شعر پارسی
68.3K subscribers
317 photos
34 videos
2.18K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
جواب نامه‌ام از بس ز جانان دیر می‌آید
جوان گر می‌رود قاصد ز کویش پیر می‌آید

معلوم شبستری / شـــعر پارسی
چو گنجشکی‌ست مرغ جان به دست طفل حیرانی
که بیش از جان عزیزش دارد، اما می‌کُشد زودش

محتشم کاشانی / شـــعر پارسی
سایه‌ی بید گُزیدم که ز صحرا بِرَهم
بید مجنون شد و آن هم ره صحرا برداشت

میرشوقی / شـــعر پارسی
در بند آن نیَم که به دشنام یا دعاست
یادش بخیر هر که مرا یاد می‌کند

نجیب کاشانی / شـــعر پارسی
سوال ما نبود غیر آرزویِ محال
نشسته‌ایم بر آن در که وا نخواهد شد

کلیم کاشانی / شـــعر پارسی
از بس در انتظارت مُردم به هر سرِ راه
با آنکه یک شهیدم صد جا مزار دارم

نصیری همدانی / شـــعر پارسی
قاصد ز بَرم رفت که آرد خبر از یار
باز آمد و اکنون خبر از خویش ندارد

ولی دشت‌بیاضی / شـــعر پارسی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا می‌نایی؟

همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی

عراقی / شـــعر پارسی
خمار و سردم،
آری، در رگم همواره جاری کن
شراب و آفتابی را که در بوسیدنت داری...

حسین منزوی / شـــعر پارسی
و گر به خشم رَوی
صَد هزار سال ز من

به عاقبت به من آیی
که مُنتهات مَنم...

مولانا / شـــعر پارسی
گفتی چه کَسی؟
درچه خیالی؟
به کجائی؟

بیتاب تُواَم
مَحو تُواَم
خانه خَرابم....

بیدل دهلوی / شـــعر پارسی
هزار بار مرا مرگ
به از این سختی است

برای مردم بدبخت،
مَرگ خوشبختی است...

میرزاده عشقی / شـــعر پارسی
در شهر یکی کس را هشیار نمی‌بینم
هر یک بَتَر از دیگر شوریده و دیوانه

مولانا / شـــعر پارسی
چو عمر رفته ندارم امید برگشتن
غنیمت است که گاهی به ياد می‌آیم

بیدل دهلوی / شـــعر پارسی
گفتمش در وصل خواهی کشتنم یا در فراق؟
گفت بی‌تابی مکن، خواهیم کردن زین دو یَک

فیض کاشانی / شـــعر پارسی
گفتم بهار کو؟
تابوتی در غروب نشانم داد
بر شانه‌های مردان
در شیون زنان
با لاله‌ای که سرخ و سراسیمه رسته بود
از لای درز آن.

منصور اوجی / شـــعر پارسی
غروب را نتوان ، مرگ آفتاب انگاشت
که زندگیش فرو رفتن و سر زدن است

حسین منزوی / شـــعر پارسی
دیدی آرام، آرام، آرام
دلمان به بی‌کَسی
صدایمان به سکوت
و چشم‌هایمان به تاریکی عادت کرده‌اند! ‌

سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست
با لاله‌رخی اگر تُرا فرصت هست

مِی نوش به خرّمی، که این چرخ کبود
ناگاه تُرا چو خاک گرداند پَست...

خیام / شـــعر پارسی
دیدی که آدمی چه کشد در وداعِ جان؟
بر ما ز هجرِ یار دو چندان همی رود

همام‌الدین تبریزی / شـــعر پارسی