#پولدارشو
مرحوم مطهری در یکی از کتابهایش بحث نسبتاً خوبی در مورد شانس دارد. دقیق یادم نیست کدام کتابش است، اما بهگمانم بیست گفتار باشد.
نه اینکه پیدا کردنش کاری داشته باشد. خدا برکت دهد به گوگل. به قول معروف «تنها گوگل است که همه چیز را میداند». گفتم شاید اینطوری خیلی شیکتر باشد. نشان میدهد از بس مطالعاتم گسترده است، دیگر یادم نمیماند کی، کجا، چی گفته است.
مطهری از فیلسوفانی است که علیّت را قبول دارد. یعنی از نظر او هر چیزی علتی دارد. خیلیها هم این را قبول ندارند، حالا یا بهلحاظ فلسفی قبول ندارند، یا میروند سطح کوانتومی و میگویند آنجا علت ملت ندیدیم و همه چیز تصادفی و بینظم است، و یا لااقلش مثل هیوم در آن تردید دارند.
مطهری چون علیت را قبول دارد، طبیعتاً مفهوم بخت و شانس، به معنای رخدادن یک امر بیعلت را نمیتواند بپذیرد و آن را از موهومات ذهن بشری میشمارد که بر اساس اصل همزمانی یونگ در شکلگیری خرافات پدید آمده است.
بحثهای او در عدالت اجتماعی ساده است؛ دلیلش هم مشخص است. از یک طرف مفهوم عدالت بهشدت پیچیده است و به این راحتیها نمیشود گفت عدالت چیست؟ رابطهاش با دیگر مفاهیم چگونه است؟
و از طرف دیگر، نظریهپردازی در مورد روشهای اجرایی کردن عدالت، لااقلش نیازمند تسلط به چندین دانش از جمله اقتصاد و جامعهشناسی و روانشناسی و حقوق و مدیریت و برنامهریزی و ... است، که طبیعتاً از عهدهی یک نفر برنمیآید.
برای همین است که خیلی از بحثهایی که عموم شرقیها و غربیها در مورد عدالت میکنند خلاصهاش چهارتا بهبه و چهچه و ردیف کردن چهار تا جملهی قشنگ یا فحش است که معمولاً همه هم میدانند.
اما دنیای امروز دنیای روشها است، نه ارزشها. همه میدانند عدالت خوب است؛ ولی ثُمّ ماذا؟ یا به قول جوانها: سو وات؟
اصلاً عدالت چیست؟ چگونه بهوجود میآید؟ رابطهاش با حقوق و مالکیت و نظم اجتماعی و تفاوت طبقاتی و امنیت و تولید و منابع و توسعه و ... چیست؟
اما مطهری یک بحث حاشیهای جالب در عدالت اجتماعی دارد. پس از آنکه تعریفی مبهم و رایج از عدالت میدهد که عدالت یعنی «آن استحقاق و آن حقّی که هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش بهدست آورده است به او بدهند.» و نقطهی مقابل عدالت را ظلم میداند؛ یعنی، تبعیض ناروا بین دو نفری که در شرایط مساوی قرار دارند؛ سپس به بحث #شانس میپردازد.
او میگوید درست است که شانس بهلحاظ فلسفی جزو موهومات است، اما یک حقیقت جامعهشناختی است. اعتقاد به شانس و قمار و برنده شدن و ترقیهای یکشبه در جوامع وجود دارد؛ چراکه بیعدالتی و تبعیض و پارتیبازی و رانتخواری در آنها وجود دارد، که هم اعتقاد به عدالت را میخشکاند و هم اعتقادات دینی را.
او میگوید:
در صورت عدم وجود عدالت در جامعه، مردم به بخت و شانس روی آورده و در واقع اعتقاد به آن ریشه در مظالم و بیعدالتیهای جامعه دارد. هر موقع عدالت اجتماعی متزلزل شده و استحقاقها رعایت نشده، حقوق افراد مراعات نگردد، در تعویض مشاغل، حسابهای شخصی و پارتی مؤثر باشد، در نتیجه فکر بخت و شانس در جامعه قوت میگیرد.
