در سوگ فرهاد:
هر بار که نگاه میکنم تورا
دستانم را مشت میکنم
یخ میزنم با تو
لحظه لحظه با تو میمیرم
آن هنگامی را
که در تلاش زنده ماندن بودی را
آن دمی را
که دیگر رمقی برای حرکت نداشتی را
با تو جان میدهم
و میگویم
چه گذشته است در ذهنت فرهاد؟!
آه که با تصورش ، اشک امانم نمیدهد
میدانم تو دیگر سرما را حس نمیکنی اما
من تا به ابد، با یاد تو یخ میزنم و میمیرم
#فرهاد_خسروی #کولبر_چهارده_ساله
شعر از محسن امانزاده
@Tavaana_TavaanaTech
هر بار که نگاه میکنم تورا
دستانم را مشت میکنم
یخ میزنم با تو
لحظه لحظه با تو میمیرم
آن هنگامی را
که در تلاش زنده ماندن بودی را
آن دمی را
که دیگر رمقی برای حرکت نداشتی را
با تو جان میدهم
و میگویم
چه گذشته است در ذهنت فرهاد؟!
آه که با تصورش ، اشک امانم نمیدهد
میدانم تو دیگر سرما را حس نمیکنی اما
من تا به ابد، با یاد تو یخ میزنم و میمیرم
#فرهاد_خسروی #کولبر_چهارده_ساله
شعر از محسن امانزاده
@Tavaana_TavaanaTech