هر آن آدم که دارد ضرب دنیا زور هم دارد
ولی هرکس که دارد زور و زر مزدور هم دارد
مخور هرگز فریب زرق و برق زر که میگویند
اگر ویرانه دارد گنج ؛ مارو مور هم دارد
مزن نیش ار نداری بهره ای از نوش ای زاهد
که این قدرت نمایی را بسی زنبور هم دارد
اگر بهرام گور از گور سر آرد برون گوید
که هر صیاد صیادی به نام گور هم دارد
مکن ترک وطن ژولیده بهر خفتن بغداد
که این آب و هوا را صبح نیشابور هم دارد
ژولیده نیشابوری / شـــعر پارسی
ولی هرکس که دارد زور و زر مزدور هم دارد
مخور هرگز فریب زرق و برق زر که میگویند
اگر ویرانه دارد گنج ؛ مارو مور هم دارد
مزن نیش ار نداری بهره ای از نوش ای زاهد
که این قدرت نمایی را بسی زنبور هم دارد
اگر بهرام گور از گور سر آرد برون گوید
که هر صیاد صیادی به نام گور هم دارد
مکن ترک وطن ژولیده بهر خفتن بغداد
که این آب و هوا را صبح نیشابور هم دارد
ژولیده نیشابوری / شـــعر پارسی
حیاتِ جاودان بیدوستان مرگی است پابرجا
به تنهایی مخور چون خضر آبِ زندگانی را!
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
به تنهایی مخور چون خضر آبِ زندگانی را!
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
روی گناه کردن آدمٖ حساب کرد
وقتی تمام فرضیه ها را جواب کرد
وقتی که باز بال و پرت را شکسته اند
باید تو را برای قفس انتخاب کرد
باید سپرد قافیه ها را به دست باد
باید تو را میان غزل غم خطاب کرد
وقتی سکوت پنجره ها جار میزند
آرام کوچه های تو را محو خواب کرد
وقتی درون چاه دلت یوسفی نبود
باید که ذره ذره ی آن را خراب کرد
مهشید دلگشایی / شـــعر پارسی
وقتی تمام فرضیه ها را جواب کرد
وقتی که باز بال و پرت را شکسته اند
باید تو را برای قفس انتخاب کرد
باید سپرد قافیه ها را به دست باد
باید تو را میان غزل غم خطاب کرد
وقتی سکوت پنجره ها جار میزند
آرام کوچه های تو را محو خواب کرد
وقتی درون چاه دلت یوسفی نبود
باید که ذره ذره ی آن را خراب کرد
مهشید دلگشایی / شـــعر پارسی
چشم تا وا میشود، دل ساده میریزد فرو
قصر بیدروازه را، راحت تصرف میکنند
سجاد رشیدیپور / شـــعر پارسی
قصر بیدروازه را، راحت تصرف میکنند
سجاد رشیدیپور / شـــعر پارسی
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
حافظ / شـــعر پارسی
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
حافظ / شـــعر پارسی
بیعشق نشاط و طرب افزون نشود
بیعشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بیجنبش عشق در مکنون نشود
مولانا / شـــعر پارسی
بیعشق وجود خوب و موزون نشود
صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد
بیجنبش عشق در مکنون نشود
مولانا / شـــعر پارسی
بار بربستیم، ازین منزل به در باید شدن
آب این جا تیره شد، جای دگر باید شدن
اوحدی مراغهای / شـــعر پارسی
آب این جا تیره شد، جای دگر باید شدن
اوحدی مراغهای / شـــعر پارسی
رفت آنکه نبود کس به خوبی یارش
بیآنکه دلم سیر شد از دیدارش
او رفت و نماند در دلم تیمارش
آری برود گل و بماند خارش
مولانا / شـــعر پارسی
بیآنکه دلم سیر شد از دیدارش
او رفت و نماند در دلم تیمارش
آری برود گل و بماند خارش
مولانا / شـــعر پارسی
کتابی
خلوتی
شعری، سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانیست
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانیست ...
فروغ فرخزاد / شـــعر پارسی
خلوتی
شعری، سکوتی
مرا مستی و سکر زندگانیست
چه غم گر در بهشتی ره ندارم
که در قلبم بهشتی جاودانیست ...
فروغ فرخزاد / شـــعر پارسی
گفته بودی که چرا محو تماشای منی؟
آن چنان مات که یکدم مژه برهم نزنی!
مژه برهم نزنم تا كه ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی...
فریدون مشیری / شـــعر پارسی
آن چنان مات که یکدم مژه برهم نزنی!
مژه برهم نزنم تا كه ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه برهم زدنی...
فریدون مشیری / شـــعر پارسی