- آزاده نامداری یک حلقه از قصه تکراری تزویر و ریا در جامعه است
«داستان آزاده نامداری، برای ما البته داستان تازهای نیست. شاید برای بسیاری اساساً نکتهای نداشته باشد. اینکه مقابل دوربین تلویزیون، یا میکروفن رادیو، یا داخل اداره یا سازمان دولتی، طوری باشیم که در حقیقت نیستیم، بخش لاینفکی از حیات مزورانهی ما، و در حقیقت اکنون شرط بقاست. آزاده نامداری، سالها پیش در مقابل دوربین به مونا برزویی (ترانهسرای ممنوعالخروج) توصیه کرده بود که اگر میخواهد مشکلدار نشود، حجاب را رعایت کند. این توصیهایست که همه میدانیم و کم و بیش به آن عاملیم. اما حتی زمانی که عمل به تزویر و سالوس، دستکم شرط حکومت برای بقاء نبود، پیشگامانی در حیات سیاسی و اجتماعیمان داشت به این علت ساده که در متن جامعه، مناسبات قدرت، اقتضاء دیگری داشت. اینکه برزویی، شجاعانه میگوید که حاضر نیست برای رفع مشکلاتی که برای او درست کردهاند، به شکل دیگری در جامعه حاضر شود، نمودی از فضیلت اکنون کمیاب «صداقت» است که متأسفانه، تحقیق در بازههای بزرگ زمانی نشان میدهد در میان ما ایرانیان، از نادرترین فضیلتهاست. حتی پیش از حافظ هم، در قرون دوم و سوم هجری، آخرین نصیحت بعضی از مشایخ بزرگ صوفی به هنگام مرگ، «صدق» بوده است؛ نصیحتی برای تحصیل آنچه که غالباً نداشتهایم.
تبارشناسی سیاسی این سالوس و ریا، به ما نشان میدهد که ناروشنفکری حامی انقلاب اسلامی، پیشگام این تزویر بوده و هست. اکنون هم رسانههایی مانند بیبیسی و رادیو فردا، مشحون از خبرنگاران و تحلیلگرانیاند که اگرچه زیست مدرن را در اروپا و آمریکا، به زندگی در ایران اسلامی با همهی محدودیتهایش ترجیح میدهند، اما انتخاب سیاسیشان، تقویت اسلام سیاسی، گیریم نسخهی رحمانیست! (چنانکه دیدهایم، تا حد تقدیس تروریسم اسلامی هم پیشروی کردهاند بیآنکه احساس شرمی داشته باشند.) تبارشناسی عمیقتر، ما را به سازوکارهایی در متن حیات اجتماعی میرساند که عمرش از عمر ناروشنفکری تباهکار و مزور دهههای اخیر، بیگمان خیلی بیشتر است. از این منظر عمیقتر اگر نگاه کنیم، تصدیق خواهیم کرد که موعظهی به صدق، آنچنان که کار روحانیان کهن این مرز و بوم بوده است، کارساز نیست. ما نیاز به یک مهندسی پیچیده و شجاعانهی اجتماعی و سیاسی داریم که قطعاً شامل بر تقویت چندصدایی در جامعه، و تضعیف تمامی مصادیق استبداد، به ویژه استبدادیست که مصدر آن، نه حکومت، بلکه خود خانوادهی کلاسیک است.
.
به هیچوجه اتفاقی نیست که آزاده نامداری، برای جلب همدلی مینویسد: «من یک مادرم، اندکی تفکر، رأفت...» چون جایی که انتساب به عالیترین مقامات حکومت، کاری از پیش نمیبرد، یادآوری جایگاه «رفیع» در خانوادهی کلاسیک، قطعاً کار میکند. ناروشنفکری دهههای اخیر، به بهانهی استبداد سیاسی، مروج استبداد فراگیر خانوادهی کلاسیک با همهی ارزشهای سنتیاش، از جمله دو- رویی شد.
