جواب نامهام از بس ز جانان دیر میآید
جوان گر میرود قاصد ز کویش پیر میآید
معلوم شبستری / شـــعر پارسی
جوان گر میرود قاصد ز کویش پیر میآید
معلوم شبستری / شـــعر پارسی
چو گنجشکیست مرغ جان به دست طفل حیرانی
که بیش از جان عزیزش دارد، اما میکُشد زودش
محتشم کاشانی / شـــعر پارسی
که بیش از جان عزیزش دارد، اما میکُشد زودش
محتشم کاشانی / شـــعر پارسی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی
عراقی / شـــعر پارسی
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
همه عالم به تو میبینم و این نیست عجب
به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی
عراقی / شـــعر پارسی
خمار و سردم،
آری، در رگم همواره جاری کن
شراب و آفتابی را که در بوسیدنت داری...
حسین منزوی / شـــعر پارسی
آری، در رگم همواره جاری کن
شراب و آفتابی را که در بوسیدنت داری...
حسین منزوی / شـــعر پارسی
گفتمش در وصل خواهی کشتنم یا در فراق؟
گفت بیتابی مکن، خواهیم کردن زین دو یَک
فیض کاشانی / شـــعر پارسی
گفت بیتابی مکن، خواهیم کردن زین دو یَک
فیض کاشانی / شـــعر پارسی
گفتم بهار کو؟
تابوتی در غروب نشانم داد
بر شانههای مردان
در شیون زنان
با لالهای که سرخ و سراسیمه رسته بود
از لای درز آن.
منصور اوجی / شـــعر پارسی
تابوتی در غروب نشانم داد
بر شانههای مردان
در شیون زنان
با لالهای که سرخ و سراسیمه رسته بود
از لای درز آن.
منصور اوجی / شـــعر پارسی
دیدی آرام، آرام، آرام
دلمان به بیکَسی
صدایمان به سکوت
و چشمهایمان به تاریکی عادت کردهاند!
سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
دلمان به بیکَسی
صدایمان به سکوت
و چشمهایمان به تاریکی عادت کردهاند!
سیدعلی صالحی / شـــعر پارسی
چون لاله به نوروز قدح گیر بدست
با لالهرخی اگر تُرا فرصت هست
مِی نوش به خرّمی، که این چرخ کبود
ناگاه تُرا چو خاک گرداند پَست...
خیام / شـــعر پارسی
با لالهرخی اگر تُرا فرصت هست
مِی نوش به خرّمی، که این چرخ کبود
ناگاه تُرا چو خاک گرداند پَست...
خیام / شـــعر پارسی