نكـند گرفتـه باشد دل يار مهــربانم
تو و يك خبر خدايا من و اين دو جرعه جانم
و قسم به آن نگاهش كه چو سايه ام پناهش
گلو اَم براي بغض و خفقانِ ارغـوانم
خش و خار غم! جدا شو ز گلوي مريم* من
كه رهي** دوانده ريشه به وجود واژگانم
به چه شكل، شعر شادي به زبان كـوه آيد
زده آتش آه مردم ، غم او به استخوانم
نه من اين تنم كه حرفش همه شعر شد؛ من اويم
دل او هر آنچه خواهد به همان قسم همانم
سراینده : #ا_درخشنده
*مريم فيروز، معشوق
** #رهي_معيري
🆔 @sayehsokhan
تو و يك خبر خدايا من و اين دو جرعه جانم
و قسم به آن نگاهش كه چو سايه ام پناهش
گلو اَم براي بغض و خفقانِ ارغـوانم
خش و خار غم! جدا شو ز گلوي مريم* من
كه رهي** دوانده ريشه به وجود واژگانم
به چه شكل، شعر شادي به زبان كـوه آيد
زده آتش آه مردم ، غم او به استخوانم
نه من اين تنم كه حرفش همه شعر شد؛ من اويم
دل او هر آنچه خواهد به همان قسم همانم
سراینده : #ا_درخشنده
*مريم فيروز، معشوق
** #رهي_معيري
🆔 @sayehsokhan