حل مکعب روبیک در آسمان! این چترباز قبل از این که چترش را باز کند مکعب روبیک را حل میکند. #اعصاب #آرام یعنی این!
رکورد شما چقدر است؟
@Tavaana_Tavaanatech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
رکورد شما چقدر است؟
@Tavaana_Tavaanatech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
دختر گمشده حلبچه به خانه باز میگردد
"یک روز در حیاط خانه یکی از فامیل ها با بچه ها بازی می کردم. برو مریم. ما با تو بازی نمی کنیم. پرسیدم چرا؟ گفتند چون من پرورشگاهی هستم. من دقیقا نمی فهمیدم پرورشگاهی چه معنایی دارد."
هنگامی که مریم باروتچیان این خاطرات را بازگو می کند٬ ناخودآگاه اشک از چشمانش همچون سیل جاری می شود و ادامه می دهد، "بچه های فامیل به من گفتند تو فرزند واقعی پدر و مادرت نیستی. اگر به آلبوم عکس های خانوادگی نگاه کنی می بینی که هیچ شباهتی به ما نداری. من رفتم خانه و عکس ها را نگاه کردم. آنها درست می گفتند."
سال ۱۹۸۸ صدام حسین شهر کردنشین حلبچه در #کردستان عراق را با سلاح های شیمیایی بمباران کرد. هزاران نفر کشته شدند. بسیاری از مردم شیمیایی شده برای درمان به بیمارستانهای ایران برده شدند. برخی از والدین بر اثر زخمهایشان آنجا مردند. عده ای در وضعیت آشفته و هرج و مرجی که به وجود آمد در راه ایران یا در بیمارستانهای ایران فرزندان خود را گم کردند.
مریم که امروز زن جوانی است در زمان حمله دختر نوزادی بود که توسط خانواده ای در ایران به فرزندی پذیرفته شد. او اخیرا به کردستان عراق بازگشت تا اعضای خانواده خود را که شاید از آن فاجعه جان سالم به در برده باشند پیدا کند.
"امروز سرنوشت تو مشخص خواهد شد. همه حاضران در این جمعیت می خواهند اعضای خانواده تو را بشناسند." پزشک مسئول تحقیقات دی ان ای مریم برنامه را با این سخنان آغاز می کند.
نتیجه جستجوی مریم باروتچیان برای یافتن اعضای خانواده خود در نهایت به شکل عجیبی در یک برنامه تلویزیونی زنده و در برابر میلیونها بیننده اعلام می شود. این برنامه در سالن موزه یادبود قربانیان شیمیایی در شهر حلبچه اجرا می شود. هنگام پخش این برنامه تلویزیونی چهار خانواده حضور دارند که همه مدعی اند مریم عضو خانواده آنهاست.
داستان زندگی مریم با سرنوشت این خانواده ها شباهت فراوانی دارد. هر چهار خانواده درماه مارس ۱۹۸۸ و در جریان بمباران شهر حلبچه #نوزاد دختری را از دست داده اند. هنگامی که نیروهای #ایرانی شهر حلبچه را به کمک کردهای #عراق تصرف کردند، #صدام حسین برای مجازات کردها، غیرنظامیان این شهر را با سلاح های حاوی #گاز_خردل و مواد #شیمیایی مخرب #اعصاب #بمباران کرد.
مریم که اکنون بیست و چند ساله است در آن زمان یک نوزاد خردسال بود. نیروهای مسلح ایران او را همراه خانواده اش از #حلبچه تخلیه و با هلی کوپتر به تهران منتقل کردند.
پدرش در بیمارستان فوت کرد و در بهشت زهرای #تهران دفن شد. مریم از مادرش که تحت تاثیر #بمباران بخشی از #بینایی خود را از دست داده بود جدا شد. ولی او سالها بعد از این ماجراها مطلع شد. ...
