من از تو روی نخواهم به دیگری آورد
که زشت باشد هر روز قبله دگرم
بلای عشق تو بر من چنان اَثر کردهست
که پند عالم و عابد نمیکند اثرم
قیامتم که به دیوان حَشر پیش آرند
میان آن همه تشویش در تو مینگرم...
سعدی / شـــعر پارسی
که زشت باشد هر روز قبله دگرم
بلای عشق تو بر من چنان اَثر کردهست
که پند عالم و عابد نمیکند اثرم
قیامتم که به دیوان حَشر پیش آرند
میان آن همه تشویش در تو مینگرم...
سعدی / شـــعر پارسی
به کَسی ندارم اُلفت، ز جهانیان به جز تو
اگرم تو هم برانی، سَر بیکَسی سلامت...
رضایی کاشی / شـــعر پارسی
اگرم تو هم برانی، سَر بیکَسی سلامت...
رضایی کاشی / شـــعر پارسی
تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حَد که هیبت را زیان دارد...
سعدی / شـــعر پارسی
نباید کرد بیش از حَد که هیبت را زیان دارد...
سعدی / شـــعر پارسی
جَهد کردم که دل به کَس ندهم
چه توان کرد با دو دیده باز؟
زینهار از بَلای تیر نظر
که چو رفت از کمان نیاید باز...
سعدی / شـــعر پارسی
چه توان کرد با دو دیده باز؟
زینهار از بَلای تیر نظر
که چو رفت از کمان نیاید باز...
سعدی / شـــعر پارسی
ز کویَت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم
تو با اغیار خوش بنشین که من بارِ سفر بستم
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
تو با اغیار خوش بنشین که من بارِ سفر بستم
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
در پی آن همه خون
که بر این خاک چکید،
ننگ مان باد این جان
شرم مان باد این نان
ما نشستیم و تماشا کردیم...
فریدون مشیری / شـــعر پارسی
که بر این خاک چکید،
ننگ مان باد این جان
شرم مان باد این نان
ما نشستیم و تماشا کردیم...
فریدون مشیری / شـــعر پارسی