شعر پارسی
67.2K subscribers
355 photos
38 videos
2.24K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
لیلی زمانه
@ShearZii
لیلی زمانه
خواننده: الهه/رنگارنگ 541
شعر: سیمین بهبهانی

@ShearZii
شجریان-افشاری
@ShearZii
برنامه دل‌انگیزان: افشاری
خواننده: شجریان
تصنیف/ضربی: عارف قزوینی (نه قدرت كه با وی نشينم)
آواز: حافظ (راهی بزن كه آهی بر ساز آن توان زد)
نوازندگان: شهناز-بهاری-افتتاح

@ShearZii
تو مپندار کز این در به مَلامت بروم
که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام...

سعدی / شـــعر پارسی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میان اهل دل و اهل ریا همین فرق است
که داغ ماست به دل، و داغ او به پیشانی!

عارف قزوینی / شـــعر پارسی
گر بر سر نَفس خود امیری، مَردی
بر کور و کر ار نکته نگیری، مَردی

مَردی نبود فتاده را پای زَدن
گر دست فتاده‌ای بگیری، مَردی...

رودکی / شـــعر پارسی
تا دل از آن تو شد
دیده فرودوختم

هر چه پَسند شماست
بر همه عالم حَرام...

سعدی / شـــعر پارسی
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
شراب با تو حَلال است و آب بی تو حَرام...

سعدی / شـــعر پارسی
گویند صَبر کن که بیاید نگار تو
آن روز صبر رفت که رفت از بَرَم نگار...

قاآنی / شـــعر پارسی
مُطرب روح من تویی
کَشتی نوح من تویی

فَتح و فتوح من تویی
یارِ قدیم و اولین...

مولانا / شـــعر پارسی
گفتم مگر زِ رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی، آنی که در ضمیری

سعدی / شـــعر پارسی
گر من سخن نگویم در وصف روی و مویَت
آیینه‌ات بگوید پنهان که بی‌نظیری...

سعدی / شـــعر پارسی
تلخ بُود غمِ بشر
وین غم عشق چون شکر

این غم عشق را دگر
بیش به چشم غم مبین...

مولانا / شـــعر پارسی
هر کس هَوَسِ سخن فروشی داند
من بندهٔ آنم که خموشی داند

مولانا / شـــعر پارسی
دیدی آرام، آرام، آرام
دلمان به بی‌کَسی
صدایمان به سکوت
و چشم‌هایمان به تاریکی عادت کرده‌اند! ‌

سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
غروب را نتوان، مرگ آفتاب انگاشت
که زندگیش فرو رفتن و سر زدن است

حسین منزوی / شـــعر پارسی
چو عمر رفته ندارم امید برگشتن
غنیمت است که گاهی به ياد می‌آیم

بیدل دهلوی / شـــعر پارسی
گفتمش در وصل خواهی کشتنم یا در فراق؟
گفت بی‌تابی مکن، خواهیم کردن زین دو یَک

فیض کاشانی / شـــعر پارسی
در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هر یک بَتَر از دیگر شوریده و دیوانه

مولانا / شـــعر پارسی
باران که شدى مپرس، اين خانه کيست
سقف حرم و مسجد و ميخانه يکيست

باران که شدى، پياله‌ها را نشمار
جام و قدح و کاسه و پيمانه يکيست

باران! تو که از پيش خدا مى‌آیی
توضيح بده عاقل و فرزانه يکيست

بر درگه او چونکه بيفتند به خاک
شير و شتر و پلنگ و پروانه يکيست

با سوره.ى دل، اگر خدارا خواندى
حمد و فلق و نعره‌ى مستانه يکيست

اين بى‌خردان، خويش، خدا مى‌دانند
اينجا سند و قصه و افسانه يکيست

از قدرت حق، هر چه گرفتند به کار
در خلقت حق، رستم و موریانه يکيست

گر درک کنى خودت خدا را بينى
درکش نکنى، کعبه و بتخانه يکیست

مهدی مختارزاده / شـــعر پارسی
نه ری‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن


سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی