شاهرخ مسکوب، ژرفاندیشترین #اندیشمند ایرانی روزگار ما*
http://bit.ly/1yizhTr
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی». شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند.
شاهرخ مسکوب خودش در ذکر خاطرات چنین میآورد: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه میروم. چه گردشی، چه معالجهای. در حقیقت نمیدانم چرا آمد… به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آنجاست. حالا ایران را بیشتر از همیشه میخواهم.»
#شاهرخ_مسکوب عاشق فردوسی بود. او در جایی گفته بود «اگر فردوسی نبود زندگی من چهقدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندی است.»
مسکوب هیچگاه پس از انقلاب به ایران بازنگشت اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد:
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
حسن همایون میگوید که مسکوب پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و چند مقاله نوشت اما نشد که بماند: «بعد استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران ماند. مدتی ماند و فعالیت کرد. از همان اوایل در روزنامهی آیندگان مطلب مینوشت. به دلایلی که بحثاش مفصل است دید دیگر نمیتواند در آن شرایط و فضا باشد و بنویسد خوب کارش تالیف، نوشتن و خواندن بود دیگر. مدتی هم که در ایران پیش از انقلاب بود مجبور شد به کارهای دیگری بپردازد مثل مرغ در قفس بود. وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمیتواند ادامه دهد، ایران را ترک کرد و همانجور که گفتید به مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس رفت و در دانشگاههای لندن زبان و ادبیات پارسی تدریس میکرد کتاب «مسافرنامه» حاصل آن رفتوآمدها از لندن به پاریس است. بله او در سختی زندگی کرد. حتا در پستوی عکاسی میخوابید. خُب میبینم کسی که #اخلاقگرا و #متعهد به باورهایش باشد و نگاهی انتقادی داشته باشد گریزی نیست. آدمهای این جوری را تاب نمیآورند.»
عبدالله کوثری، مترجم سرشناس ایرانی میگوید که هنگام خواندن خاطرات مسکوب بعض ِ آمیخته با خشم بیتابم کرد: «چندی پیش که خاطرات مسکوب را که در خارج منتشر شده می خواندم، بارها و بارها بغضی آمیخته با خشم چنان بی تابم کرد که براستی تاب خواندن نیاوردم. اینکه انسانی چنین فرزانه و چنین دلبستهی میهن ناچار باشد در دیار غربت و آن هم در سنین سالخوردگی با چه دغدغههایی برای گذران زندگی دست و پنجه نرم کند و ساعات گرانبهایی را که میتوانست صرف خلاقیتی به راستی ستایشانگیز کند، در چه دویدنهای جانفرسایی به آتش بکشد، آیا از همه چیز گذشته ستمی بر ما و بر فرهنگ ما نبوده است؟ برای آنانکه نوشتههای مسکوب را خواندهاند، این مرگ پایان زندگی #مسکوب نیست. او از این پس حضوری دیگرگون در میان ما خواهد داشت.»
* از کامران فانی، وام گرفته شده است
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
@Tavaana_TavaanaTech
http://bit.ly/1yizhTr
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی». شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند.
شاهرخ مسکوب خودش در ذکر خاطرات چنین میآورد: «دیروز به پاریس آمدیم. در برگ درخواست تمدید گذرنامه نوشتم که برای گردش و معالجه میروم. چه گردشی، چه معالجهای. در حقیقت نمیدانم چرا آمد… به هر حال آمدم ولی تمام هوش و حواسم آنجاست. حالا ایران را بیشتر از همیشه میخواهم.»
#شاهرخ_مسکوب عاشق فردوسی بود. او در جایی گفته بود «اگر فردوسی نبود زندگی من چهقدر فقیرتر بود. یادش روشنایی و بلندی است.»
مسکوب هیچگاه پس از انقلاب به ایران بازنگشت اما همواره دلتنگ ایران بود و دل در گرو فرهنگ ایران داشت. او در جایی مینویسد:
«ایران عزیزم، ایران جاهل ظالم، ایران ِ کوههای بلند، بیابانهای سوخته و آفتاب وحشی و رفتگان و ماندگان عزیز! دلم برایت تنگ شده؛ ای بیوفای ناکس ِ دور! با این بیداد ِ تبهکاران وای به حال آیندگان.»
