مادران داغدیدهی آرژانتین و میدان مایو
داستان زندگی گراسییِلا مِلیبووفسکی، فعال دانشجویی آرژانتینی که در یک بعدازظهر پاییزی در خیابان ربوده شد برای شما داستانی آشنا نیست؟
کافی است سعید زینالی را به خاطر بیاوریم.
متیلد، مادر گراسییِلا به جستوجوی یافتن فرزند برآمد. اکرم نقابی را به یادتان نمیآورد؟
سربازان از پشت در فریاد میزدند:«دنبال دخترتان آمدهایم، او یک #برانداز است.»سپس با نارنجک دستی در را از جا در آوردند و داخل شدند و درحالی که پدر و مادر وحشتزده را تهدید میکردند، به وارسی خانه پرداختند.آنها تهدید میکردند که: «اگر ما پیدایش نکنیم،شما هم پیدایش نخواهید کرد.»
.
بسیاری از مفقودشدگان حتی فعال سیاسی هم نبودند، اما در فضای سیاسی همهدشمنپندارِ حاکم بر آن روزگار، کافی بود نامتان در دفترچه تلفن یک فعال سیاسی باشد تا مجوز ربودهشدنتان صادر شود.
متیلد، مادر گراسییِلا، وقایع آن روز یکشنبه ـ یکروز پس از ربودهشدن گارسییلاـ را چنین بخاطرآورد:«آن روز،یکشنبه،شوهرم ومن مثل مردگان متحرک درخیابانها بالاوپایین میرفتیم.درست مثل اشباحی که راه میروند؛دو روح سرگردان». همسایهها تظاهر میکردند که صدای جاروجنجال دیشب را نشنیدهاند.
یک شب توجه متیلد به سرمقاله به زبان اسپانیولی در نشریه پیام بوئنوسآیرس جلب شد که درباره گردهمایی جمعی درمیدان مایو بوئنوسآیرس بود.«مقصود ازگردهمایی منظورنشده بود،ولی این مقاله درزمانی نوشته شده بودکه این گروه در محاصره بودند»،«ومن احساس کردم موضوع بنحوی به من مربوط است.»
.
متیلد از سر کنجکاوی سوار بر اتوبوس شد و به میدان رفت و این آغاز آشنایی او با «مادران میدان مایو» بود.چهارده مادر، که همگی فرزندانشان مفقود شده بودند، دستور منع اجتماعات را، که حکومت نظامی صادر کرده بود، نادیده گرفتند و در ۳٠ آوریل ۱۹۷۷ در میدان مایو جمع شدند.. آنها فراموش کرده بودند که روز سیام ماه شنبه خواهد بود؛ وقتی که به میدان رسیدند متوجه شدند هیچ کس آنجا نیست. یکی از آن مادران میگوید: «فقط ما بودیم و کبوترها»
.
مادرها بدون آنکه به خود هراسی راه دهند،دوباره و دوباره بازگشتند؛درآغاز دور و بَر نیمکتها جمع میشدند وتظاهر میکردند که بافتنی میبافند،اما طولی نکشید که جسارت بیشتری پیدا کردند ساختن تلّی از متعلقات فرزندان گمشدهشان ـ که به همراه خود آورده بودند بطور محسوسی جلب توجه کرد.
پلیس به آنها اعتراض کرد و از آنها خواست «راه را باز کنند»؛ مادران بلافاصله دستور را اجابت کردند، و راهپیمایی آغاز شد.
یکی از مادران میگوید: «وقتی پسرم ناپدید شد، اولین واکنش من این بود که سراسیمه به خیابان رفتم تا او را پیدا کنم. ... هیچ چیز دیگر برایم اهمیت نداشت. ... بعد متوجه شدم که ما موظفیم دنبال همه آنها بگردیم و ناگزیریم که با هم باشیم و بمانیم، چرا که با هم قویتر بودیم.»
.
مادران میگفتند: «فرزندان ما کجا هستند؟ ما حقیقت را میخواهیم.» این پرسشی بود که مادران مرتب از مسئولان میپرسیدند. اما مسئولان امر تظاهر به ندانستن میکردند؛ تا جایی که ژنرال هارگیندِگی، وزیر کشور، گفت که پسران از خانههایشان گریخته و دختران روسپی شدهاند.