این ناروشنفکری، که ید طولایی در سوءاستفاده از مفاهیم مدرن، به نفع ارتجاع دارد، حق ندارد به استناد تفکیک مدرن حوزهی خصوصی از حوزهی عمومی، انتشار عمومی عکسهای آزاده نامداری را در حال بادهگساری و بیحجاب، غیراخلاقی تلقی کند. چون در حقیقت، غیراخلاقی، کلیت وضع ماست! جامعهای که مردمش، برای «خود» نبودن، برای پنهانکاری و دروغ گفتن، از همان کودکی آموزش میبیند، جامعهای سرتا پا غیراخلاقیست. و افشای این دو رویی، باید یک کنش سیاسی مترقی محسوب شود؛ آن هم در خصوص کسی که نه فقط از روی ناچاری عامل به این دو رویی، بلکه خود مروج آن بوده و بیپروا خود را الگوی تمامعیار این دو رویی وانموده است. این عملیست یادآور بیپروایی روشنفکران سرافراز انقلاب مشروطه که یکی از نمایندگان بیادعای آن، خطاب به تقیزاده، نوشته بود: «من هزار دفعه تجربه کردهام که گفتن یک مطلب خیلی radical و همیشه advance به طور کمال صراحت و بدون هیچ پردهپوشی و احتیاط در عبارت و تعبیر، صد مرتبه موثرتر است تا آن را در زیر هزار پردهی کنایه و استعاره و احتیاطات ادا کردن. باید نترسید و این موضوع را تعقیب کرد که مثلاً یک داس تیز، به سرعت علفهای هرزهی موهومات را از بیخ قطع میکند...» (نامههای علامهی قزوینی به تقیزاده) عمل کسی که نشان داد، آزاده نامداری، نه آزاده است نه واقعاً شایستهی نامداری، همچون داس تیزیست که علف هرز ژستهای حقبهجانب او را در مقابل دوربین (از جمله مقابل مونا برزویی) از بیخ قطع میکند و تأثیر کارش، بیگمان از صد یادداشت روشنفکرانهی پرطمطراق و پراصطلاحِ امثال من بیشتر است.»
goo.gl/Sf7qPC
- این متن بریده ای از متن آقای نیما قاسمی، دکترای فلسفه و تحلیلگر است.
اصل متن ایشان را در اینجا بخوانید:
http://bit.ly/2gZobjN
.
- تصویر خیابانی در تهران در سال ۱۳۵۳ را نشان می دهد.
@Tavaana_TavaanaTech
«داستان آزاده نامداری، برای ما البته داستان تازهای نیست. شاید برای بسیاری اساساً نکتهای نداشته باشد. اینکه مقابل دوربین تلویزیون، یا میکروفن رادیو، یا داخل اداره یا سازمان دولتی، طوری باشیم که در حقیقت نیستیم، بخش لاینفکی از حیات مزورانهی ما، و در حقیقت اکنون شرط بقاست. آزاده نامداری، سالها پیش در مقابل دوربین به مونا برزویی (ترانهسرای ممنوعالخروج) توصیه کرده بود که اگر میخواهد مشکلدار نشود، حجاب را رعایت کند. این توصیهایست که همه میدانیم و کم و بیش به آن عاملیم. اما حتی زمانی که عمل به تزویر و سالوس، دستکم شرط حکومت برای بقاء نبود، پیشگامانی در حیات سیاسی و اجتماعیمان داشت به این علت ساده که در متن جامعه، مناسبات قدرت، اقتضاء دیگری داشت. اینکه برزویی، شجاعانه میگوید که حاضر نیست برای رفع مشکلاتی که برای او درست کردهاند، به شکل دیگری در جامعه حاضر شود، نمودی از فضیلت اکنون کمیاب «صداقت» است که متأسفانه، تحقیق در بازههای بزرگ زمانی نشان میدهد در میان ما ایرانیان، از نادرترین فضیلتهاست. حتی پیش از حافظ هم، در قرون دوم و سوم هجری، آخرین نصیحت بعضی از مشایخ بزرگ صوفی به هنگام مرگ، «صدق» بوده است؛ نصیحتی برای تحصیل آنچه که غالباً نداشتهایم.
