای داشتن یک خط ویژه، یک خط ممتد زرد همراه
با یک تابلو راهنمایی و هشدار دهنده کفایت نمی کند. باید برای حفظ خطوط از تعدی دیگر رانندگان دیوار و نرده هم کشید و عملا خیابان را به دو قسمت تبدیل کرد.

ولی در تقاطع ها که نمی شود دیوار کشید. راه کار آن است که آنجا را در بکذاریم، حال برای باز و بسته کردن این در هم یک یا دو مامور باید سر هر تقاطع قرار داد. پس برای داشتن یک خط ویژه، کاری که در تمام دنیا با یک خط کشی یا چند تابلو انجام میشود اینجا باید کلی دیوار و نرده و دروازه و در و دربان داشت.

این یک مثال ساده از آن چیزی است که در کل کشور در جریان است. در ورودی مترو ها حجاب بان می گذارند و در ورودی رستوران های دانشگاه ها یکی را قرار میدهند که به رستوران دختران، پسری وارد نشود یا به رستوران پسران، دختری. یا مثلا این که در روی یک آسانسور بیمارستان بنویسیم که «مخصوص کادر درمان» کافی نیست، آنجا هم یک دربان لازم است که تمام وقت بنشیند و نگذارد کس دیگری سوار آسانسور شود. یعنی برای هر «در» در این کشور یک (یا چند) «دربان» داریم.

خود این دربان ها هم در عبور از درهای دیگر باید از جلوی دربان های دیگر بگذرند. حجاب بان مترو وقتی میخواهد وارد دانشگاهی شود باید از جلوی یک دربان رد شود و دربان دانشگاه اگر بخواهد وارد خط ویژه ی اتوبوس تندرو شود یکی مانعش میشود.
یعنی حجم زیادی از توان و نیروی کار جوان کشور صرف دربانی می‌شود.
فقط تصور کنید یک نفر باید هشت ساعت در روز جلوی یک در بایستد تا هر وقت یک اتوبوس نزدیک شد در را باز کند و بعد ببندد.
https://t.me/RezaEjtehadi