مادران درملاعام به این حرف اعتراض کردند وهر۵شنبه به راهپیمایی در دورمرکزمیدان پرداختند یکی ازمادران گفت:«ما با بیرونآمدن و نشاندادن عکس فرزندانمان بهموطنان ودیدن واکنش آنها پرده ازچهره کریه این حقیقت برمیداشتیم که دیکتاتوربرای پنهانکردن آن به هزارتزویروحیله متوسل میشد.»
.
این مادران، که ناخواسته و به سبب ناپدیدشدن فرزندانشان به صحنه اجتماعی کشیده شده بودند، در آغاز کوچکترین انگیزه سیاسی نداشتند. اغلب آنها زنان خانهدار بودند و تعداد کمی از آنها بیش از دوره متوسطه تحصیل کرده بودند.
پیام دیکتاتور این بود:
«ما اول براندازان را خواهیم کشت، بعد همدستانشان را، بعد ... حامیان آنها را، و بعد همه کسانی را که بیتفاوت باقی ماندهاند؛ دست آخر هم همه ترسوها را میکشیم.»
.
ژنرال ایبریکو سنژان؛ فرماندار بوئنوسآیرس، مه ١۹۷۶
.
اما دیکتاتور سرنگون شد. لوئی مورنو اوکامپو؛ دادستان دادگاه بینالمللی کیفری گفت:
«آنها یک اسطوره زندهاند. این مادران نه بتمن بودند و نه رابینهود، بلکه آدمهای عادی بودند در یک موقعیت کاملا استثنایی ... که موفق شدند یک دولت نظامی را سرنگون کنند.»
.
برای دانستن بیشتر اینکه این مادران داغدار چه کردند و چگونه موفق شدند میتوانید متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://bit.ly/2U7wDgI
لینک انگلیسی:
http://bit.ly/2U3WA0W
#مطالعه_موردی #توانا #آموزشکده_توانا #آرژانتین #مادران_داغدیده #مبارزه_خشونت_پرهیز
کانال کلاس و کتاب توانا
t.me/tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
داستان زندگی گراسییِلا مِلیبووفسکی، فعال دانشجویی آرژانتینی که در یک بعدازظهر پاییزی در خیابان ربوده شد برای شما داستانی آشنا نیست؟
کافی است سعید زینالی را به خاطر بیاوریم.
متیلد، مادر گراسییِلا به جستوجوی یافتن فرزند برآمد. اکرم نقابی را به یادتان نمیآورد؟
سربازان از پشت در فریاد میزدند:«دنبال دخترتان آمدهایم، او یک #برانداز است.»سپس با نارنجک دستی در را از جا در آوردند و داخل شدند و درحالی که پدر و مادر وحشتزده را تهدید میکردند، به وارسی خانه پرداختند.آنها تهدید میکردند که: «اگر ما پیدایش نکنیم،شما هم پیدایش نخواهید کرد.»
.
بسیاری از مفقودشدگان حتی فعال سیاسی هم نبودند، اما در فضای سیاسی همهدشمنپندارِ حاکم بر آن روزگار، کافی بود نامتان در دفترچه تلفن یک فعال سیاسی باشد تا مجوز ربودهشدنتان صادر شود.
متیلد، مادر گراسییِلا، وقایع آن روز یکشنبه ـ یکروز پس از ربودهشدن گارسییلاـ را چنین بخاطرآورد:«آن روز،یکشنبه،شوهرم ومن مثل مردگان متحرک درخیابانها بالاوپایین میرفتیم.درست مثل اشباحی که راه میروند؛دو روح سرگردان». همسایهها تظاهر میکردند که صدای جاروجنجال دیشب را نشنیدهاند.
یک شب توجه متیلد به سرمقاله به زبان اسپانیولی در نشریه پیام بوئنوسآیرس جلب شد که درباره گردهمایی جمعی درمیدان مایو بوئنوسآیرس بود.«مقصود ازگردهمایی منظورنشده بود،ولی این مقاله درزمانی نوشته شده بودکه این گروه در محاصره بودند»،«ومن احساس کردم موضوع بنحوی به من مربوط است.»
.
