تَلخندسیاسی‌ اجتماعی
146K subscribers
64.9K photos
39.2K videos
83 files
27.1K links
✌️تنها رسانه طنز سیاسی نزدیک به مردم✌️
ارتباط مستقیم با مدیر رسانه
@s_abedi315

تنها صفحه رسمی #تلخندسیاسی در اینستاگرام
https://www.instagram.com/talkhand_Siyasi2

کانال رسمی در پیام‌رسان ایتا
https://eitaa.com/talkhand_siyas2
Download Telegram
📛 #تلخندستان / ناصرالدین شاه به روسیه سفارش توپ داد
توپ را آوردند و در برابر چشمان همایونی شلیک کردند

از قضا لوله توپ روسی تحمل گلوله باروت را نداشت و منفجر شد و چند نفر از سربازان را زخمی کرد و زمین زیر پایه توپ هم تبدیل به چاله ای شد!

ملازمان شاه که اوضاع را خراب دیدند
برای چاره آن گفتند :
قربان خاک خودی را که چنین می کند
ببینید خاک دشمن را چه خواهد کرد!

🔴 #تلخندسیاسی 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان / استاد!

خریدار برای خرید طوطی به پرنده فروشی رفت. قیمت طوطی را سؤال کرد. فروشنده گفت 50 میلیون تومان! خریدار گفت چه خبره! چقدر گران! مگر این طوطی چه می‌کند! جواب شنید که او دیوان حافظ را از حفظ دارد! خریدار گفت خوب آن طوطی دیگر چقدر می‌ارزد؟ پاسخ شنید آن هم 80 میلیون قیمت دارد، چون دیوان مولوی را حفظ کرده!
خریدار که دیگر مأیوس شده بود از قیمت طوطی سوم سؤال کرد و پاسخ شنید 100 میلیون تومان! سؤال کرد این یکی، دیگر چه هنری دارد؟
پاسخ شنید این طوطی هیچ هنری ندارد! فقط دو طوطی دیگر به او می‌گویند استاد!!

حکایت بعضی افراد در روزگار ماست...

🔴 #تلخندسیاسی 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان / فردی به دکتر مراجعه کرده بود، در حین معاینه، یک نفر بازرس از راه میرسه و از دکتر میخواهد که مدارک نظام پزشکی اش را ارائه دهد.
دکتر بازرس را به کناری میکشد و پولی دست بازرس میذاره و میگه: من دکتر واقعی نیستم !
شما این پول رو بگیر بی خیال شو!
بازرس که پولو میگیره از در خارج میشه؟!
مریض یقه ی بازرس رو میگیره و اعتراض میکنه
بازرس میگه منم بازرس واقعی نیستم و فقط برای اخاذی اومده بودم ولی توی مریض میتونی از دکتر قلابی شکایت کنی!!
مریض لبخند تلخی میزنه و میگه: اتفاقأ من هم مريض نيستم اومدم كه چند روز استراحت استعلاجی بگيرم برای مرخصی محل كارم!

و این است حکایت ما در جامعه ؟‼️

قصه ها
برای "بیدار کردن" ما
نوشته شدند ؛
اما تمام عمر
ما برای "خوابیدن"
از آن ها استفاده کردیم ...

🔴 #تلخندسیاسی 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان /مکالمه یک نفر ایرانی با یک آلمانی

ایرانی: شما ماهیانه چقدر حقوق می گیرید؟
آلمانی: 3600 یورو
ایرانی: اونوقت مخارجتون چقدره؟
آلمانی: 1800 یورو ، 400 یورو هم مالیات میدیم

ایرانی: بقیه‌اش رو چکار میکنید ؟
آلمانی: بقیه‌اش رو دولت آزاد گذاشته هر جوری دلمون بخواد خرج میکنیم

آلمانی: شما چی؟ حقوق ماهیانه چقدر میگیرید؟
ایرانی: ۸میلیون تومان تقریبا
آلمانی: اونوقت مخارج شما چقدره؟
ایرانی: کم کمش ۱۵ میلیون تومان
آلمانی: مگه میشه؟؟ اون وقت بعدش چکار میکنید؟!
ایرانی: ما را هم آزاد گذاشتن هر جوری دلمون بخواد از هر جا شده بقیه‌اش را در بیآریم:))))))))))

🔴 با #تلخندسیاسی به‌روز باشید 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان / فعالیت مردم کشورهای مختلف پس از بازنشستگی:

1) آلمان: آموزش دوره های نوین رانندگی و سپس خرید بنز و سفر به تمامی اروپا به همراه خانواده

2) آمریکا: شرکت در کلیه کنسرت ها و جشن ها به همراه خانواده

3) کانادا: آموزش شنا و سپس تفریح و نشاط به همراه خانواده

4) چین: آموزش دوره های رزمی و سپس ورزش و نشاط به همراه خانواده

5) انگلیس: تیراندازی، شکار و تفریح در جنگلها به همراه خانواده

6) ژاپن: خرید هواپیمای شخصی و تفریح و نشاط بر فراز اسمان به همراه خانواده

7) ایران: خرید یک پراید قسطی با چهار ضامن معتبر و کار تاکسی اینترنتی به صورت تمام وقت!

🔴 #تلخندسیاسی 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان /حکایت سیاست و کش شلوار

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.
یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد! دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.
همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!! طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار.
خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟!
موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بیامرزه واستادی... آخه ... کش شلوارم گیر کرده به آینه بغلت:)

👈نتیجه اخلاقی

اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ایی دارند ببینید کش شلوارشان به کجا گیر کرده؟!

🔴 #تلخندسیاسی 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان / مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت.
«پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»

«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»

«اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد»

«خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»

«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟»

«چی می خوای بپرسی پسرم؟»

«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟»

🔴 با #تلخندسیاسی به‌روز باشید 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان / ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد. مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»

ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بوده‌ای؟»

ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»

شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟»

ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.»

شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟»

ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است.

پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»

🔴 #تلخندسیاسی 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان / کشاورزی مشغول پاشیدن بذر بود، ثروتمند مغروری به او رسید و با تکبر گفت:
بکار، که از تو کاشتن است و از ما خوردن!

کشاورز نگاه معناداری به او انداخت و گفت:
دارم یونجه میکارم...!


🔴 #تلخندسیاسی 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ
📛 #تلخندستان / حاكمی به مردمش گفت: صادقانه مشكلات را بگویید.
حسنک بلند شد و گفت: گندم و شیر كه گفتی چه شد؟
مسكن چه شد؟
كار چه شد؟
حاكم گفت: ممنونم كه مرا آگاه كردی همه چیز درست میشود.
یكسال گذشت و دوباره حاكم گفت: صادقانه مشكلاتتان را بگویید،
كسی چیزی نگفت، كسی نگفت گندم و شیر چه شد، كار و مسكن چه شد!
از میان جمع یک نفر زیر لب گفت:
حسنک چه شد؟!

🔴 #تلخندسیاسی 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEH61tobvgZswGJ2TQ