شعر پارسی
68.2K subscribers
312 photos
33 videos
2.18K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
خون ما بر غم حرام و خون غم بر ما حلال
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش

مولانا / شـــعر پارسی
آن که دل اسیرمش، در دل و جان پذیرمش
گر چه گذشت عمر من، با ز سر بگیرمش

مولانا / شـــعر پارسی
گاهی کشم سری به گریبان خویشتن
از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است

حزین لاهیجی / شـــعر پارسی
موی فر، چشمان عسل، ابرو قجر، گیسو کمان
آب قندم را بیاور، چَشمم سیاهی می‌رود

ارس آرامی / شـــعر پارسی
از درون آشفته و ظاهر چو کوهی استوار
رنج ها اینگونه ما را مَرد بار آورده‌اند

شیدا صیادی‌پور / شـــعر پارسی
کوه غم بودم ولی در چهره‌ام لبخند بود
دختری آسوده اما این دلم در بند بود

هر که من را دید گفتش خوشبحالت ای جوان
در جوانی پیر گشتم، خنده‌ها ترفند بود

یک خزان عاشق شدم در مهرماهی آتشین
چشمِ او هم ظاهراً از دیدنم خرسند بود

آمدم بر خود که دیدم شاعر چشمش شدم
منبع الهامِ اشعارم همان دلبند بود

رفتی اما دلبرم این رسم مجنون‌ها نبود
رفتنت در فصل سردِ مُردنم، اسفند بود

زهرا عسگری / شـــعر پارسی
چنان باش فارغ ز بار تعلق
که بر دوش اگر سر نباشد، نباشد

بیدل دهلوی / شـــعر پارسی
توبه کردم تا دگر هرگز نبینم روی او
توبه شد بادی، وزید و بُرد دل را سوی او

سعیده باقری / شـــعر پارسی
جهان با یک بیگ بنگ آغاز شد
و من، با برقِ اولین نگاهت

فاطمه سپید / شـــعر پارسی
دلم را دیدی و گفتی عجب عصر غم انگیزی
به چشمم زل زدی گفتی عجب باران زیبایی

سعید صاحب‌علم / شـــعر پارسی
عشقی که رفته‌رفته جنون آورد چه سود؟
دیوانه گشتن از نگهِ اولین خوش‌ست...

مسیح کاشانی / شـــعر پارسی
با وصلِ تو دست در کمر، نتوان کرد
با دردِ فراق هم به‌ سر نتوان کرد

چون چاره‌ی کار، غیرِ بی‌تابی نیست
جز ناله و آهِ بی‌اثر، نتوان کرد

فیض کاشانی / شـــعر پارسی
ز فکرهای پریشان و بارهای فراق
که بر دل است ندانم کدام برگیرم

سعدی / شـــعر پارسی
گونه‌هایش جنس مرمر بود و چشمش جنس دُر
خنده‌هایش شکل دریا بود و غرقش میشدم

زهرا عسگری / شـــعر پارسی
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق
دریادلی بجوی دلیری سرآمدی

حافظ / شـــعر پارسی
‌لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم
چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم؟

کاش می‌شد که شما نیز خبردار شوید
لحظه‌ای از من و از دردِ کهن‌سال دلم

از سرم آب گذشته است مهم نیست اگر
غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم

عاشقِ نان و زمین نیستم این را حتماً
بنویسید به دفترچه‌ی اعمال دلم

آه! یک عالمه حرف است که باید بزنم
ولی انگار زبانم شده پامال دلم

مردم شهر! خدا حافظ‌تان من رفتم
کسی از کوچه‌ی غم آمده دنبال دلم

نجمه زارع / شـــعر پارسی
گفتمش: دل بردى از ما جان من مقصد كجاست؟
گفت: عاشق را نشاید پرس و جو با ما بیا

راحم تبریزی / شـــعر پارسی
دگر آن شبست امشب که ز پی سحر ندارد
من و باز آن دعاها که یکی اثر ندارد

وحشی بافقی / شـــعر پارسی
عیش‌ها دارم در این آتش که بینی دم به دم
کاندرونم گرچه می‌سوزد منور می‌شود

سعدی / شـــعر پارسی
شهرت من ماندن است و شهرت او رفتنی
هر چه خوبی میکنم او با بدی پس می‌دهد

زهرا عسگری / شـــعر پارسی