متیلد از سر کنجکاوی سوار بر اتوبوس شد و به میدان رفت و این آغاز آشنایی او با «مادران میدان مایو» بود.چهارده مادر، که همگی فرزندانشان مفقود شده بودند، دستور منع اجتماعات را، که حکومت نظامی صادر کرده بود، نادیده گرفتند و در ۳٠ آوریل ۱۹۷۷ در میدان مایو جمع شدند.. آنها فراموش کرده بودند که روز سیام ماه شنبه خواهد بود؛ وقتی که به میدان رسیدند متوجه شدند هیچ کس آنجا نیست. یکی از آن مادران میگوید: «فقط ما بودیم و کبوترها»
.
مادرها بدون آنکه به خود هراسی راه دهند،دوباره و دوباره بازگشتند؛درآغاز دور و بَر نیمکتها جمع میشدند وتظاهر میکردند که بافتنی میبافند،اما طولی نکشید که جسارت بیشتری پیدا کردند ساختن تلّی از متعلقات فرزندان گمشدهشان ـ که به همراه خود آورده بودند بطور محسوسی جلب توجه کرد.
پلیس به آنها اعتراض کرد و از آنها خواست «راه را باز کنند»؛ مادران بلافاصله دستور را اجابت کردند، و راهپیمایی آغاز شد.
یکی از مادران میگوید: «وقتی پسرم ناپدید شد، اولین واکنش من این بود که سراسیمه به خیابان رفتم تا او را پیدا کنم. ... هیچ چیز دیگر برایم اهمیت نداشت. ... بعد متوجه شدم که ما موظفیم دنبال همه آنها بگردیم و ناگزیریم که با هم باشیم و بمانیم، چرا که با هم قویتر بودیم.»
.
مادران میگفتند: «فرزندان ما کجا هستند؟ ما حقیقت را میخواهیم.» این پرسشی بود که مادران مرتب از مسئولان میپرسیدند. اما مسئولان امر تظاهر به ندانستن میکردند؛ تا جایی که ژنرال هارگیندِگی، وزیر کشور، گفت که پسران از خانههایشان گریخته و دختران روسپی شدهاند.
مادران درملاعام به این حرف اعتراض کردند وهر۵شنبه به راهپیمایی در دورمرکزمیدان پرداختند یکی ازمادران گفت:«ما با بیرونآمدن و نشاندادن عکس فرزندانمان بهموطنان ودیدن واکنش آنها پرده ازچهره کریه این حقیقت برمیداشتیم که دیکتاتوربرای پنهانکردن آن به هزارتزویروحیله متوسل میشد.»
.
این مادران، که ناخواسته و به سبب ناپدیدشدن فرزندانشان به صحنه اجتماعی کشیده شده بودند، در آغاز کوچکترین انگیزه سیاسی نداشتند. اغلب آنها زنان خانهدار بودند و تعداد کمی از آنها بیش از دوره متوسطه تحصیل کرده بودند.
پیام دیکتاتور این بود:
«ما اول براندازان را خواهیم کشت، بعد همدستانشان را، بعد ... حامیان آنها را، و بعد همه کسانی را که بیتفاوت باقی ماندهاند؛ دست آخر هم همه ترسوها را میکشیم.»
.
ژنرال ایبریکو سنژان؛ فرماندار بوئنوسآیرس، مه ١۹۷۶
.
اما دیکتاتور سرنگون شد. لوئی مورنو اوکامپو؛ دادستان دادگاه بینالمللی کیفری گفت:
«آنها یک اسطوره زندهاند. این مادران نه بتمن بودند و نه رابینهود، بلکه آدمهای عادی بودند در یک موقعیت کاملا استثنایی ... که موفق شدند یک دولت نظامی را سرنگون کنند.»
.
برای دانستن بیشتر اینکه این مادران داغدار چه کردند و چگونه موفق شدند میتوانید متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://bit.ly/2U7wDgI
لینک انگلیسی:
http://bit.ly/2U3WA0W
#مطالعه_موردی #توانا #آموزشکده_توانا #آرژانتین #مادران_داغدیده #مبارزه_خشونت_پرهیز
کانال کلاس و کتاب توانا
t.me/tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
مادران داغدیده آرژانتین و میدان مایو
چشمانداز و انگیزه «آنها نه زندهاند نه مرده، بلکه مفقودالاثر شدهاند.»[1] خورخه ویدِلا[2]؛ دیکتاتور نظامی پیشین آرژانتین