حسن همایون میگوید که مسکوب پس از انقلاب اسلامی در ایران ماند و چند مقاله نوشت اما نشد که بماند: «بعد استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران ماند. مدتی ماند و فعالیت کرد. از همان اوایل در روزنامهی آیندگان مطلب مینوشت. به دلایلی که بحثاش مفصل است دید دیگر نمیتواند در آن شرایط و فضا باشد و بنویسد خوب کارش تالیف، نوشتن و خواندن بود دیگر. مدتی هم که در ایران پیش از انقلاب بود مجبور شد به کارهای دیگری بپردازد مثل مرغ در قفس بود. وقتی دید در روزهای بعد انقلاب از طریق نوشتن و انتشار عقایدش نمیتواند ادامه دهد، ایران را ترک کرد و همانجور که گفتید به مدرسهٔ مطالعات اسلامی پاریس رفت و در دانشگاههای لندن زبان و ادبیات پارسی تدریس میکرد کتاب «مسافرنامه» حاصل آن رفتوآمدها از لندن به پاریس است. بله او در سختی زندگی کرد. حتا در پستوی عکاسی میخوابید. خُب میبینم کسی که #اخلاقگرا و #متعهد به باورهایش باشد و نگاهی انتقادی داشته باشد گریزی نیست. آدمهای این جوری را تاب نمیآورند.»
عبدالله کوثری، مترجم سرشناس ایرانی میگوید که هنگام خواندن خاطرات مسکوب بعض ِ آمیخته با خشم بیتابم کرد: «چندی پیش که خاطرات مسکوب را که در خارج منتشر شده می خواندم، بارها و بارها بغضی آمیخته با خشم چنان بی تابم کرد که براستی تاب خواندن نیاوردم. اینکه انسانی چنین فرزانه و چنین دلبستهی میهن ناچار باشد در دیار غربت و آن هم در سنین سالخوردگی با چه دغدغههایی برای گذران زندگی دست و پنجه نرم کند و ساعات گرانبهایی را که میتوانست صرف خلاقیتی به راستی ستایشانگیز کند، در چه دویدنهای جانفرسایی به آتش بکشد، آیا از همه چیز گذشته ستمی بر ما و بر فرهنگ ما نبوده است؟ برای آنانکه نوشتههای مسکوب را خواندهاند، این مرگ پایان زندگی #مسکوب نیست. او از این پس حضوری دیگرگون در میان ما خواهد داشت.»
* از کامران فانی، وام گرفته شده است
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
شاهرخ مسکوب؛ دلداده و دلنگران وطن - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
شاید این جمله شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون احساس تنهایی.» شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون احساس تنهایی. مسکوب هنگام مرگ هشتاد سال داشت…
سالمرگ شاهرخ مسکوب
goo.gl/1yY28R
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی».
شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی. مسکوب هنگام مرگ هشتاد سال سن داشت و در بیمارستان ِ کوشن پاریس بستری بود. او سالهایی متمادی در پاریس زندگی کرده بود اما پس از مرگ پیکرش را به تهران آوردند و در بهشتزهرا به خاک سپردند.
شاهرخ مسکوب سال ۱۳۰۲ در شهر بابل به دنیا آمد. دورهی ابتدایی را در مدرسهی علمیه تهران، پشت مسجد سپهسالار سپری کرد. کلاس پنجم ابتدایی بود که خواندن رمان و آثار ادبی را شروع کرد. پس از پایان دوران دبیرستان در اصفهان در سال ۱۳۲۴ از اصفهان به تهران میآید و در رشتهی حقوق دانشگاه تهران به تحصیل مشغول میشود. در همین سالها است که مسکوب به روزنامهی «قیام ایران» میرود و برای این روزنامه تفسیر اخبار خارجی مینویسد به شکلی که میتوان این را اولین تجربهی نویسندگی مسکوب دانست. مسکوب در این سالها همچنین به آموختن زبان فرانسوی مشغول میشود.