همچنین تاثیر دیگر عدالت در افکار و عقاید بدبینی نسبت به روزگار به عنوان شکایت از روزگار و «قسمت» مطرح میباشد که در واقع این عقیده ناشی از این است که گوینده با وجود ظلم در اطراف خود جرأت بیان آن را نداشته و لذا به آفرینش اظهار بدبینی میکند (اقتباس از همان کتاب)
بهنظر مطهری هر چه در یک جامعه اعتقاد به شانس و اقبال و یک شبه پولدار شدن و قرعهکشیها و شرکتهای هرمی و قمار و ستاره مربعها و امثال اینها بیشتر باشد، یعنی حالش خرابتر است. یعنی آدمهای آن جامعه از بس دروغ و تبعیض و بیعدالتی دیدهاند، به راههای عادی کمتر باور دارند. میخواهند راههای غیرعادی را تست کنند. حالا هر چقدر هم به او بگویی شانس جزو موهومات است و پولهایش نامشروع، نه باورش میشود و نه به خرجش میرود.
به تعبیر مطهری، شانس مثل یک دماسنج اجتماعی است. به دلسوزان جامعه آلارم میدهد که در لایههای زیرین این جامعه چه میگذرد. باور به شانس، محصول بیعدالتی و تبعیض در جامعه است و تا زمانی که این علت حل نشود، آن محصول نه تنها از بین نمیرود؛ بلکه، روز بهروز در شکلهای مختلف و آپدیتشده متولد میشود؛ از شرکتهای هرمی گرفته تا ستاره مربعهایی که از قضا خودشان هم بازتولید یک ظلم پنهان هستند: پولدارترشدن عدهای اندک، به بهای فقیرترشدن عدهای بسیار.
البته تحلیل اجتماعی او به معنای سلب مسئولیت فردی از من و تو و دیگر شهروندان نیست. هیچکس در هیچجای دنیا حق ندارد به بهانهی فقدان عدالت در یک جامعه، به دیگران ظلم کند و یا در ظلم مشارکت نماید. به تعبیر کانت، ما در هر شرایطی موظف به اخلاقی زیستن هستیم؛ حتی اگر کائنات از هم بپاشد.
✍دکتر محسن زندی
@naghdehalema
🆔 @sayehsokhan
مرحوم مطهری در یکی از کتابهایش بحث نسبتاً خوبی در مورد شانس دارد. دقیق یادم نیست کدام کتابش است، اما بهگمانم بیست گفتار باشد.
نه اینکه پیدا کردنش کاری داشته باشد. خدا برکت دهد به گوگل. به قول معروف «تنها گوگل است که همه چیز را میداند». گفتم شاید اینطوری خیلی شیکتر باشد. نشان میدهد از بس مطالعاتم گسترده است، دیگر یادم نمیماند کی، کجا، چی گفته است.
مطهری از فیلسوفانی است که علیّت را قبول دارد. یعنی از نظر او هر چیزی علتی دارد. خیلیها هم این را قبول ندارند، حالا یا بهلحاظ فلسفی قبول ندارند، یا میروند سطح کوانتومی و میگویند آنجا علت ملت ندیدیم و همه چیز تصادفی و بینظم است، و یا لااقلش مثل هیوم در آن تردید دارند.
مطهری چون علیت را قبول دارد، طبیعتاً مفهوم بخت و شانس، به معنای رخدادن یک امر بیعلت را نمیتواند بپذیرد و آن را از موهومات ذهن بشری میشمارد که بر اساس اصل همزمانی یونگ در شکلگیری خرافات پدید آمده است.
بحثهای او در عدالت اجتماعی ساده است؛ دلیلش هم مشخص است. از یک طرف مفهوم عدالت بهشدت پیچیده است و به این راحتیها نمیشود گفت عدالت چیست؟ رابطهاش با دیگر مفاهیم چگونه است؟
و از طرف دیگر، نظریهپردازی در مورد روشهای اجرایی کردن عدالت، لااقلش نیازمند تسلط به چندین دانش از جمله اقتصاد و جامعهشناسی و روانشناسی و حقوق و مدیریت و برنامهریزی و ... است، که طبیعتاً از عهدهی یک نفر برنمیآید.
برای همین است که خیلی از بحثهایی که عموم شرقیها و غربیها در مورد عدالت میکنند خلاصهاش چهارتا بهبه و چهچه و ردیف کردن چهار تا جملهی قشنگ یا فحش است که معمولاً همه هم میدانند.