تبارشناسی سیاسی این سالوس و ریا، به ما نشان میدهد که ناروشنفکری حامی انقلاب اسلامی، پیشگام این تزویر بوده و هست. اکنون هم رسانههایی مانند بیبیسی و رادیو فردا، مشحون از خبرنگاران و تحلیلگرانیاند که اگرچه زیست مدرن را در اروپا و آمریکا، به زندگی در ایران اسلامی با همهی محدودیتهایش ترجیح میدهند، اما انتخاب سیاسیشان، تقویت اسلام سیاسی، گیریم نسخهی رحمانیست! (چنانکه دیدهایم، تا حد تقدیس تروریسم اسلامی هم پیشروی کردهاند بیآنکه احساس شرمی داشته باشند.) تبارشناسی عمیقتر، ما را به سازوکارهایی در متن حیات اجتماعی میرساند که عمرش از عمر ناروشنفکری تباهکار و مزور دهههای اخیر، بیگمان خیلی بیشتر است. از این منظر عمیقتر اگر نگاه کنیم، تصدیق خواهیم کرد که موعظهی به صدق، آنچنان که کار روحانیان کهن این مرز و بوم بوده است، کارساز نیست. ما نیاز به یک مهندسی پیچیده و شجاعانهی اجتماعی و سیاسی داریم که قطعاً شامل بر تقویت چندصدایی در جامعه، و تضعیف تمامی مصادیق استبداد، به ویژه استبدادیست که مصدر آن، نه حکومت، بلکه خود خانوادهی کلاسیک است.
.
به هیچوجه اتفاقی نیست که آزاده نامداری، برای جلب همدلی مینویسد: «من یک مادرم، اندکی تفکر، رأفت...» چون جایی که انتساب به عالیترین مقامات حکومت، کاری از پیش نمیبرد، یادآوری جایگاه «رفیع» در خانوادهی کلاسیک، قطعاً کار میکند. ناروشنفکری دهههای اخیر، به بهانهی استبداد سیاسی، مروج استبداد فراگیر خانوادهی کلاسیک با همهی ارزشهای سنتیاش، از جمله دو- رویی شد.
این ناروشنفکری، که ید طولایی در سوءاستفاده از مفاهیم مدرن، به نفع ارتجاع دارد، حق ندارد به استناد تفکیک مدرن حوزهی خصوصی از حوزهی عمومی، انتشار عمومی عکسهای آزاده نامداری را در حال بادهگساری و بیحجاب، غیراخلاقی تلقی کند. چون در حقیقت، غیراخلاقی، کلیت وضع ماست! جامعهای که مردمش، برای «خود» نبودن، برای پنهانکاری و دروغ گفتن، از همان کودکی آموزش میبیند، جامعهای سرتا پا غیراخلاقیست. و افشای این دو رویی، باید یک کنش سیاسی مترقی محسوب شود؛ آن هم در خصوص کسی که نه فقط از روی ناچاری عامل به این دو رویی، بلکه خود مروج آن بوده و بیپروا خود را الگوی تمامعیار این دو رویی وانموده است. این عملیست یادآور بیپروایی روشنفکران سرافراز انقلاب مشروطه که یکی از نمایندگان بیادعای آن، خطاب به تقیزاده، نوشته بود: «من هزار دفعه تجربه کردهام که گفتن یک مطلب خیلی radical و همیشه advance به طور کمال صراحت و بدون هیچ پردهپوشی و احتیاط در عبارت و تعبیر، صد مرتبه موثرتر است تا آن را در زیر هزار پردهی کنایه و استعاره و احتیاطات ادا کردن. باید نترسید و این موضوع را تعقیب کرد که مثلاً یک داس تیز، به سرعت علفهای هرزهی موهومات را از بیخ قطع میکند...» (نامههای علامهی قزوینی به تقیزاده) عمل کسی که نشان داد، آزاده نامداری، نه آزاده است نه واقعاً شایستهی نامداری، همچون داس تیزیست که علف هرز ژستهای حقبهجانب او را در مقابل دوربین (از جمله مقابل مونا برزویی) از بیخ قطع میکند و تأثیر کارش، بیگمان از صد یادداشت روشنفکرانهی پرطمطراق و پراصطلاحِ امثال من بیشتر است.»
goo.gl/Sf7qPC
- این متن بریده ای از متن آقای نیما قاسمی، دکترای فلسفه و تحلیلگر است.
