مَجال من همین باشد
که پنهان عشق او وَرزم
کنار و بوس و آغوشش
چه گویم چون نخواهد شد...
حافظ / شـــعر پارسی
که پنهان عشق او وَرزم
کنار و بوس و آغوشش
چه گویم چون نخواهد شد...
حافظ / شـــعر پارسی
گفتم ای دوست، تو هَم گاه به یادم بودی؟
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم...
سجاد سامانی / شـــعر پارسی
گفت من نام تو را نیز نمیدانستم...
سجاد سامانی / شـــعر پارسی
سلام بر آنان
که در ما چیزی را دوست داشتند
که خودمان آن را ندیدیم
و دوست نداشتیم...
محمود درویش / شـــعر پارسی
که در ما چیزی را دوست داشتند
که خودمان آن را ندیدیم
و دوست نداشتیم...
محمود درویش / شـــعر پارسی
من از تو روی نخواهم به دیگری آورد
که زشت باشد هر روز قبله دگرم
بلای عشق تو بر من چنان اَثر کردهست
که پند عالم و عابد نمیکند اثرم
قیامتم که به دیوان حَشر پیش آرند
میان آن همه تشویش در تو مینگرم...
سعدی / شـــعر پارسی
که زشت باشد هر روز قبله دگرم
بلای عشق تو بر من چنان اَثر کردهست
که پند عالم و عابد نمیکند اثرم
قیامتم که به دیوان حَشر پیش آرند
میان آن همه تشویش در تو مینگرم...
سعدی / شـــعر پارسی
به کَسی ندارم اُلفت، ز جهانیان به جز تو
اگرم تو هم برانی، سَر بیکَسی سلامت...
رضایی کاشی / شـــعر پارسی
اگرم تو هم برانی، سَر بیکَسی سلامت...
رضایی کاشی / شـــعر پارسی
تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حَد که هیبت را زیان دارد...
سعدی / شـــعر پارسی
نباید کرد بیش از حَد که هیبت را زیان دارد...
سعدی / شـــعر پارسی
جَهد کردم که دل به کَس ندهم
چه توان کرد با دو دیده باز؟
زینهار از بَلای تیر نظر
که چو رفت از کمان نیاید باز...
سعدی / شـــعر پارسی
چه توان کرد با دو دیده باز؟
زینهار از بَلای تیر نظر
که چو رفت از کمان نیاید باز...
سعدی / شـــعر پارسی
ز کویَت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بارِ سفر بستم
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
تو با اغیار خوش بنشین که من بارِ سفر بستم
صائب تبریزی / شـــعر پارسی