شعر پارسی
67.4K subscribers
350 photos
38 videos
2.23K links
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است ...

فرسته‌ی نخست:
https://t.me/ShearZii/1

تبلیغ و تبادل:
@Rodin66

کانال‌های ادبی:
@vir486
@ShearZii
Download Telegram
گاهی مجبوریم بپذیریم برخی آدم‌ها فقط می‌توانند در قلبمان بمانند نه در زندگیمان.

سیلویا پلات / شـــعر پارسی
گاهی تو را کنار خود احساس می‌کنم
اما چقدر دل‌خوشی خواب‌ها کم است

محمدعلی بهمنی / شـــعر پارسی
آتش از گرمی افسانه من گوش گرفت
گوش هر خام کجا لایق اسرار من است؟

هر که گم کرد غمی، در دل من می یابد
وعده گاه غم عالم دل افگار من است

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
جان عاشق در تن خاکی چه سان گیرد قرار؟
موج دریا دیده را بستن به ساحل مشکل است

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
رنگین‌تر از حناست بهار و خزان ما
بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما

چون صبح، در محبت خورشید صادقیم
این تب برون نمی‌رود از استخوان ما

صائب تبريزى / شـــعر پارسی
به من چه دادید، ای واژه‌های ساده فریب
و ای ریاضت اندام‌ها و خواهش‌ها؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب،
از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است،
فریبنده‌تر نبود؟...

فروغ فرخزاد / شـــعر پارسی
گفتم که دگر چشم به دلبر نکنم
صوفی شوم و گوش به منکر نکنم

دیدم که خلاف طبع موزون من است
توبت کردم که توبه دیگر نکنم

سعدی / شـــعر پارسی
بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل
بر خاک بریزند و تپیدن نگذارند

کمال خجندی / شـــعر پارسی
زاهد کشوری بدم صاحب منبری بدم
کرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تو

از می این جهانیان حق خدا نخورده‌ام
سخت خراب می‌شوم خائفم از گمان تو

مولانا / شـــعر پارسی
قدح چون دور ما باشد به هشیاران مجلس ده
مرا بگذار تا حیران بماند چشم در ساقی

سعدی / شـــعر پارسی
هزار نامه نوشتم بدون ختم کلام
حديث شوق به پایان رساندنش سخت است

سجاد سامانی / شـــعر پارسی
ای قراری داده ره را گام گام
خامِ خامی خامِ خامی خامِ خام

چون بدیدی گردش سنگ‌آسیا
آب جو را هم ببین آخر بیا

مولانا / شـــعر پارسی
زین‌سان که رقص می‌کنم از شادی خیال
در نعمتِ وصال گر اُفتم چه‌ها کنم...

طالب آملی / شـــعر پارسی
جـان جان
بیا مـیان جـان باش...


مولانا / شـــعر پارسی
بیگانه پروری چو تو در کاینات نیست
بیچاره عاشقی که شود آشنای تو

شادم به مرگ خود که هلاک تو می‌شوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو...

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
داروی دل چیست؟
گفت: از مردمان دور بودن.

«ذکر بایزید بسطامی»

تذکرة‌الاولیاء عطار
/ شـــعر پارسی
با صد‌هزار جلوه برون آمدی که من
با صد‌هزار دیده تماشا کنم تو را

فروغی بسطامی / شـــعر پارسی
گفتمش کاخر دل گمگشته‌ام را باز ده
گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست

خواجوی کرمانی / شـــعر پارسی
شوربختی بین که با این سینهٔ پُر‌زخم و داغ
رو به هر جانب که می‌آرم نمکدان چیده است

صائب تبریزی / شـــعر پارسی
ما نام خود ز صفحه دلها سترده‌ایم
در دفتر جهان ورق باد برده‌ایم

چون سرو تازه روی درین بوستان‌سرا
در راه گرم و سرد جهان پا فشرده‌ایم

صائب تبریزی / شـــعر پارسی