از حدود بیستسالگی مسکوب به حزب توده میپیوندد. خودش در خاطراتش به این مسئله اذعان میکند که پیوستنش به حزب توده از روی احساسات و عواطف بوده است و دغدغههای عدالتخواهی و بشردوستی او را به حزب توده علاقهمند کرده است. ده سال پس از این عضویت او در خیابان بازداشت میشود. یکی از تودهایها او را لو میدهد و او گرفتار میشود. شاهرخ مسکوب از حزب توده دلزده میشود. پس از آزادی از زندان یکسر به سراغ ادبیات و ترجمه میرود و تا پایان عمر با ادبیات زندگی میکند. آنگونه که از زندگی ِ مسکوب برمیآید غیر از گرایش او به حزب توده، پیش از آن او دلبستهی مذهب میشود و در اجرای فرامین مذهبی افراط میورزد که کتابهای احمد کسروی موجب میشود از این افراط دست بردارد. پس از این دو تجربهی مذهبیبودن و تودهای بودن او دیگر مبلغ و مروج هیچ ایدئولوژیای نمیشود.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
حسن کامشاد رفیق ِ گرمابه و گلستان ِ مسکوب در بخشی از کتاب «حدیث نفس» با عنوان «شاهرخ در پاریس» از شرایط پس از کوچ مسکوب سخن میگوید:«خودش بیکار، همسرش بیمار و دخترش آسیبپذیر و ناتوان. در تهران یکی دو مقالهی تند در روزنامهی آیندگان نوشته بود و از کشور رانده شده بود.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/1yY28R
شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی باشد؛ «مرگ تنهایی است بدون ِ احساس تنهایی».
شاهرخ مسکوب در ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ به دلیل ابتلا به بیماری سرطان خون رفت تا برای همیشه تنها شود بدون ِ احساس تنهایی. مسکوب هنگام مرگ هشتاد سال سن داشت و در بیمارستان ِ کوشن پاریس بستری بود. او سالهایی متمادی در پاریس زندگی کرده بود اما پس از مرگ پیکرش را به تهران آوردند و در بهشتزهرا به خاک سپردند.
شاهرخ مسکوب سال ۱۳۰۲ در شهر بابل به دنیا آمد. دورهی ابتدایی را در مدرسهی علمیه تهران، پشت مسجد سپهسالار سپری کرد. کلاس پنجم ابتدایی بود که خواندن رمان و آثار ادبی را شروع کرد. پس از پایان دوران دبیرستان در اصفهان در سال ۱۳۲۴ از اصفهان به تهران میآید و در رشتهی حقوق دانشگاه تهران به تحصیل مشغول میشود. در همین سالها است که مسکوب به روزنامهی «قیام ایران» میرود و برای این روزنامه تفسیر اخبار خارجی مینویسد به شکلی که میتوان این را اولین تجربهی نویسندگی مسکوب دانست. مسکوب در این سالها همچنین به آموختن زبان فرانسوی مشغول میشود.
از حدود بیستسالگی مسکوب به حزب توده میپیوندد. خودش در خاطراتش به این مسئله اذعان میکند که پیوستنش به حزب توده از روی احساسات و عواطف بوده است و دغدغههای عدالتخواهی و بشردوستی او را به حزب توده علاقهمند کرده است. ده سال پس از این عضویت او در خیابان بازداشت میشود. یکی از تودهایها او را لو میدهد و او گرفتار میشود. شاهرخ مسکوب از حزب توده دلزده میشود. پس از آزادی از زندان یکسر به سراغ ادبیات و ترجمه میرود و تا پایان عمر با ادبیات زندگی میکند. آنگونه که از زندگی ِ مسکوب برمیآید غیر از گرایش او به حزب توده، پیش از آن او دلبستهی مذهب میشود و در اجرای فرامین مذهبی افراط میورزد که کتابهای احمد کسروی موجب میشود از این افراط دست بردارد. پس از این دو تجربهی مذهبیبودن و تودهای بودن او دیگر مبلغ و مروج هیچ ایدئولوژیای نمیشود.
شاهرخ در روزهای پس از پیروزی انقلاب زمانیکه میبیند نمیتواند نوشتهها و عقایدش را منتشر کند و از آنها سخن بگوید، ایران را ترک میکند و در مدرسهی مطالعات اسلامی پاریس به کار مشغول میشود.
حسن کامشاد رفیق ِ گرمابه و گلستان ِ مسکوب در بخشی از کتاب «حدیث نفس» با عنوان «شاهرخ در پاریس» از شرایط پس از کوچ مسکوب سخن میگوید:«خودش بیکار، همسرش بیمار و دخترش آسیبپذیر و ناتوان. در تهران یکی دو مقالهی تند در روزنامهی آیندگان نوشته بود و از کشور رانده شده بود.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1yizhTr
https://t.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
587 Likes, 4 Comments - توانا: آموزشكده جامعه مدنى (@tavaana) on Instagram: “. سالمرگ #شاهرخ_مسکوب . شاید جملهی شاهرخ مسکوب در تعریف مرگ از جملات کمنظیر در توصیف این وادی…