شعر پارسی
68.2K subscribers
320 photos
36 videos
2.19K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
هر آن آدم که دارد ضرب دنیا زور هم دارد
ولی هرکس که دارد زور و زر مزدور هم دارد

مخور هرگز فریب زرق و برق زر که میگویند
اگر ویرانه دارد گنج ؛ مارو مور هم دارد

مزن نیش ار نداری بهره ای از نوش ای زاهد
که این قدرت نمایی را بسی زنبور هم دارد

اگر بهرام گور از گور سر آرد برون گوید 
که هر صیاد صیادی به نام گور هم دارد

مکن ترک وطن ژولیده بهر خفتن بغداد
که این آب و هوا را صبح نیشابور هم دارد

ژولیده نیشابوری / شـــعر پارسی
حیاتِ جاودان بی‌دوستان مرگی است پابرجا
به تنهایی مخور چون خضر آبِ زندگانی را!

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
روی تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

حافظ / شـــعر پارسی
روی گناه کردن آدمٖ حساب کرد
وقتی تمام فرضیه ها را جواب کرد

وقتی که باز بال و پرت را شکسته اند
باید تو ‌را برای قفس انتخاب کرد

باید سپرد قافیه ها را به دست باد
باید تو را میان غزل غم خطاب کرد

وقتی سکوت پنجره ها جار میزند
آرام کوچه های تو را محو خواب کرد

وقتی درون چاه دلت یوسفی نبود
باید که ذره ذره ی آن را خراب کرد

مهشید دلگشایی / شـــعر پارسی
دل سوی مهر می‌کشد و مهر سوی دل
جایی که مهر نیست مکن جستجوی دل

ملک‌الشعرا بهار / شـــعر پارسی
دنیا و حال خوب و خوشش عاید شما
ما را برای شعر و غزل آفریده اند...!

شهریار / شـــعر پارسی
چشم تا وا می‌شود، دل ساده می‌ریزد فرو
قصر بی‌دروازه را، راحت تصرف می‌کنند

سجاد رشیدی‌پور / شـــعر پارسی
‌جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را

خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را

حافظ / شـــعر پارسی
نیست پروا تلخکامان را ز تلخی‌هایِ عشق
آب دریا در مذاقِ ماهیِ دریا خوش است

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
هرچه داریم ز سودایِ تو دلبر داریم
حیف باشد که ز سودایِ تو دلْ برداریم

سعدی / شـــعر پارسی
بی‌عشق نشاط و طرب افزون نشود
بی‌عشق وجود خوب و موزون نشود

صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بی‌جنبش عشق در مکنون نشود

مولانا / شـــعر پارسی
آن صبر که در حوصله غیر نگنجد
در ماست که خارج بود از طاقت ایوب

حاجب شیرازی / شـــعر پارسی
بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن
آب این جا تیره شد، جای دگر باید شدن

اوحدی مراغه‌ای / شـــعر پارسی
دست حافظ به در از جامۀ خواب
هِشته در دست یکی جامِ شراب

ایرج میرزا / شـــعر پارسی
بی‌ رخ جان‌پرور جانان مرا از جان چه حظ؟

وحشی بافقی / شـــعر پارسی
رفت آنکه نبود کس به خوبی یارش
بی‌آنکه دلم سیر شد از دیدارش

او رفت و نماند در دلم تیمارش
آری برود گل و بماند خارش

مولانا / شـــعر پارسی
اشکم ولی به پای عزیزان چکیده‌ام
خارم ولی به سایهٔ گل آرمیده‌ام

رهی معیری / شـــعر پارسی
کتابی
خلوتی
شعری، سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانیست
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانیست ...

فروغ فرخزاد / شـــعر پارسی
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آن چنان مات که یکدم مژه برهم نزنی!

مژه برهم نزنم تا كه ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی...

فریدون مشیری / شـــعر پارسی
جانا سری به دوشم و دستی به دِل گذار
آخر غمَت به دوش دل و جان کشیده‌ام...

شهریار / شـــعر پارسی