اصل متن ایشان را در اینجا بخوانید:
http://bit.ly/2gZobjN
.
- تصویر خیابانی در تهران در سال ۱۳۵۳ را نشان می دهد.
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. - #آزاده_نامداری یک حلقه از قصه تکراری تزویر و ریا در جامعه است . «داستان آزاده نامداری، برای ما البته داستان تازهای نیست. شاید برای بسیاری اساساً نکتهای نداشته باشد. اینکه مقابل دوربین تلویزیون، یا میکروفن رادیو، یا داخل اداره یا سازمان دولتی، طوری باشیم…
«ز صحن میکده دوشش به دوش میبُردند
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
انتشار عکسهای بیحجاب آزاده نامداری که او را در حال خوردن آبجو در خارج از ایران نشان میدهد بحثهای فراوانی را در فضای مجازی ایجاد کرده است. گروهی این را افشای حریم خصوصی یک فرد دانستهاند و عدهای دیگر نیز نه. آنچه مسلم است پارک را نمیتوان فضای خصوصی دانست. بسیاری از کسانی که به انتشار این عکسها معترض هستند در عین اذعان به اینکه پارک حریم خصوصی نیست خصوصا برای فردی که «سلبریتی» و «پابلیک فیگور» است میگویند انتشار این عکسها میتواند برای آزاده نامداری پیامدهای خوبی نداشته باشد.
آزاده نامداری یک فرد نیست. کسی که با رسانههای وابسته به سپاه پاسداران گفتوگو میکند و در جامعهای که گشت ارشاد سالانه میلیونها زن ایرانی را مواخده میکند و با محدودیت مواجه میسازد میگوید «خدا را شکر چادریام» و به شکلی رانت چادریبودن خود را میخورد دیگر یک فرد ساده نیست.
او مروج حجاب اجباری است. مروج یکی از پایههای استواری نظام اسلامی است. او سبک زندگی بدون چادر و حجاب اسلامی را در گفتوگوهایش رد میکند اما خودش در پارکی در سوئیس بیحجاب الکل مینوشد. او پس از منتشرشدن عکسهایش با همان پوشش چادر رانتی مقابل دوربین میآید و به دیگران درس اخلاق و دین میهد. اینکه او حجاب بر سر داشته باشد یا نه و یا الکل بنوشد یا نه امری کاملا شخصی است و به کسی ارتباطی ندارد اما اینکه از حجاب اجباری دفاع کند و به چادریبودنش افتخار کند و آنگاه در اروپا می بخورد و زلف بر باد دهد بیشک به میلیونها انسانی که قربانی سیستم تبعیض نظام اسلامی هستند کاملا مربوط است.
آنچه برای آزاده نامداری مشکلآفرین شده است نه میخواری او در اروپا است و نه بیحجابی او. کافی است تصور کنیم که برای مثال عکسهای بیحجاب لیلا حاتمی در اروپا منتشر میشد. نهایتش چند روزی در رسانههای زرد دستبهدست میشد و ماجرا تمام میشد. آنچه برای آزاده نامداری درد سرساز شده است ریاکاری و مروج حجاب اجباریبودن او در برنامهها و گفتههایش است و انگاه خلاف این عمل کردن.
زمان حافظ بسیاری مِی مینوشیدند و شاید حافظ نیز خود یکی از میخواران بوده است اما آنچه موجب شده حافظ میخواری امام شهرشان را در شعرش و کلامش فریاد بزند ترکیب نامتجانس سجاده بردوشکشیدن و به دوشکشیدن امام به دلیل مستی است. این همه افرادی که زمان حافظ شراب خوردند در هیچ کجای شعر او جا نگرفتهاند و تنها عکسی از پس ِ قرون منتشر شده است که حافظ از امام شهرشان در حال میخواری تصویر کرده است. حافظ وارد حریم خصوصی امام شهر نشده است. امام شهر مصداق بارز ریاکاری و نانبهنرخروزخوری و سرکوب است و حافظ این تصویر را منتشر کرده است.»