اما دنیای امروز دنیای روشها است، نه ارزشها. همه میدانند عدالت خوب است؛ ولی ثُمّ ماذا؟ یا به قول جوانها: سو وات؟
اصلاً عدالت چیست؟ چگونه بهوجود میآید؟ رابطهاش با حقوق و مالکیت و نظم اجتماعی و تفاوت طبقاتی و امنیت و تولید و منابع و توسعه و ... چیست؟
اما مطهری یک بحث حاشیهای جالب در عدالت اجتماعی دارد. پس از آنکه تعریفی مبهم و رایج از عدالت میدهد که عدالت یعنی «آن استحقاق و آن حقّی که هر بشری به موجب خلقت خودش و به موجب کار و فعالیت خودش بهدست آورده است به او بدهند.» و نقطهی مقابل عدالت را ظلم میداند؛ یعنی، تبعیض ناروا بین دو نفری که در شرایط مساوی قرار دارند؛ سپس به بحث #شانس میپردازد.
او میگوید درست است که شانس بهلحاظ فلسفی جزو موهومات است، اما یک حقیقت جامعهشناختی است. اعتقاد به شانس و قمار و برنده شدن و ترقیهای یکشبه در جوامع وجود دارد؛ چراکه بیعدالتی و تبعیض و پارتیبازی و رانتخواری در آنها وجود دارد، که هم اعتقاد به عدالت را میخشکاند و هم اعتقادات دینی را.
او میگوید:
در صورت عدم وجود عدالت در جامعه، مردم به بخت و شانس روی آورده و در واقع اعتقاد به آن ریشه در مظالم و بیعدالتیهای جامعه دارد. هر موقع عدالت اجتماعی متزلزل شده و استحقاقها رعایت نشده، حقوق افراد مراعات نگردد، در تعویض مشاغل، حسابهای شخصی و پارتی مؤثر باشد، در نتیجه فکر بخت و شانس در جامعه قوت میگیرد.
همچنین تاثیر دیگر عدالت در افکار و عقاید بدبینی نسبت به روزگار به عنوان شکایت از روزگار و «قسمت» مطرح میباشد که در واقع این عقیده ناشی از این است که گوینده با وجود ظلم در اطراف خود جرأت بیان آن را نداشته و لذا به آفرینش اظهار بدبینی میکند (اقتباس از همان کتاب)
بهنظر مطهری هر چه در یک جامعه اعتقاد به شانس و اقبال و یک شبه پولدار شدن و قرعهکشیها و شرکتهای هرمی و قمار و ستاره مربعها و امثال اینها بیشتر باشد، یعنی حالش خرابتر است. یعنی آدمهای آن جامعه از بس دروغ و تبعیض و بیعدالتی دیدهاند، به راههای عادی کمتر باور دارند. میخواهند راههای غیرعادی را تست کنند. حالا هر چقدر هم به او بگویی شانس جزو موهومات است و پولهایش نامشروع، نه باورش میشود و نه به خرجش میرود.
به تعبیر مطهری، شانس مثل یک دماسنج اجتماعی است. به دلسوزان جامعه آلارم میدهد که در لایههای زیرین این جامعه چه میگذرد. باور به شانس، محصول بیعدالتی و تبعیض در جامعه است و تا زمانی که این علت حل نشود، آن محصول نه تنها از بین نمیرود؛ بلکه، روز بهروز در شکلهای مختلف و آپدیتشده متولد میشود؛ از شرکتهای هرمی گرفته تا ستاره مربعهایی که از قضا خودشان هم بازتولید یک ظلم پنهان هستند: پولدارترشدن عدهای اندک، به بهای فقیرترشدن عدهای بسیار.
البته تحلیل اجتماعی او به معنای سلب مسئولیت فردی از من و تو و دیگر شهروندان نیست. هیچکس در هیچجای دنیا حق ندارد به بهانهی فقدان عدالت در یک جامعه، به دیگران ظلم کند و یا در ظلم مشارکت نماید. به تعبیر کانت، ما در هر شرایطی موظف به اخلاقی زیستن هستیم؛ حتی اگر کائنات از هم بپاشد.
✍دکتر محسن زندی
@naghdehalema
🆔 @sayehsokhan