دیدی آرام، آرام، آرام
دلمان به بیکَسی
صدایمان به سکوت
و چشمهایمان به تاریکی عادت کردهاند!
سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
دلمان به بیکَسی
صدایمان به سکوت
و چشمهایمان به تاریکی عادت کردهاند!
سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
گفتمش در وصل خواهی کشتنم یا در فراق؟
گفت بیتابی مکن، خواهیم کردن زین دو یَک
فیض کاشانی / شـــعر پارسی
گفت بیتابی مکن، خواهیم کردن زین دو یَک
فیض کاشانی / شـــعر پارسی
باران که شدى مپرس، اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پيالهها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران! تو که از پيش خدا مىآیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره.ى دل، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعرهى مستانه يکيست
اين بىخردان، خويش، خدا مىدانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق، هر چه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکیست
مهدی مختارزاده / شـــعر پارسی
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست
باران که شدى، پيالهها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست
باران! تو که از پيش خدا مىآیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست
بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست
با سوره.ى دل، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعرهى مستانه يکيست
اين بىخردان، خويش، خدا مىدانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست
از قدرت حق، هر چه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست
گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکیست
مهدی مختارزاده / شـــعر پارسی
نه ریرا جان
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه
از نو برايت مینويسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن
سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
نامهام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه
از نو برايت مینويسم
حال همهی ما خوب است
اما تو باور نکن
سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
اصلاً فرض که بعضی
نان از سفره و
کلمه از کتاب و
شکوفه از انار و
تبسم از لبانمان گرفتهاند،
با رویاهامان چه میکنند؟
سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
نان از سفره و
کلمه از کتاب و
شکوفه از انار و
تبسم از لبانمان گرفتهاند،
با رویاهامان چه میکنند؟
سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
جَهد کردم که دل به کَس ندهم
چه توان کرد با دو دیدهی باز؟
زینهار از بَلای تیرِ نظر
که چو رفت از کمان نیاید باز...
سعدی / شـــعر پارسی
چه توان کرد با دو دیدهی باز؟
زینهار از بَلای تیرِ نظر
که چو رفت از کمان نیاید باز...
سعدی / شـــعر پارسی
شهیدی-دلانگیزان
@ShearZii
برنامه دلانگیزان: افشاری
خواننده: شهیدی
تصنیف/ضربی: حافظ (آن کیست که از روی کرم با من وفادازی کند)
آواز: حافظ (گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام)
نوازندگان: پایور-حسن ناهید-افتتاح
@ShearZii
خواننده: شهیدی
تصنیف/ضربی: حافظ (آن کیست که از روی کرم با من وفادازی کند)
آواز: حافظ (گفتم گره نگشودهام زان طره تا من بودهام)
نوازندگان: پایور-حسن ناهید-افتتاح
@ShearZii