goo.gl/oXP7RK
- این مطلب از تلگرام بهزاد مهرانی برداشته شده است:
https://t.me/behzadmehrani/1381
@Tavaana_TavaanaTech
امام شهر که سجاده میکشید به دوش
انتشار عکسهای بیحجاب آزاده نامداری که او را در حال خوردن آبجو در خارج از ایران نشان میدهد بحثهای فراوانی را در فضای مجازی ایجاد کرده است. گروهی این را افشای حریم خصوصی یک فرد دانستهاند و عدهای دیگر نیز نه. آنچه مسلم است پارک را نمیتوان فضای خصوصی دانست. بسیاری از کسانی که به انتشار این عکسها معترض هستند در عین اذعان به اینکه پارک حریم خصوصی نیست خصوصا برای فردی که «سلبریتی» و «پابلیک فیگور» است میگویند انتشار این عکسها میتواند برای آزاده نامداری پیامدهای خوبی نداشته باشد.
آزاده نامداری یک فرد نیست. کسی که با رسانههای وابسته به سپاه پاسداران گفتوگو میکند و در جامعهای که گشت ارشاد سالانه میلیونها زن ایرانی را مواخده میکند و با محدودیت مواجه میسازد میگوید «خدا را شکر چادریام» و به شکلی رانت چادریبودن خود را میخورد دیگر یک فرد ساده نیست.
او مروج حجاب اجباری است. مروج یکی از پایههای استواری نظام اسلامی است. او سبک زندگی بدون چادر و حجاب اسلامی را در گفتوگوهایش رد میکند اما خودش در پارکی در سوئیس بیحجاب الکل مینوشد. او پس از منتشرشدن عکسهایش با همان پوشش چادر رانتی مقابل دوربین میآید و به دیگران درس اخلاق و دین میهد. اینکه او حجاب بر سر داشته باشد یا نه و یا الکل بنوشد یا نه امری کاملا شخصی است و به کسی ارتباطی ندارد اما اینکه از حجاب اجباری دفاع کند و به چادریبودنش افتخار کند و آنگاه در اروپا می بخورد و زلف بر باد دهد بیشک به میلیونها انسانی که قربانی سیستم تبعیض نظام اسلامی هستند کاملا مربوط است.
آنچه برای آزاده نامداری مشکلآفرین شده است نه میخواری او در اروپا است و نه بیحجابی او. کافی است تصور کنیم که برای مثال عکسهای بیحجاب لیلا حاتمی در اروپا منتشر میشد. نهایتش چند روزی در رسانههای زرد دستبهدست میشد و ماجرا تمام میشد. آنچه برای آزاده نامداری درد سرساز شده است ریاکاری و مروج حجاب اجباریبودن او در برنامهها و گفتههایش است و انگاه خلاف این عمل کردن.
زمان حافظ بسیاری مِی مینوشیدند و شاید حافظ نیز خود یکی از میخواران بوده است اما آنچه موجب شده حافظ میخواری امام شهرشان را در شعرش و کلامش فریاد بزند ترکیب نامتجانس سجاده بردوشکشیدن و به دوشکشیدن امام به دلیل مستی است. این همه افرادی که زمان حافظ شراب خوردند در هیچ کجای شعر او جا نگرفتهاند و تنها عکسی از پس ِ قرون منتشر شده است که حافظ از امام شهرشان در حال میخواری تصویر کرده است. حافظ وارد حریم خصوصی امام شهر نشده است. امام شهر مصداق بارز ریاکاری و نانبهنرخروزخوری و سرکوب است و حافظ این تصویر را منتشر کرده است.»
goo.gl/oXP7RK
- این مطلب از تلگرام بهزاد مهرانی برداشته شده است:
https://t.me/behzadmehrani/1381
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «ز صحن میکده دوشش به دوش میبُردند امام شهر که سجاده میکشید به دوش . انتشار عکسهای بیحجاب #آزاده_نامداری که او را در حال خوردن آبجو در خارج از ایران نشان میدهد بحثهای فراوانی را در فضای مجازی ایجاد کرده است. گروهی این را افشای حریم خصوصی یک فرد دانستهاند…