عشق او ما را گرفت از چنگ دیگر دلبران
تن برون بردیم از این میدان، ولی جان باختیم...
محتشم کاشانی / شـــعر پارسی
تن برون بردیم از این میدان، ولی جان باختیم...
محتشم کاشانی / شـــعر پارسی
تو سبز جاودان بمان که من
پرندهای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته پر گشودهام.
سیاوش کسرایی / شـــعر پارسی
پرندهای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته پر گشودهام.
سیاوش کسرایی / شـــعر پارسی
به روی شانهات روزی، به جای شانههای من
به اشک و ناله تابوتی به سوی خاک خواهی برد
طاها محمدی / شـــعر پارسی
به اشک و ناله تابوتی به سوی خاک خواهی برد
طاها محمدی / شـــعر پارسی
خَم به اَبرو میبری، جانم به قربانت رَود
ناز مَکن جانِ دلم، دل را به یَغما میبری!
مریم میرزایی / شـــعر پارسی
ناز مَکن جانِ دلم، دل را به یَغما میبری!
مریم میرزایی / شـــعر پارسی
من نمیدانم چه چیزی پایبندم کرده است
کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود
حسین جنتی / شـــعر پارسی
کوه اگر پا داشت تا حالا از اینجا رفته بود
حسین جنتی / شـــعر پارسی
به کشوری که در آن ذرهای معارف نیست
اگر که مرگ ببارد کسی مخالف نیست
بگو به مجلس شورا چرا معارف را
هنوز منزلت کمترین مصارف نیست
وکیل بیهنر از موش مرده میترسد
ولی ز مردن ابناء نوع خائف نیست
کند قبیلهٔ دیگر حقوق او پامال
هر آن قبیله که بر حق خویش واقف نیست
نشاط محفل ناهید و نغمهٔ داود
تمام یکسره جمع است حیف «عارف» نیست
«بهار» عاطفه از ناکسان مدار طمع
که در قلوب کسان ذرهای عواطف نیست
ملکالشعرا بهار / شـــعر پارسی
اگر که مرگ ببارد کسی مخالف نیست
بگو به مجلس شورا چرا معارف را
هنوز منزلت کمترین مصارف نیست
وکیل بیهنر از موش مرده میترسد
ولی ز مردن ابناء نوع خائف نیست
کند قبیلهٔ دیگر حقوق او پامال
هر آن قبیله که بر حق خویش واقف نیست
نشاط محفل ناهید و نغمهٔ داود
تمام یکسره جمع است حیف «عارف» نیست
«بهار» عاطفه از ناکسان مدار طمع
که در قلوب کسان ذرهای عواطف نیست
ملکالشعرا بهار / شـــعر پارسی
زِ پرده چون به در آیی برایِ دیدنِ رویت
هزار یوسفِ کنعان زِ قعرِ چاه برآید
امیرخسرو دهلوی / شـــعر پارسی
هزار یوسفِ کنعان زِ قعرِ چاه برآید
امیرخسرو دهلوی / شـــعر پارسی
در این خاک زر خیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وزآن کشور آزاد و آباد بود
فردوسی / شـــعر پارسی
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وزآن کشور آزاد و آباد بود
فردوسی / شـــعر پارسی
بادِ صبا از کویِ تو،گر بگذرد سوی چمن
گل غنچه گردد،تا کند بویِ تو پنهان در بغل
نازم خدنگِ غمزه را،کز لذتِ آزارِ او
از هم جراحت هایِ دل،دزدند پیکان در بغل
قدسی مشهدی / شـــعر پارسی
گل غنچه گردد،تا کند بویِ تو پنهان در بغل
نازم خدنگِ غمزه را،کز لذتِ آزارِ او
از هم جراحت هایِ دل،دزدند پیکان در بغل
قدسی مشهدی / شـــعر پارسی
گاهی وفا و گاه جفا با دلم کنی
هم یار بودهای و هم اغیار بودهای
از راهِ مهر آمدی و سوختی مرا
آسان نموده اول و دشوار بودهاى
فيض كاشانى / شـــعر پارسی
هم یار بودهای و هم اغیار بودهای
از راهِ مهر آمدی و سوختی مرا
آسان نموده اول و دشوار بودهاى
فيض كاشانى / شـــعر پارسی
یادِ لب و دندانش بر خاطرِ من بگذشت
چشمم گهرافشان شد، طبعم شکرستانی
جان خواستم افشاندن پیشِ رخِ او دل گفت:
خاری چه محل دارد در پیشِ گلستانی؟
گر خاک رهش گردم هم پا ننهد بر من
کی پای نهد، حاشا، بر مور سلیمانی؟
عراقى / شـــعر پارسی
چشمم گهرافشان شد، طبعم شکرستانی
جان خواستم افشاندن پیشِ رخِ او دل گفت:
خاری چه محل دارد در پیشِ گلستانی؟
گر خاک رهش گردم هم پا ننهد بر من
کی پای نهد، حاشا، بر مور سلیمانی؟
عراقى / شـــعر پارسی
پیش از این اغیار در چشمم نمودِ یار داشت
این زمان از یار وحشت میکنم اغیاروار!
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
این زمان از یار وحشت میکنم اغیاروار!
صائب تبریزی / شـــعر پارسی