گاهی مجبوریم بپذیریم برخی آدمها فقط میتوانند در قلبمان بمانند نه در زندگیمان.
سیلویا پلات / شـــعر پارسی
سیلویا پلات / شـــعر پارسی
آتش از گرمی افسانه من گوش گرفت
گوش هر خام کجا لایق اسرار من است؟
هر که گم کرد غمی، در دل من می یابد
وعده گاه غم عالم دل افگار من است
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
گوش هر خام کجا لایق اسرار من است؟
هر که گم کرد غمی، در دل من می یابد
وعده گاه غم عالم دل افگار من است
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
جان عاشق در تن خاکی چه سان گیرد قرار؟
موج دریا دیده را بستن به ساحل مشکل است
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
موج دریا دیده را بستن به ساحل مشکل است
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
رنگینتر از حناست بهار و خزان ما
بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما
چون صبح، در محبت خورشید صادقیم
این تب برون نمیرود از استخوان ما
صائب تبريزى / شـــعر پارسی
بر دست خویش بوسه دهد باغبان ما
چون صبح، در محبت خورشید صادقیم
این تب برون نمیرود از استخوان ما
صائب تبريزى / شـــعر پارسی
به من چه دادید، ای واژههای ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهشها؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب،
از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است،
فریبندهتر نبود؟...
فروغ فرخزاد / شـــعر پارسی
و ای ریاضت اندامها و خواهشها؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب،
از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است،
فریبندهتر نبود؟...
فروغ فرخزاد / شـــعر پارسی
گفتم که دگر چشم به دلبر نکنم
صوفی شوم و گوش به منکر نکنم
دیدم که خلاف طبع موزون من است
توبت کردم که توبه دیگر نکنم
سعدی / شـــعر پارسی
صوفی شوم و گوش به منکر نکنم
دیدم که خلاف طبع موزون من است
توبت کردم که توبه دیگر نکنم
سعدی / شـــعر پارسی
زاهد کشوری بدم صاحب منبری بدم
کرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تو
از می این جهانیان حق خدا نخوردهام
سخت خراب میشوم خائفم از گمان تو
مولانا / شـــعر پارسی
کرد قضا دل مرا عاشق و کف زنان تو
از می این جهانیان حق خدا نخوردهام
سخت خراب میشوم خائفم از گمان تو
مولانا / شـــعر پارسی
ای قراری داده ره را گام گام
خامِ خامی خامِ خامی خامِ خام
چون بدیدی گردش سنگآسیا
آب جو را هم ببین آخر بیا
مولانا / شـــعر پارسی
خامِ خامی خامِ خامی خامِ خام
چون بدیدی گردش سنگآسیا
آب جو را هم ببین آخر بیا
مولانا / شـــعر پارسی
بیگانه پروری چو تو در کاینات نیست
بیچاره عاشقی که شود آشنای تو
شادم به مرگ خود که هلاک تو میشوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو...
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
بیچاره عاشقی که شود آشنای تو
شادم به مرگ خود که هلاک تو میشوم
با زندگی خوشم که بمیرم برای تو...
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
شوربختی بین که با این سینهٔ پُرزخم و داغ
رو به هر جانب که میآرم نمکدان چیده است
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
رو به هر جانب که میآرم نمکدان چیده است
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
ما نام خود ز صفحه دلها ستردهایم
در دفتر جهان ورق باد بردهایم
چون سرو تازه روی درین بوستانسرا
در راه گرم و سرد جهان پا فشردهایم
صائب تبریزی / شـــعر پارسی
در دفتر جهان ورق باد بردهایم
چون سرو تازه روی درین بوستانسرا
در راه گرم و سرد جهان پا فشردهایم
صائب تبریزی / شـــعر پارسی