ژیار گل
بیبیسی
داستان کامل را از لینک زیر بخوانید:
https://goo.gl/ftaQAU
@Tavaana_Tavaanatech
"یک روز در حیاط خانه یکی از فامیل ها با بچه ها بازی می کردم. برو مریم. ما با تو بازی نمی کنیم. پرسیدم چرا؟ گفتند چون من پرورشگاهی هستم. من دقیقا نمی فهمیدم پرورشگاهی چه معنایی دارد."
هنگامی که مریم باروتچیان این خاطرات را بازگو می کند٬ ناخودآگاه اشک از چشمانش همچون سیل جاری می شود و ادامه می دهد، "بچه های فامیل به من گفتند تو فرزند واقعی پدر و مادرت نیستی. اگر به آلبوم عکس های خانوادگی نگاه کنی می بینی که هیچ شباهتی به ما نداری. من رفتم خانه و عکس ها را نگاه کردم. آنها درست می گفتند."
سال ۱۹۸۸ صدام حسین شهر کردنشین حلبچه در #کردستان عراق را با سلاح های شیمیایی بمباران کرد. هزاران نفر کشته شدند. بسیاری از مردم شیمیایی شده برای درمان به بیمارستانهای ایران برده شدند. برخی از والدین بر اثر زخمهایشان آنجا مردند. عده ای در وضعیت آشفته و هرج و مرجی که به وجود آمد در راه ایران یا در بیمارستانهای ایران فرزندان خود را گم کردند.
مریم که امروز زن جوانی است در زمان حمله دختر نوزادی بود که توسط خانواده ای در ایران به فرزندی پذیرفته شد. او اخیرا به کردستان عراق بازگشت تا اعضای خانواده خود را که شاید از آن فاجعه جان سالم به در برده باشند پیدا کند.
"امروز سرنوشت تو مشخص خواهد شد. همه حاضران در این جمعیت می خواهند اعضای خانواده تو را بشناسند." پزشک مسئول تحقیقات دی ان ای مریم برنامه را با این سخنان آغاز می کند.
نتیجه جستجوی مریم باروتچیان برای یافتن اعضای خانواده خود در نهایت به شکل عجیبی در یک برنامه تلویزیونی زنده و در برابر میلیونها بیننده اعلام می شود. این برنامه در سالن موزه یادبود قربانیان شیمیایی در شهر حلبچه اجرا می شود. هنگام پخش این برنامه تلویزیونی چهار خانواده حضور دارند که همه مدعی اند مریم عضو خانواده آنهاست.
داستان زندگی مریم با سرنوشت این خانواده ها شباهت فراوانی دارد. هر چهار خانواده درماه مارس ۱۹۸۸ و در جریان بمباران شهر حلبچه #نوزاد دختری را از دست داده اند. هنگامی که نیروهای #ایرانی شهر حلبچه را به کمک کردهای #عراق تصرف کردند، #صدام حسین برای مجازات کردها، غیرنظامیان این شهر را با سلاح های حاوی #گاز_خردل و مواد #شیمیایی مخرب #اعصاب #بمباران کرد.
مریم که اکنون بیست و چند ساله است در آن زمان یک نوزاد خردسال بود. نیروهای مسلح ایران او را همراه خانواده اش از #حلبچه تخلیه و با هلی کوپتر به تهران منتقل کردند.
پدرش در بیمارستان فوت کرد و در بهشت زهرای #تهران دفن شد. مریم از مادرش که تحت تاثیر #بمباران بخشی از #بینایی خود را از دست داده بود جدا شد. ولی او سالها بعد از این ماجراها مطلع شد. ...
ژیار گل
بیبیسی
داستان کامل را از لینک زیر بخوانید:
https://goo.gl/ftaQAU
@Tavaana_Tavaanatech
tavaana.org
'دختر گمشده حلبچه' به خانه باز میگردد | Tavaana Article
"یک روز در حیاط خانه یکی از فامیل ها با بچه ها بازی می کردم. برو مریم. ما با تو بازی نمی کنیم. پرسیدم چرا؟ گفتند چون من پرورشگاهی هستم. من دقیقا نمی فهمیدم پرورشگاهی چه معنایی دارد."